زهرهکهندل/
پرداختن به مسائل دختران جوان و نوجوان در سینمای ایران و فیلمسازی برای این قشر، یکی از نقاط خلأ در آثار سینمایی چند دهه گذشته بهویژه دهه اخیر در تولیدات تصویری است. آخرین فیلمی که درباره دغدغههای دختران جوان ساخته شده، فیلم «سال دوم دانشکده من» به کارگردانی رسول صدرعاملی است که وجود فیلمهایی همچون «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» در کارنامه کاری این فیلمساز، نشان از دغدغهمند بودن او در این حوزه دارد.
با نگاهی کلی به فیلمهایی که در سالهای اخیر ساخته شده، جالی خالی مسائل دختران جوان و نوجوان در قصه اصلی آثار سینمایی دیده میشود. به بهانه اکران آنلاین فیلم «سال دوم دانشکده من» و همزمان با روز دختر، به مسئله دختران جوان و نوجوان در سینمای ایران و بررسی عوامل غفلت سینماگران نسبت به این مسائل پرداختیم و در این باره با دکتر مریم جلالیدهکردی، صاحبنظر حوزه مطالعات فرهنگی و مطالعات خانواده، مدرس دانشگاه، عضو هیئت ردهبندی سنی آثار سینمایی و تهیهکننده سینما و تلویزیون، گفتوگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
به نظر شما چقدر کارگردانهای ما دغدغه ساخت فیلمهایی با موضوع مسائل دختران جوان و نوجوان را دارند؟
به نظرم تولید محصول در هر حوزهای اگر مبتنی بر نظام مسئلهمحور باشد، میتوانیم بگوییم براساس این نظام مسئلهمحور، چقدر به این موضوعات پرداخته یا نپرداختهایم. وقتی در تولیدات فرهنگیمان نظام مسئلهمحور نداریم، در همه موضوعها کاستی وجود دارد و این سؤال تنها در حوزه دختران نوجوان نیست. بیشتر تولیدهای فرهنگی ما موضوعمحور هستند تا مسئلهمحور. به همین دلیل میبینیم در یک سال، عمده تولیدها به سمت موضوعی خاص مثلاً اختلافات زناشویی یا بزهکاری و اعتیاد میروند. یک چارچوب درست و سند مفهومی برای اینکه در تولیدات فرهنگی، خط و مشی مشخصی را پیگیری کنیم، نداریم. در پاسخ به پرسش شما، نخستین موضوع این است که اصولاً نوجوانی در کشور ما، یک هویت مغفول مانده است و نوجوانان را خیلی کم میشناسیم بهویژه دختران نوجوان را. در مورد فیلم «سال دوم دانشکده من» رسول صدرعاملی به دختران دانشجویی میپردازد که حدود 20 سال سن دارند و در این فیلم، بیشتر ارتباط دوستان دانشگاهی با هم مطرح است، در حالی که در دبیرستانهای دخترانه، مسئلههای خاص و حتی قصههای قشنگ زیادی داریم که کمتر دستمایه تولیدات سینمایی قرار گرفته است. همان دستمایهای که در فیلم «من ترانه 15 سال دارم» یا «دختری با کفشهای کتانی» میبینیم و به شدت جای آن در سینمای امروز خالی است. اگر به موضوعهای سریالهای شبکهخانگی هم نگاه کنید، نقش دختران نوجوان بسیار کم است. ما به یک نظام مسئلهشناسی در حوزه نوجوانان احتیاج داریم و پس از آن، به سینمای مسئلهمحور نیاز داریم تا سینمای موضوعمحور. آثاری هم که درباره نوجوانان یا با حضور شخصیتهای نوجوان ساخته شده، معمولاً نگاه تیره و آسیبشناسانه داشتند و کمتر نگاه امیدبخش و قابلاعتماد به این نسل شده است، در حالی که توانایی و هویت نوجوانان هم باید دستمایه تولیدات فرهنگی قرار بگیرد.
اگر نگاهی گذرا به آثاری که در دهه 90 از کنار موضوع دختران نوجوان رد شدهاند، داشته باشیم، متوجه میشویم بیشتر نگاه و پرداخت شکلی و حاشیهای است از «خانه دختر» گرفته تا «متولد 65»، «فراری»، «دربند»، «درساژ» و غیره. بیتردید تصریح خواهیم کرد یک دورخیز محتوایی و یک اثر پژوهشمحور و مبتنی بر تحقیق و مسئله نداریم. البته خانم درخشنده و آقای صدرعاملی استثنا هستند.
سیاستگذاران سینمایی تا چه اندازه روی این موضوعها برنامهریزی و سرمایهگذاری میکنند؟
بررسی ماجرا از ضلع سیاستگذاری ابعاد مختلفی دارد. به دلیل حواشی زیادی که حضور نوجوانان دختر در آثار سینمایی دارد و نگاههای غلطی که فکر میکنند حضور یک کاراکتر دختر نوجوان در سیاستهای ممیزی، دست و پاگیر است، این حوزه مهجور واقع شده است. فیلمسازانی همچون پوران درخشنده که دغدغه نوجوانان دختر را دارند نیز نگاهشان به این دوره، حاشیهای بوده است. مثلاً در فیلم «هیس دخترها فریاد نمیزنند» به مسئله تأثیر نوجوانی در بزرگسالی افراد پرداخته میشود و باز هم مسئله اصلی، خود نوجوانان نیستند بلکه حضور کاراکتر نوجوان به خاطر اتفاقی بوده که در آن دوره سنی برایش رخ داده و آسیبهای روحی آن تا بزرگسالی باقی مانده است. به نظرم یکی از فیلمسازان دغدغهمند در این حوزه، خانم درخشنده است که آثار چنین فیلمسازی هم برای مخاطب نوجوان نیست بلکه نوجوان دستمایه قصه است و مخاطب آن بزرگسالان هستند. بنابراین در دو ضلع «برای نوجوانان ساختن» و «از نوجوانان ساختن» ما راهبرد مشخصی نداریم. همین گزاره برای فیلمهایی مثل «چند مترمکعب عشق»، «سیزده» و «لاک قرمز» هم صدق میکند. البته در دهه 70 آثار خوبی برای نوجوانان ساخته شد، ولی پس از آن سینمای نوجوان به سمت سینمای کودک سوق پیدا کرد که اصلاً برای نوجوان جذابیت ندارد. فیلم «دبیرستان» هم که در دهه 60 ساخته شد، دستمایهاش نوجوانان پسر بودند و کمتر فیلمی درباره نوجوانان دختر ساخته شده است. سرگردانی نوجوانی بین کودکی و جوانی، در سینمای نوجوان هم دیده میشود و در نوجوانان دختر به مراتب بیشتر.
ضمن اینکه دغدغههای یک دختر نوجوان با یک پسر نوجوان متفاوت است، زیرا رشد فکری در دختران به دلیل سن بلوغ پایینتر نسبت به پسران، زودتر اتفاق میافتد؟
معمولاً مسائل دختران نوجوان در سینمای ایران قصههای فرعی بودند، خودشان هیچ وقت محور موضوعی نبودند که دلیلش نبود نظام مسئلهمحور در سینمای ایران است.
چرا سینماگران ما سراغ این موضوعها نمیروند، باید منتظر تدوین سیاستهای فرهنگی در اینباره باشیم؟
سینماگران مثل اندامهای یک پیکر هستند، این اندامها نیاز به یک شبکه عصبی سالم دارند تا بتوانند رفتار درستی انجام دهند. وقتی مغز فرمان درستی ندهد اندامها نمیتوانند به درستی کار کنند، به همین دلیل در جایی دچار کمکاری و در جایی دچار پرکاری هستیم. وقتی سینماگران در سنی قرار دارند که فضای نوجوانی را فراموش کردهاند، انتظار اینکه به این موضوعها بپردازند، کمی دور از ذهن است.
مقاومتی برای ساخت آثاری با موضوعات مرتبط با مسائل دختران نوجوان و جوان وجود دارد که فیلمسازان به سمتش نمیروند، مبادا آثارشان برچسب سیاهنمایی بخورد؟
به نظرم مقاومتی وجود ندارد، ضمن اینکه قرار نیست نوجوانی را فقط از زاویهدید آسیبشناسانه ببینیم بلکه میتوان از زاویه دید رشد و امیدآفرینی هم دید. میتوان به رویکردهای امیدبخش، اعتمادآفرین و قابلیتهای نوجوانان دختر و پسر در سینمای ایران پرداخت. حتی فیلم «ساز دهنی» امیر نادری که موضوعش نوجوان است، نگاه واقعگرا و هویتبخش نسبت به نوجوانان دارد. به نظرم این پرهیز، خودساخته است. سینماگران باید این دنیا را کشف کنند و زیباییهایش را دریابند تا به سینمای زیبایی تبدیل شود. حوزههای تولید علم و دانشگاهی ما نیز کمکاری کردهاند، آنها میتوانند با احصای این قابلیتها و ظرفیتها، چنین موضوعاتی را دستمایه تولید آثار دراماتیک قرار دهند. مثال آن در سریال «دوران سرکشی» است. در این مجموعه تلویزیونی پیدا کردن نوجوان دختر، قصههای مرتبط با او، باورداشت بزرگسالان به دنیای نوجوانی و تقابل عرف و شرع و قانون در دوران نوجوانی، مسائل بسیار مهمی هستند که به آن پرداخته شده است. همانطور که نوجوانی دوران التهاب است، سینمای نوجوان و موضوع نوجوان هم در دوران التهابی قرار دارد و سینماگران فقط نیمه خالی را میبینند و به بخش پیریزی، اشتیاق و رشد نوجوانان در سینما کمتوجهی شده است.
چون بخش التهابی و دردناک قصهها، ظرفیتهای دراماتیک بالایی برای فیلمسازی دارد؟
خب این گزاره درباره بیشتر موضوعات وجود دارد. مثلاً در حوزه اقتصادی، موضوع ورشکستگی برای فیلمسازی جذابتر است، در حالی که ظرف سینما، ظرفیت بیشتری دارد. مثلاً زمانی که درباره شخصیتهای موفق فیلمی ساخته میشود، به رنجها و آلام آنها هم اشاره شده، ولی در پایان فیلم، امیدبخشی و قدرت این شخصیتها نمایانگر میشود. قرار نیست در فیلمسازی فقط روی رنجها و دردها متمرکز شد بلکه همه اینها مقدمهای برای رسیدن به ثبات و امید است. همانطور که قصه رنج «رومینا» در سینمای ایران خالی است، قصه امید «مریم میرزاخانی» هم خالی است. آیا زندگی چنین افراد موفقی نمیتواند دستمایه ساخت فیلم قرار بگیرد؟ در سریال «قصههای مجید» امیدبخشی موج میزند و همچنان جذاب و دیدنی است. در حوزه نوجوان دختر، آثار تصویری بسیار کمی ساخته شده است و شاید بتوان از آثار امیدبخش به مجموعه تلویزیونی«دنیای شیرین دریا» و سریالهای دهه 80 اشاره کرد. از سوی دیگر، ادبیات داستانی ما سرشار از قصههای زیبایی است که میتوانند دستمایه سینمای اقتباسی قرار گیرند که در این حوزه هم کمکاری کردهایم.
دوره نوجوانی دختران بیشتر مورد توجه کارگردانان دهه 70 و اوایل دهه 80 بوده و به مسائل این گروه از جامعه در دهه اخیر سینمای ایران کمتر پرداخته شده است؟
به نظرم حضور نوجوانان در آن دوره بیشتر و چشمگیرتر بوده، ولی اکنون موضوعات آثار سینمایی کمتر معطوف به نوجوانان است.
غفلت سینمای ایران از پرداختن به مسائل نوجوانان چه تبعاتی در پی خواهد داشت؟
به نظرم سینما غفلت نکرده بلکه با اشتباه سهوی، نوجوانی را به سمت کودکی سوق داده، در صورتی که نوجوان دوست دارد به سمت بزرگسالی میل پیدا کند، ولی این اتفاق نیفتاده است. همفکری و تفاهم نسبت به دوره نوجوانی کمتر رخ داده است. «از نوجوانان گفتن» کمتر از «برای نوجوانان گفتن» بوده است. چرا از جنس فیلمهایی مثل «تنهای تنهای تنها» ساخته احسان عبدیپور کم داریم، بهویژه درباره دختران که شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد؟ دلیل نخست به خاطر فقدان روح زنانگی در سینمای ایران است. فیلمسازان زن ما هم مردانه فیلم میسازند. ضمن اینکه دختران ما خیلی زود بزرگ میشوند و دوران نوجوانی آنها بسیار کوتاه است که به این مقطع کوتاه هم توجه نمیشود. وقتی درباره نوجوان در سینمای ایران صحبت میکنیم باید دقت داشته باشیم نوجوان، مخاطب است یا موضوع. در این وادی فیلمهایی«درباره» و «برای» نوجوانان دختر بهویژه دختران روستایی و شهرستانی، بسیار کم و مهجور هستند. میبینید به دختران روستا که میرسیم باید بگوییم دختران نوجوان ایرانی سطوح متفاوت و متمایزی دارند. نگاه بومی براساس قومیتها و خردهفرهنگها در این رده سنی نیاز امروز ماست. امیدوارم خط مشیها و سیاستگذاری فرهنگی به سمتی برود که در سبد تولیدات فرهنگی جای هیچ مسئله و موضوعی خالی نباشد.
نظر شما