قدس آنلاین: توی کوچهای در حاشیه شهر، در را که زدیم، کمی طول کشید تا از آن طرف در یک نفر بگوید: «کیه؟» و در را باز کند. خانه حیاط مختصری داشت و بعد پذیرایی و اتاقی که این را از دری که نیمه باز بود فهمیدم.
مادری بود و دو پسر جوان. یکی از آنها خوابیده بود و مادرش به اشاره حالیمان کرد که حالش خوب نبوده و بعد از مصرف کردن دارو به خواب رفته است. پسر دیگر خانواده معلول بود و به ما نگاه میکرد. از مادر خانواده که حالا 60 سال را رد کرده بود سؤالی کردیم و مادر رو برگرداند به همان در نیمه باز اتاق و سؤال را دوباره پرسید از دختری که رفته بود توی اتاق. دختر بیرون آمد، سلامی گفت و جواب داد و بعد فهمیدم او اطلاعات بیماری و درمان برادرها، ناخوش احوالی مادر و در کل زندگی را بهتر از همه دارد.
فهمیدم خودش به تنهایی نانآور خانواده چهار نفری است و در کارخانهای کار میکند که حالا به خاطر کرونا تعطیل است. فهمیدم حقوق دختر زیر یک میلیون تومان است. فهمیدم مادرش باید عمل شود و نیاز دارد لااقل ویلچری داشته باشد تا وقتی میخواهد از خانه بیرون برود راحتتر برود. فهمیدم یکی از برادرها هر دو ماه باید برای درمان به بیمارستان برود و هزینهای بیش از یک میلیون تومان را پرداخت کنند. فهمیدم بعضی از مدارک شناسایی خانواده حالا در یکی از بیمارستانهای همین شهر برای نداشتن 800 هزار تومان گرو نگه داشته شدهاند تا وقتی تسویه حساب کردند مدارک خانواده به آنها برگردانده شود. بین حرفهای دختر بیماری مادرش و گرو ماندن مدارک خانوادهاش در بیمارستان سهم بیشتری داشت.
وقتی دختر با حجب و حیا از حال و احوال زندگیشان میگفت من فکر میکردم چگونه میشود از روی دوش دختر کمی از بار زندگی را برداشت. برای همین از او خواستم تا فردا به بیمارستان برود و با کمکی که میکنیم مدارک را تحویل بگیرد.
فردا دختر از بیمارستان تماس گرفت. با مددکار بیمارستان حرف زدم و سرانجام با 500 هزار تومانی که پرداخت کردیم دختر به شناسنامه و... رسید. خیلی خوشحال بود و چندین بار تشکر و دعا کرد. بعد از تماس دختر با خودم فکر کردم اگر هر کدام از ما کمی حواسمان به آدمهای اطرافمان باشد اتفاقات خوبی رقم میخورد. میتوانیم باری از روی دوشی برداریم و غصه را از دلی پر بدهیم. میتوانیم کاری کنیم آدمها امیدوارتر بشوند مخصوصاً وقتی روزگار به خاطر بیماری کرونا به بعضیها از پیش سختتر میگیرد.
نظر شما