قدس آنلاین: بیش از ۱۵ سال قبل، به سفری دعوت شدم که موضوع و مناسبتش ادبیات در آبادان بود و شرکت نفت برگزار میکرد. تا جایی که یادم هست از همسفران آن زمان، محمد ایوبی و کوروش اسدی به دیار باقی رفتهاند و البته نجف دریابندری که این یادداشت برای او و به نام اوست. روح همگیشان شاد.
به یاد دارم در آن سفر فرصتی دست داد تا با زندهیاد نجف دریابندری به صحبتی مفصل بنشینم و با او گفتوگویی کنم. گفتوگویی که خاطرهانگیز هم شد، چرا که در میانه بحث ناگهان همهچیز از ذهن نجف پاک شد و زبانش بند آمد و اگر همراهی داستاننویس ارجمند آقای محمد بهارلو نبود، ادامه بحث شاید ناممکن میشد. گفتوگو البته وقتی جذاب شد که از انگیزه ترجمه مجدد هاکلبریفین از او پرسیدم و او به تندی از ترجمه ابراهیم گلستان انتقاد و نمونههایی از اشتباهات فاحش ترجمه او را بیان کرد و بعد بحث ادامه یافت و طعنهای هم به شاملو و ترجمههایش زد.
چیزی که از آن دیدار و آن همصحبتی با نجف همیشه به یادم مانده است، این است که ادبیات و سر و کله زدن با کلمات، عشق میخواهد و نجف دریابندری نمونهای مجسم از این عشق بود. انسانی که در اوایل جوانی وقتی از درس زبان انگلیسی تجدید شد، تصمیم گرفت زبان بیاموزد و تا آنجا پیش رفت که خیلی زود مترجم فیلمهای آمریکایی شد که پالایشگاه آبادان نمایش میداد و پیش رفت و پیش رفت تا به ترجمه «وداع با اسلحه» رسید که شهامت و جسارتی میخواست که فقط از انسانی چون او برمیآمد.
جوانی که نه به پشتوانه طبقه اجتماعی، نه ثروت و مکنت خانوادگی و نه به دلیل رفاه به سمت ادبیات کشیده شده بود، او ادبیات را جایی برای رهایی و رشد دیده بود و وقتی به این فضای باز رسید، بیواهمه و شجاعانه به سمت سختترین و بزرگترین کارها پیش رفت. در کارنامه یک مترجم موفق معمولاً اینکه او نخستین بار معرفیکننده یک نویسنده بزرگ باشد، به چشم میآید، اما در کارنامه نجف، ترجمه شاهکارهای ادبی «همینگوی»، «فاکنر»، «بکت»، «دکتروف» و «مارک تواین» و ترجمه تاریخ فلسفه «برتراند راسل» از نقاط درخشانی است که تا ابد در زبانفارسی و برای هر کس که از این به بعد به سمت کلمات کشیده شود، ماندگار خواهد بود.
این خودآموختگی و عشق موجب شده بود که نجف دریابندری نهتنها در قالب یک مترجم، بلکه در مقام سردبیر کتابهای جیبی انتشارات فرانکلین، خدماتی طولانی و بزرگ به زبان و ادبیات فارسی ارائه کند و با برگردان و انتشار مجموعهای از شاهکارهای ادبی جهان، میزان آگاهی نسل جوان آن روزگار از ادبیات جهان را ارتقا ببخشد.
شاید اگر یک مترجم در عمر خود فقط موفق به ترجمه درست، زیبا و همیشه خواندنی یک کتاب مانند «پیرمرد و دریا» شود، کار خود را کرده و باید تا همیشه ممنون او بود. «پیرمرد و دریا» خود یکی از شاهکارها و آثار همیشه درخشان ادبیات جهان است و اگر در ترجمه آن سستی، اشتباه و اهمالی اتفاق میافتاد، ما فارسیزبانان یک اثر ماندگار تاریخ ادبی را ناقص و نادرست خوانده بودیم (چیزی که احتمالاً درباره بسیاری از کتابهای مهم تاریخ ادبیات جهان برایمان اتفاق افتاده است)، اما نجف دریابندری ترجمهای از این کتاب ارائه کرد که به اندازه زیبایی خود کتاب، درخشان است. دریابندری از این دست ترجمهها کم ندارد و اصلاً باید گفت او هر کتابی که ترجمه کرده، کار را تمام کرده و به همین دلیل همیشه محترم است. همیشه در کتابهایش زنده است و حالا که قایقش را به دریا انداخته و تا دورها رفته است، دلتنگ پیرمرد و خندههای جنوبی از تهدلش خواهیم بود.
نظر شما