افتخاری/
همان طور که مقام معظم رهبری در سخنرانی اخیر خود اشاره فرمودند بیعدالتی، جنگافروزی و سلطه بر ملتها از علم مدرن تغذیه میکند. در این مصاحبه سعی داریم به بررسی ابعاد این نوع علم بپردازیم و به این پرسش اصلی پاسخ دهیم که چگونه علمی که قرار بود خوشبختی و رفاه را برای جهان به ارمغان بیاورد، با انکار ابعاد متعالی انسان، هر روز بیشتر از روز پیش او را به ورطه نابودی میکشاند؟ برای پاسخ به این پرسش با دکتر نریمانی، دانشآموخته فلسفه علم درباره ماهیت علم مدرن به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
برای شروع بحث، بفرمایید فرایند شکلگیری علم جدید در طول تاریخ و نحوه به وجود آمدن چالش دین و علم به چه صورت بوده است؟
اتفاقات مهمی در مورد هویت علم جدید از آغاز شکلگیری تا چیزی که امروز به عنوان علم (science) شناخته میشود، رخ داده است. در آغاز شکلگیری با مجموعهای از چالشها و تعارضات بین علم جدید و نظام فلسفی الهیاتی مسیحی و کلیسا طرف هستیم. اما امروز این چالشها ابعاد جدیدی پیدا کرده است. این نکته مهمی است که در آغاز کار تعارضی که وجود دارد بین رویکردهای نصگرای دین و رویکردهای سلباندیش دینی است در مقابل رویکردهایی که خدا باوراند، اما بر رویکردهای تجربه گرا تأکید میکنند؛ به این معنی که ما میتوانیم از شواهد تجربی استفاده کنیم اما نه شواهد تجربی در راستای مادهگرایی بلکه در راستای خداباوری. آدمهای سرشناس علم در قرن جدید مانند نیوتن، گالیله و... خداباور و مدافع رویکرد الهیاتی هستند. پژوهشهای جدید نشان میدهد کارهای الهیاتی که نیوتن انجام داده بیشتر از کارهای علمی و تجربی او است. اما در تاریخ علم جدید معمولاً به اینها پرداخته نمیشود. هرچه علم جدید به جلو میآید، این رویکردهای ضدالهیاتی شدیدتر میشود. چنانکه اگر مسئله اول علم جدید متن دینی یا اعتبار نهادهای دینی است، هرچه جلوتر میآید به مسئله معیشت الهی، معجزات و انکار آن میرسد. تا جایی که این چالش قویتر شده و حتی به اصل خدا باوری هم صدمه میزند. بهخصوص زمانی که در قرن نوزدهم نظریات تکامل مطرح میشود. این چالش در قرن بیستم به عمیقترین حالت خود میرسد به گونهای که علم جدید در یک بستر کاملاً ماتریالیسیتی شکل پیدا میکند. دقیقاً در همین نقطه است که نه تنها باورهای خاص الهیاتی بلکه اساساً ارزشهای متعالی و انسانی هم زیر تیغ انکار علم مدرن قرار میگیرد. این گونه میشود که رویکردهای طبیعتگرا که متکی به علم جدید هستند در غرب قوت میگیرند و دیگر جایی برای ارزشهای دینی و متعالی شبیه اخلاق به معنی واقع گرایانه آن هم وجود ندارد. مانند رویکردهای جدیدی که در علومشناختی و ترکیب آن با نگاههای تکاملی به انسان وجود دارد. در ادامه اینها، نگاههای اقتصادی و بازار آزاد که یک نگاه کاملاً کور و مادی گرایانه به انسان و ابعاد آن دارند به وجود میآید.
برخی معتقدند این علم مادی که بر نفی خداباوری و معنویت تأکید دارد حداقل توانسته کمکی به خود این انسان مادی بکند، نظر شما چیست؟
آن چیزی که امروز در فضای علم گرای غرب انکار میشود فراتر از دین و خداباوری است، بلکه سرشت انسانی و متعالی انسان انکار میشود. همه چیز تحت یک نظام مادی گرا و سرمایه سالار به پیش میرود. البته در خود غرب رویکردهای منتقد این جریان غالب هم وجود دارد که ما باید آنها را جدی بگیریم و از آنها در نقد دقیق و فنی نسبت به این جریان استفاده کنیم. چه رویکردهایی که از ارزشهای انسانی متعالی استفاده میکنند و چه رویکردهای دینمداری که از ارزشهای دینی و الهیاتی دفاع میکنند.
متأسفانه در نقد فضای علمی جدید رویکردهای ضد تجربهگرا رویکردهای نادرستی هستند که سبب عمیقتر شدن این چالش و بدتر شدن این اوضاع میشوند. به نظر من رویکرد صحیح مواجهه با این فضای علم گرا، انکار روش علمی تجربی نیست بلکه نشان دادن نقصهای این روش با استفاده از شواهد علمی و تجربی و دلایل عقلانی و فلسفی است.
در زمینه رویکردهای مقابل جریان علمگرا در غرب بیشتر توضیح میدهید؟
در یک سوم پایانی قرن بیستم نقدهای فلسفی به رویکردهای تند علمگرایانه در فضای آکادمیک غرب قوت میگیرند. میتوان اینها را به عنوان دو گروه بررسی کرد. یک گروه که لزوماً رویکردهای دینی ندارند و خداباور نیستند اما به شدت دغدغه انسانی دارند و در مقابل آن جهاتی از علم جدید که با وجوه غیر مادی و متعالی انسان تعارض پیدا کرده میایستند؛ چه در روانشناسی چه در فلسفه ذهن و سایر حوزههای مربوط به انسان. در حوزه اخلاق، این رویکردها از واقعیتهای اخلاقی و ارزشهای اخلاقی حرف میزنند، در حالی که رویکرد علمگرا و طبیعتگرا اساساً معتقد است این ارزشهای اخلاقی خاستگاهی در حقیقت عالم ندارند و برساختهای اجتماعی یا تکاملی هستند و یا رویکرد فایده گرایانه به اخلاق دارند.
گروه دوم رویکرد خداباورانی است که وارد این نزاع شدند و هم از سرشت متعالی انسان دفاع میکنند و هم میگویند مدعیات برخاسته از فضای علم گرایانه جدید در مقابل فضاهای خداباوارنه و دینی نیست بلکه معتقدند شرایط علمی و تجربی جدید مؤید خداباوری است. با توجه به اینکه جامعه ما جامعه دینی است به این ادبیات خیلی باید بها بدهیم. مثلاً در مقابل رویکردهایی که در فیزیک جدید خدا را انکار میکنند این گروه معتقدند شواهدی در فیزیک جدید وجود دارد که مثل مسئله تنظیم دقیق ثوابت اولیه عالم به سود خداباوری است، یا در زیست شناسی با کشف پیچیدگیهای حیرت انگیز در ساختارهای حیاتی و اطلاعات ژنتیک، این گروه مصمماند که این موارد یک شعاع تازهای بر حکمت و توانایی خالق جهان باز میکند. یا در روانشناسی ذهن نشان میدهند جنبههایی در انسان هست که در دستگاه فکری علم مادی قابل تبیین نیست. در مجموع، این دو رویکرد خیلی میتواند برای ما قابل استفاده باشد، ما نباید غرب را یکپارچه ببینیم و فکر کنیم همه آنها ضد دین و انسان هستند، هرچند جریان غالب این است اما رویکردهای مقابل را هم باید دید و استفاده کرد.
مواجهه فضای علمی داخلی ایران با رویکرد علمگرا چگونه بوده است؟
به نظر من متأسفانه در فضای داخلی کشور، ما متوجه وضعیت علم جدید و بستری که این علم در آن جلو میرود، نشدهایم. دو رویکرد در فضای داخلی شکل گرفته است. یک رویکرد اصلی چه در فضای آکادمیک و چه در فضای غالب جریان دینی، اساساً به وجوه چالش برانگیز علم جدید و فضاهای دینی خیلی توجهی ندارند. یک نسخه کلی دارند که علم هیچ تعارضی با دین ندارد؛ هیچ مشکلی نیست و علم را باید ترویج کنیم. شاید دلیل آن هم عدم آشنایی با وضعیت نظریات علمی و چالشهای آن با ارزشهای دینی و انسانی باشد. همچنین وقتی وارد متن فضاهای علمی میشویم، میبینیم این نظریات علمی کاملاً تأثیر فضای ماتریالیستی را بر مخاطبان خود میگذارند. این، نیاز به پژوهش هم دارد، اما میزانی که ما بررسی کردیم این اثرگذاری شدید است. شما فرض کنید آثار علمگرایی که در فضای داخل کشور منتشر میشوند، کتابهای جدیدی از جمله انسان خدا گونه، کاملاً رویکردهای ماتریالیستی و علم گرایانه دارند، در حالی که ما در فضای کلی جامعه هیچ هشدار جدیای در مورد نقایص و رویکردهای ضددینی و انسانی این کتابها نداریم. به صورتی که این فضا کاملا ًدارد جریان خودش را شکل میدهد، جلو میرود و مخاطب ما کاملاً تحت تأثیرش قرار میگیرد.
در مقابل این فضای اصلی، رویکردهای دینگرای افراطی وجود دارد که این مسائل و چالشها را بیشتر درک میکنند؛ اما راهکاری که ارائه میکنند این است که از اساس باید علم جدید را انکار کنیم و علم خودمان را تولید کنیم. به نظر میرسد این رویکرد خطرناکتری نسبت به رویکرد اول است. این جا نیاز به یک کار دقیق و عالمانه هست که چگونه میشود شواهد علمی علم جدید را پذیرفت و نقایصش را برطرف کرد؟ این امر نیاز به آشنایی با ادبیات گسترده علمی فلسفی حاشیه فضای جدید علمی دارد. هرچند به نظر من ما خیلی از این فضا عقب هستیم اما توجه به جریان منتقد علمگرایی در سطح جهانی بسیار میتواند راهگشا باشد.
چرا نیوتن و گالیله با رویکردهای ضددینی توصیف میشوند؟
دلیل اصلی رویکرد ضد دینی که امروز در فضای تاریخ علم غرب شکل گرفته، این است که میخواهند نشان دهند علم از ابتدا رویکرد ضد دینمدارانه و ضد خداباورانه داشته است. بنابراین در این تفسیر غالبی که از تاریخ علم جدید ارائه شده است، پایه گذاران علم، مثل نیوتن، گالیله و... انسانهای خداناباوری نشان داده شدهاند. در حالی که پژوهشهای جدید نشان میدهند این دانشمندان بسیار دغدغه الهیاتی داشتند و علمشان را کاملاً در راستای خداباوری و تأیید باورهای دینیشان میدانستند. رویکردهای علمگرا و مادهگرا به شکلی داستان را توصیف میکنند که گویی روش علمی و رویکرد تجربی و مشاهداتی، ضد رویکرد دینی و خداباورانه است. متأسفانه برخی رویکردهای دینی هم همین مسیر را ادامه میدهند که گویی خداباوری و دینداری در مقابل روش علمی و تجربی است که این هم نادرست است. رویکرد صحیح آن است که به تجربه بها میدهد، دادههای علم جدید را جدی میگیرد و در عین حال نقصهایش را میبیند و آن را تکمیل میکند.
نظر شما