محبوبه علی پور/
در روزهای اخیر مدیرکل بهزیستی خراسان رضوی در گزارشی مبسوط به وضعیت بروز آسیبهای اجتماعی در این استان اشاره داشت و تصریح کرد در ماههای اخیر گزارشهای کودکآزاری نسبت به مدت مشابه در سال گذشته ۲.۵ برابر رشد یافته است.
حمیدرضا پوریوسف گرچه اصرار داشته عملکرد اورژانس اجتماعی را به عنوان نخستین گام در مواجهه با گزارشهای آسیبهای اجتماعی مطلوب نشان دهد، اما در عمل و به گواه تجربیات شهروندان و اظهارنظر کارشناسان، دراین زمینه با کاستیهایی روبهرو هستیم.
*تعاریفی که با عملکردها همخوانی ندارد
مهناز دیهیم، دکترای حقوق بشر درباره عملکرد اورژانس اجتماعی معتقد است: پیش از آنکه درباره عملکرد این مجموعه اظهارنظر کنیم باید یادآور شویم به طور کلی ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردمان ناگزیر به تجربه بحرانهای متعدد هستند و گاه حتی همزمان درگیر چندین بحران میشوند. ازاین رو به گونهای با چالشهایی روبه رو میشوند که دیگر قادر به حل وفصل امور و مدیریت مطلوب شرایط نیستند. زمانی میتوان انتظار داشت خدمات و مداخلات اورژانس اجتماعی اثرگذار باشد که بخش عمدهای از مسائل و تنگناهای افراد حل شده باشد و تنها بخش مشخص و محدودی از این امور با مداخلهها و حمایتهای اجتماعی سامان بگیرد.
این فعال اجتماعی ادامه میدهد: وجود ساختار حمایتی همانند اورژانس اجتماعی بدون بسترها و ابزار کافی نمیتواند کارآیی داشته باشد، چرا که این مجموعه برای ایفای نقش مؤثر خود نیازمند فعالیت گروههای متخصصی است که قادر به مقابله با آسیبها و آفتهای پرشماراجتماعی باشند نه اینکه به دلیل نبود نیروهای کارآمد و متخصص در این مجموعه، آسیبها و آفتهای افزونتری به جامعه تحمیل شود؛ زیرا شاهدیم در مواردی نیروهایی که قرار است در این مجموعه، خدماتی را به گروههای در معرض آسیب و آسیبدیده ارائه دهند از توان و ابزارهای حمایتی کافی برخوردار نیستند. برای نمونه، بارها برای نیروهای اورژانس اجتماعی محرز شده طفلی در خانوادهاش مورد خشونت قرار گرفته اما نخستین دغدغه در مسیر حمایت از این طفل این است که وی قرار است پس از جداسازی از خانوادهاش، توسط چه فرد یا مجموعهای سرپرستی و حمایت شود؟ چنانکه گاه تنگناهایی که در این زمینه دیده میشود میتواند شرایط طفل را وخیمتر از گذشته سازد. همچنین کم نیستند افراد آسیبدیده و در معرض آسیب که پس از مراجعه به مراکز حمایتی همانند اورژانس اجتماعی با چنان عواقبی مواجه شدند که با وجود استمرار و دوام آسیبها حاضر به مراجعه دوباره به دفاتر حمایتی و اعلام مشکلات خود نیستند.
وی در ادامه تأکید میکند: بسیار شاهدیم برای آنکه نشان دهیم برای رفع مشکلات تلاش کردهایم، به طور شتابزده تصمیماتی را بدون توجه به ساختارهای لازم و نبود امکانات اجرایی میکنیم؛ درواقع وضعیت اورژانس اجتماعی نیز چنین است. زمانی که سازمان بهزیستی امکانات لازم را برای پاسخگویی به نیازهای مراجعان پرشمار خود ندارد، چگونه میتوان انتظار داشت اورژانس اجتماعی مناسب عمل کند؟ به تعبیر دیگر زمانی این ساختار میتواند عملکرد موفقی داشته باشد که مجموعه سازمان بهزیستی بتواند امکانات زیرساختی لازم را در اختیارش قرار دهد. ازاین رو شاهدیم اورژانس اجتماعی درحال حاضر در بروز آسیبها، نقش مشاورهای را برای افراد ایفا میکند و اختیارات لازم را برای مداخله در آسیبهایی همانند خشونت خانگی ندارد. درواقع اینکه گفته شده اورژانس اجتماعی میتواند از افراد در معرض آسیب و آسیبدیده و بهخصوص زنان و اطفال حمایت کند، ادعایی واهی است؛ چرا که هنوز قوانین مناسبی برای حمایت از این گروهها تدوین نشده و همچنان مراکز امنی با تعداد فراوان و با خدمات کیفی برای افراد یاد شده وجود ندارد. نکته دیگر اینکه تشکیلات این مجموعه حتی حق اقدام فیزیکی برای مواجهه با خاطیان و متهمان را ندارند و نیروهای فعال در این عرصه، همچنان ناگزیرند با بهرهمندی از توان نیروهای انتظامی و تنها با حضور در فضاهای عمومی و خیابان منتظر اقدامهای پلیس باشند. یعنی این مجموعه شاخصههایی را که برای یک نهاد حمایتی و امدادی تعریف میشود که باید تخصصی، بهنگام و قابل دسترسی همگانی باشد، دارا نیست.
باید پیش از اجرای هر برنامه و سیاستگذاری زیرساختهای لازم آن فراهم شود نه اینکه به طرحی تنها روی کاغذ اشاره کنیم و سپس توقع داشته باشیم در مسیر اجرا بسترها و الزامات اثرگذاری آن فراهم شود؛ چراکه این رویه مشکلاتی را درپی خواهد داشت که جدیترین آن بیاعتمادی مردم به اجرای چنین برنامههایی است.
*ضرورت مشارکتهای مؤثر و پیشگیرانه
این فعال اجتماعی در پاسخ به اینکه آیا با واگذاری اورژانس اجتماعی به سایر دستگاهها میتوان انتظار داشت آسیبها کاهش یافته و یا مناسبتر مدیریت شوند، میگوید: به اعتقاد من به جای این واگذاریها باید به اصلاح زیرساختهای برنامههای حمایتی و توانافزایی توجه کرد. در بسیاری از کشورها مهارتهای لازم برای مهار خشونتها را در مدارس و برای سنین طفولیت آموزش میدهند تا چنانچه کودک با هرگونه رفتار نامناسبی که از سوی اطرافیان و حتی والدین مواجه شد، به متولیان مدرسه اطلاع دهد. این درحالیاست که در کشور ما نه تنها چنین زیرساختهایی در مدارس وجود ندارد که شاید بتوان گفت نظام آموزشی ما خود به گونهای است که عرصه تولید و ترویج خشونت به شمار میآید. بنابراین جا دارد ما ریشهای به مسائل نگاه کرده و این چالشها را حل کنیم. باید بحث پیشگیری از آسیبها و خشونتها بیش از اینها مورد توجه نهادها و دستگاههای گوناگون باشد تا ناگزیر به تحمل بار آسیبهای گوناگون نباشیم.
نظر شما