قدس آنلاین: اسماعیل یزدانی متولد ۱۳۶۵ در بجنورد است. تا سوم راهنمایی درس خوانده و شغل او در حال حاضر شیشه اتومبیل است. اسماعیل میتوانست به همان کار شیشه اتومبیل ادامه بدهد اما از یک جایی به بعد با خودش فکر میکند باید به قول معروف در زندگیاش حرکتی بزند و تغییری ایجاد کند، چون به نظرش زندگیاش روی ریل تکرار افتاده بود. حاصل این فکر خوب حالا یک مینی جیپ زیبا شده و البته چند وسیله دیگر. اسماعیل دوست دارد مینی جیپی را که ساخته به تولید انبوه برساند و با این کار به کشورمان خدمتی کند. در سفری یکروزه به بجنورد با این هموطن خوشفکر بیشتر آشنا شدم.
وقتی میشنویم یک نفر مینی جیپ ساخته شاید فکر کنیم در رشته مرتبط در دانشگاه تحصیل کرده است؟
نه. من سال سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم، چون درسهایم خوب نبود. یک جورهایی با زبان بیزبانی از طرف مدرسه به من گفتند دیگر به مدرسه نروم و من هم عطای مدرسه را به لقایش بخشیدم. پدرم که آدم روشنی است یک روز من را صدا زد و گفت: پسرجان تو درس نمیخوانی، پس برو دنبال یک فن و حرفه تا زندگیات را تأمین کنی. پدرم میدانست تنها درس مورد علاقه من، حرفهوفن است که از آن ۲۰ میگرفتم، برای همین تشویقم کرد دنبال یک حرفه بروم.
و شما هم حرف پدرت را قبول کردی؟
بله. نزدیک خانه ما تعمیرگاههای مختلفی بود. پدرم برای انتخاب یک حرفه چند روزی فرصت داده بود، برای همین هر روز از خانه بیرون میرفتم و سری به تعمیرگاههای مختلف میزدم تا ببینم روحیهام با کدام جور درمیآید و چه شغلی را باید برای آینده خودم انتخاب کنم. خلاصه چند روزی کار من شده بود رفتن و دیدن مغازهها و تعمیرگاههای مختلف. به این فکر میکردم که مثلاً در این حرفه ممکن است آدم را برق بگیرد، در این حرفه خیلی لباس آدم کثیف و روغنی میشود و در دنیای نوجوانی خودم هر کدام از این شغلها را تجزیه و تحلیل میکردم تا بتوانم یکی از آنها را انتخاب کنم. بالاخره چیزی که انتخاب کردم، شیشه اتومبیل بود.
چرا شیشه اتومبیل را انتخاب کردی؟
در آن تجزیه و تحلیلهایی که برای خودم از شغلهای مختلف انجام داده بودم، احساس کردم و دیدم کار شیشه اتومبیل از بقیه شغلها شیکتر و تمیزتر است و استادکاری هم که پیشش رفته بودم، به نظرم از بقیه تمیزتر بود؛ برای همین انتخاب من شد شیشه اتومبیل و شدم شاگرد. استادکاری که قرار بود پیشش این شغل را یاد بگیرم، با ما نسبت فامیلی دورادور داشت، برای همین به من گفت: «فردا با پدرت بیا تا صحبتهای لازم را انجام دهیم» و بعد شروع به یاد گرفتن و کار کردم. یادم است اولین جملهای که استادکارم به من گفت این بود:«حالا برای یاد گرفتن شیشه ماشین، چقدر پول به من میدهی؟» من کمی فکر کردم و به استادکارم گفتم: «من که پولی ندارم و پولی هم نمیخواهم و شما هم از من پول نگیر» ایشان هم قبول کرد. مدتی پیش استادم کار کردم تا زمان رفتن به خدمت سربازی رسید. سرباز شدم و اتفاقاً به مشهد رفتم تا در کلانتری طبرسی خدمت کنم.
سربازی چکار میکردی؟
علاقه زیادی به ماشین و موتور داشتم. این علاقه زیاد سبب شد سال ۸۴ سراغ گرفتن گواهینامه بروم. با خودم فکر کردم این گواهینامه به درد من خواهد خورد و از آن طرف پدرم ۳۰ هزار تومان به من پول داده بود برای اینکه بروم گواهینامهام را بگیرم.
وضع خانوادگی شما از لحاظ مالی خوب است؟
ما خانواده متوسطی بودیم اما پدرم بسیار زحمتکش و به نظرم آدم روشنی است که وقتی دید درس خواندن را دوست ندارم و در درسهایم ضعیف هستم، به من توصیه کرد دنبال یک حرفه بروم. یادم است در همان زمان بعضی از دوستان و بچههایی که میشناختم دنبال کارگری میرفتند که از من بیشتر مزد میگرفتند، اما پدرم گفت: «کارگری خوب نیست، تو از لحاظ فنی خوب هستی، پس برو دنبال یاد گرفتن یک شغل». شاید اگر آنجا پدرم فقط به این نکته فکر میکرد که سر کاری بروم و برای خانوادهام پول دربیاورم، من را به کارگری میفرستاد و زندگیام کلاً به مسیر دیگری هدایت میشد، ولی شکر خدا این اتفاق نیفتاد و حرفهای یاد گرفتم.
به کارهای فنی علاقه داشتی؛ از این علاقه در سربازی استفاده شد؟
نه. به نظر خودم در سربازی از صداقت من استفاده شد و خوششان آمد تا آنجا که وقتی خدمت من تمام شد، به من پیشنهاد دادند در نیروی انتظامی استخدام شوم، اما همه آرزوی من این بود که برای خودم مغازهای داشته باشم و کار شیشه اتومبیل انجام بدهم. با خودم فکر کردم من آن همه زحمت کشیدم و شاگردی کردم پس حالا باید برای خودم کار کنم. از طرفی آرزوی قلبی من این بود که روزی برای خودم صاحب مغازهای شوم، هر چند حالا آرزویم تغییر کرده و آرزو دارم روزی برای خودم کارخانه تولید مینی ماشینها را داشته باشم. به نظرم پلهپله آرزوهای آدم بیشتر و بزرگتر میشود و درباره من هم همین طور بوده است. خلاصه پس از خدمت سربازی به بجنورد برگشتم و ازدواج کردم. دوباره سراغ کارم رفتم، اما این بار با وام ازدواجی که گرفته بودم برای خودم مغازه باز و به قول معروف از صفر شروع کردم؛ اما همیشه این نکته برای خودم مهم بود که بتوانم کارم را با صداقت انجام بدهم. روی این کلمه صداقت تأکید میکنم چون همیشه این شعار زندگیام بوده است. البته این شعار آدمهای بزرگتری بود که میشناختم و در کارشان موفق بودند. به این اصل باور داشتم که صداقت میتواند همه چیز باشد و نتایج بسیار خوبی برای من داشته باشد.
زمانی اسماعیل فکر کرد باید تکانی به زندگیاش بدهد
ماجرای علاقه به ساخت مینی جیپ از کجا شروع شد؟
وقتی به ۳۰ سالگی رسیدم با خودم فکر کردم زندگیام تکراری شده است. با خودم گفتم من هر روز یک مسیر را میروم و برمیگردم و در مغازه هم یک کار بخصوص انجام میدهم. تصور کردم الان وقتش است کاری بکنم. فکر کردم باید جسارت داشته باشم و کار متفاوتی انجام بدهم تا از روزمرگی خارج شوم. خلاصه سه سال پیش، به خاطر علاقهای که به مینی خودروها داشتم سراغ این بحث رفتم. از طریق اینترنت و فضای مجازی پیگیر این ماجرا شدم.
چه چیزی در مینی خودروها برای شما جذابیت داشت که سراغ ساخت این نوع خودرو رفتید؟
برای من شاید در ابتدا دیدن و کنجکاوی درباره این مینی خودروها یک جور اتفاق بود، اما بعد همین کنجکاوی سبب ایجاد علاقه به ساخت شد. در جستوجوهایم متوجه شدم یک ایرانی به نام «مهدی زندی مقدم» در ژاپن سازنده این نوع مینی چیپ است و این هموطن کارخانه ساخت مینی چیپ را در ژاپن راهاندازی کرده است. متوجه شدم قطعات مینی جیپ او در چین مونتاژ شده است، شرکت سازنده این خودرو در سال ۲۰۰۵ میلادی تأسیس شد و وی بیش از ۲۰ سال پیش به ژاپن مهاجرت کرده است. خیلی هم دوست داشتم با ایشان ارتباط بگیرم. هر چند در شروع راه بودم و خیلی از این فضای مجازی سر در نمیآوردم اما آرزوی من این است که بتوانم روزی با این ایرانی از نزدیک دیدار و یا تلفنی با او صحبت کنم. پس از تحقیقاتی که در فضای مجازی انجام دادم متوجه شدم مینی جیپها در آمریکا، ژاپن و در چین هم تولید میشوند. با خودم فکر کردم چرا در این کشورها هم سراغ این خودرو رفتند؟ و جوابم این بود که جیپ ماشین خاطرات است و خیلیها با این وسیله خاطره دارند حتی اگر آن را نداشتهاند. تصمیم گرفتم با همین امکانات اندکی که دارم برای خودم یک مینی چیپ بسازم؛ داشتههای من فکر ساخت، خودکار، کاغذ و زمان بود.
از فکر تا زمان اجرای آن چه مدت طول کشید؟
از مرحله فکر تا اجرا ۶ ماه طول کشید. با همین قلم و کاغذی که داشتم شروع کردم به کشیدن طرح. در آن ۶ماهی که فرصت مطالعه من بود، حتی وقتی در خیابان جیپ میدیدم، به دقت به آن نگاه میکردم. در ذهنم ابعاد ماشین را کوچکتر میکردم تا یک تصویر ذهنی از چیزی که میخواهم بسازم داشته باشم.
برای اینکه کارم به بهترین شکل انجام شود ۶ ماه تحقیق کردم. یعنی هر جا مطلبی درباره مینیچیپ میدیدم، میخواندم. سپس شروع کردم به اجرا و این زمانی بود که فکر کردم حالا وقت ساختن رسیده است. ناگفته نماند با اینکه به نوعی کار فنی انجام میدهم، اما من حتی جوشکاری هم بلد نبودم و این چیزی بود که برای ساخت مینی چیپ به آن نیاز داشتم. باید جوشکاری یاد میگرفتم و بعضی از کارهای دیگر را تا در فضای کوچکی که داشتم بتوانم خواستهام را اجرایی کنم. این را هم بگویم معتقد بودم مهمتر از مکان و امکاناتی که داریم، آن فکر و تصمیمی است که دنبال آن هستیم و اینکه چقدر برای کاری که میخواهیم انجام بدهیم جدیت به خرج بدهیم مهمتر از هر بخش دیگر است. اگر من با خودم فکر میکردم حالا اول باید بتوانم یک کارگاه راهاندازی کنم و بعد سراغ ساخت مینی جیپ بروم، شاید هرگز موفق نمیشدم، اما من با کمترین امکانات شروع به ساخت ماشین مورد علاقهام کردم. خلاصه با همکاری همکارانم و به خاطر علاقهای که به ساخت ماشین داشتم جوشکاری را هم یاد گرفتم و در این بین، دوستان و همسایگانی که در این حرفه کار میکردند هم به من کمک کردند.
درباره مکان که گفتید، ولی ابزار هم لازم بود؛ ابزار لازم برای کار را داشتید؟
نه، چون کار من چیز دیگری بود و وسایل همین کار شیشه ماشین را داشتم؛ برای همین بعضی از ابزارها مثل دریل، دستگاه جوشکاری، دستگاه فرز و چیزهایی از این قبیل را خریدم تا با خیال راحت کارم را ادامه بدهم.
بعضیها هم به اسماعیل میگفتند مگر ایران خودرو هستی میخواهی ماشین بسازی!
وقتی به بقیه از ایدهای که در سرت داشتی گفتی، واکنشها چه بود؟
نکته جالبی را مطرح کردید. بعضی از آنهایی که بنده را میشناسند به من میگویند استاد و وقتی از فکر ساختن ماشین خبردار شدند، به من میگفتند: «ول کن استاد مگر میشود؟ مگر شوخی است؟ تو میخواهی یک ماشین بسازی، مگر شرکت ایران خودرو هستی؟» اگر من میخواستم به حرف دیگران گوش بدهم حالا شما با این مینی جیپ روبهرو نمیشدید و خودم هم از ساخت این ماشین این همه خوشحال نبودم. باید گاهی انسان کاری را که فکر میکند درست است انجام بدهد، حتی اگر از نظر بقیه آن کار شدنی نباشد. با اینکه میشنیدم «فکر میکنی ساختن یک ماشین به این سادگی است؟» اما جواب من این بود که من دوست دارم یک ماشین بسازم و این کار را انجام میدهم. حرف دیگران را شنیدم و برای آنها احترام قائل شدم، اما چون هدفم ارزشمند بود، باید کار خودم را انجام میدادم و همینطور هم شد. خلاصه کارگاه کوچکم شد محل فعالیتم.
درباره کارگاهت هم توضیح بده چون خوانندهها مثل بنده آن را ندیدهاند.
بله وقتی من میگویم در کارگاهم این کار را انجام دادم، شاید بعضیها یک کارگاه بزرگ و مجهز را در ذهنشان تصور کنند، اما من یک مغازه جمع و جور سه در چهار و شاید کمی بزرگتر را که چسبیده به مغازه اصلیام است اجاره کردم با ماهی ۳۰۰ هزار تومان و شروع به کار کردم و موفق هم شدم.
پس از انجام کارهایم در مغازه اصلیام، دنیای من شده بود همین کارگاه کوچکی که راه انداخته بودم. مثلاً مشتری که برای نصب شیشه ماشینش مراجعه میکرد، به محض تمام شدن کارم به کارگاهم میرفتم و شروع به کار میکردم. باید هر دو کار را همزمان پیش میبردم، نمیتوانستم مغازه شیشه اتومبیل را تعطیل کنم و فقط به ساخت مینی جیپ برسم. وقتی شما عشق داشته باشید در همین فضای کوچک هم کار میکنید و از کار کردن خودتان لذت میبرید. شاید برای بعضیها یک کارخانه کم باشد اما برای من همین اتاق سه در چهار اضافه هم بود و از کار کردن در آن لذت میبردم.
خب و مینیجیپ را ساختی؟
بله وقتی مینی جیپ را ساختم، متوجه ایرادهایی در نمونههای خارجی آن شدم. مثلاً متوجه شدم نمونههای خارجی برای دور زدن به ۸ یا ۹ متر فضا نیاز دارند و در این دور زدنها فشار بسیار زیادی به لاستیکها وارد میشود. خلاصه با سعی و تلاش و آزمون و خطاهایی کاری کردم که ماشینم بتواند در ۴ یا ۵ متر دور بزند و این چیزی است که مینی جیپ ساخت بنده را از نمونههای خارجی آن متفاوت میکند. من حتی سیستم ترمزها را هم تقویت کردم و با تغییراتی که دادم کاری کردم فشار کمتری به لاستیکها در دور زدنها وارد و عمر لاستیک بیشتر شود. کارهای من موجب شد خودرویی که ساختم به یک خودرو واقعی بیش از پیش نزدیک شود و بتواند کاراییهای متفاوتی داشته باشد. شما الان میتوانید این مینی خودرو را سوار شوید و تا مشهد که ۲۵۰ کیلومتر فاصله است رانندگی کنید.
پس از ساخت مینی جیپ چه برخوردهایی دیدید؟
برخوردهای خوبی از طرف مردم با این خودرو و بنده انجام میشود. برای خیلیها ایجاد کنجکاوی میکند و دوست دارند درباره قیمت، مشخصلات و چیزهای دیگر این ماشین بدانند. خیلیها هم ابراز علاقه میکنند که یک نمونه از آن داشته باشند. برای همین تصمیم گرفتم و با خودم فکر کردم باید در تعداد بالا این مینی چیپ را تولید کنم. پس از این مینی چیپ، من دیفرانسیل زنجیری ساختم، بیل مکانیکی کودک ساختم که روی زاپاس ماشین سوار میشود و کودک و نوجوان میتواند با آن کار کند. علاوه بر اینها ربوات مکانیکی هم ساختم که قابلیت راه رفتن دارد. شاید در حال حاضر این روبات کارکرد خاصی نداشته باشد اما با ساخت این روبات میخواستم به هموطنانم بگویم ما هم میتوانیم کارهای بزرگ را انجام دهیم.
وقتی استارت کار را زدی اولین قطعه ماشین که سراغش رفتی کدام بود؟
ابتدا سراغ یکی از فروشگاههای فروش لوازم کشاورزی رفتم و برای مینی جیپ لاستیک تیلر خریدم. با خودم فکر کردم چون کارایی اصلی این خودرو میتواند برای طبیعت باشد، پس باید لاستیک آجدار و قوی داشته باشد. بعد سراغ خرید یک موتورسیکلت رفتم و آن را اوراق کردم. موتوری که من برای این کار انتخاب کردم موتور ۱۱۰ سی سی بدون کلاچ بود. موتور را به قیمت ۲۲۰ هزار تومان خریدم چون فقط به قطعات آن نیاز داشتم. این نکته را هم بگویم دوستان زیادی در این کار من را حمایت کردند، یعنی اگر وسیلهای لازم بود بخرم، اگر تراشکاری لازم بود بروم با قیمت مناسب این خدمات را به من ارائه دادند. برای ساخت اتاق هم با خودم فکر کردم باید سراغ اتاق کلاسیک بروم که کار کمتری دارد و به همین دلیل سراغ اتاق ویلیز رفتم و جیب فیلیز را انتخاب کردم. اگر به چیپ ویلیز نگاه و آن را با ماشینی که من ساختم مقایسه کنید شباهت آن را درک خواهید کرد.
اسماعیل یزدانی میگوید در تولید انبوه میتواند هر ماه یک تا دو مینی جیپ تولید کند
ساخت نمونه اولیه چقدر طول کشید؟
ساخت نمونه اولیه برای من یک سال طول کشید اما برای نمونههای بعدی که باید دو نفر به راحتی در آن جا شوند، میتوانم در ماه یک تا دو عدد از این ماشینها را بسازم. خیلیها فکر کردند من تراشکار و مکانیک هستم، اما کار من شیشه اتومبیل است و در این ماشین چیزی که تخصص من و مرتبط با شغلم بود، آینههای ماشین است. همه چیز را خودم ساختم اما از راهنمایی دوستان مکانیک و رشتههای دیگر هم کمک گرفتم. من در کل شاید پنج سانت ورق را خراب کردم، چون فنی هستم و عشق به این کار دارم، اشتباه کارم بسیار کم و ناچیز شد.
ساخت نخستین نمونه چقدر هزینه برداشت؟
برای ساخت این مینی خودرو ۸ میلیون تومان هزینه کردم. شاید چیزی در حدود ۵۰۰ هزار تومان هیچ شد؛ خطای ما در همین حد بود. به نظر این مبلغ ۵۰۰ هزار تومان در مقابل ۸ میلیون تومان عدد ناچیزی است.
پس از ساخت مینی جیپ حتماً مشتری هم برایش پیدا شد؟
تقریباً هر روزی که با مینی جیپ از خانه خارج میشوم و یا حالا که مدت کمی است از این خودرو در فضای مجازی فیلم و عکس گذاشتهام، هر روز برایش مشتری پیدا میشود. اما حاضر به فروش آن نیستم چون یادگاری ساخت اولین خودرو من است؛ اما ماشینهای بعدی را که بسازم برای فروش میسازم. وقتی من این ماشین را ساختم قیمت یک پراید ۲۲ میلیون تومان بود، آن وقت هم این ماشین مشتریهای زیادی داشت، از ۵۰۰ هزار تومان بگیر تا یک میلیون، ۲ میلیون، ۵ میلیون و خلاصه قیمتهای مختلف؛ اما یادم هست یک روز یک نفر آمد و گفت پول یک پراید خشک را میدهم و این ماشین را میبرم. بنده خدایی که این پیشنهاد را به من داد مسافری از اصفهان بود که با خانوادهاش داشتند از بجنورد عبور میکردند و به طور اتفاقی ماشین من را دیده دیدند. نکته جالبتر برای شما این است که چند روز قبل یک پیشنهاد خیلی بهتر داشته، یعنی بنده خدایی حاضر شد برای خرید این مینی جیپ ۸۰ میلیون تومان به من پرداخت کند، اما گفتم اگر من این ماشین را به مرحله تولید برسانم آن را به قیمت زیر ۳۰ میلیون تومان خواهم فروخت، ولی در حال حاضر آن را نمیفروشم. دیشب یکی از هموطنان از استان مازندران با من تماس گرفت و خواست با حمایت مالی ایشان این مینی جیپ را در مازندران تولید کنم. من تشکر کردم و گفتم باید فکر کنم. کمتر از دو سال پیش دو نفر که توریست لهستانی و آلمانی بودند به طور اتفاقی ماشین من را در داخل شهر دیدند. دست تکان دادند و من توقف کردم. پس از وارسی و نگاه کردن جدی به ماشین، پیشنهاد رفتن از ایران را دادند. داشتند به مشهد میرفتند و قرار بود ۱۰ روز بعد برگردند، اما من با خودم فکر کردم هر کاری خواسته باشم میتوانم در کشور خودمان انجام دهم.
مینی جیپ من میتواند ۸۰ کیلومتر راه برود اما سرعت آن را رساندم به ۶۰ کیلومتر و به جای آن به قدرت ماشین اضافه کردهام. من پدر ژپتوی این ماشین هستم و میدانم با آن چه کاری کردهام و چه کار باید بکنم. قدرت این ماشین میتواند خیلی بیشتر از تصور باشد. یعنی یک سربالایی راست را هم میتواند بالا برود. اگر خواسته باشم میتوانم قدرتش تقویت کنم. با کاری که روی این انجام دادهام سرعت را کم اما قدرت را اضافه کردم.
شاید از نظر بعضیها این یک ماشین کوچک است که بزرگترها یا بچهها میتوانند برای تفریح از آن استفاده کنند. میخواهم بپرسم این ماشین چه کارکردهای بیشتری میتواند داشته باشد و ساختن آن برای کشور چه منفعتی دارد؟
از این ماشین میشود در ارگانهای مختلف مثل محیط زیست، جنگلبانی، شهرداریها در پارکها و خلاصه در نهادهای مختلف استفاده کرد. فکر کنید بافت قدیمی شهرهای بزرگ ما به شکلی است که ماشینهای آتشنشانی نمیتوانند وارد بعضی از کوچهها شود. در صورت آتشسوزی این ماشین میتواند در فضاهایی از این دست بسیار کارآمد باشد. هم میتواند مواد ضد حریق را با خودش حمل و هم میتواند با سرعت زیاد در کوچههای بسیار تنگ تردد کند. این ماشین میتواند مورد استفاده برای پلیس در سطح شهر باشد باز هم به علت سرعت مناسب و سایز و اندازه کوچکی که دارد. بهخصوص که این ماشین مصرف سوخت پایینی دارد، یعنی در هر ۱۰۰ کیلومتر ۲.۵ تا ۳ لیتر سوخت مصرف میکند. البته ناگفته نماند یکی از کارکردهایش در مزارع کشاورزی و جاهایی از این قبیل است.
وقتی این خودرو به مرحله تولید برسد، چیزی حدود ۲۰۰ نفر میتوانند به طور مستقیم در فرایند تولید آن مشغول به کار شوند. فراموش نکنیم وقتی این خودرو به مرحله تولید انبوه برسد، میتوانیم انواع و اقسام خودروهای کلاسیک دیگر را هم در سایز کوچک برای آدمهای مختلف و با سلیقه آنها بسازیم. الان اگر شما به یک موتورسیکلت در خیابان نگاه کنید میبینید بخشهای مختلف آن از خارج وارد و در ایران مونتاژ میشود، در صورتی که من بخشهای مهم این ماشین را به دست خودم و با کمترین امکانات ساختهام؛ اجزایی از قبیل شاسی، اتاق و... و این میتواند نوعی استقلال برای ما داشته باشد.
از نهادهای دولتی هم برای ساخت مینی جیپ کمک گرفتید؟
نمونه اولیه این خودرو چون بیشتر جنبه سرگرمی داشت و بر اساس علاقه شخصی خودم ساخته شد، برای ساخت آن به هیچ نهاد و ارگانی مراجعه نکردم، اما همان طور که گفتم آدمهای زیادی پس از ساخت به من مراجعه میکنند و دوست دارند این خودرو را داشته باشند، بنابراین برای تولید انبوه آن در آینده نیاز به حمایت ارگانهای دولتی دارم؛ همچون مجوز تولید، وام برای شروع به کار و حمایتهای از این قبیل.
سال ۹۷ از طریق دانشگاه آزاد در نمایشگاه پژوهش شرکت کردم. شرکت در آن نمایشگاه فرصتی شد برای اینکه کاری که انجام دادهام دیده شود. شرکت کردن در آن نمایشگاه و دیدن تشویق مراجعهکنندگان موجب دلگرمی بیشتر من شد، برای همین خیلی دوست دارم در یک سال آینده دست به تولید انبوه این خودرو بزنم.
حالا فکر میکنم باید یک موتور سه چرخ شیک سواری بسازم
تولد پسرم نزدیک بود و من فکر کردم چه چیزی برای او بخرم که خوشحالش کند. به این نتیجه رسیدم به جای خریدن یک اسباب بازی یا هر چیز دیگری، خودم وسیلهای بسازم. به این نتیجه رسیدم که یک بیل مکانیکی بسازم. ۱۰ روز فرصت داشتم و دست به کار شدم. بعد از ۱۰ روز کارم تمام شد. وقتی بیل مکانیکی ساخته شد هم پسرم خیلی خوشحال شد و هم آدمهایی که آن را دیدند خیلی خوششان آمد.البته این روزها مشغول ساخت موتور سه چرخه اسپرت هستم. موتورهای سه چرخی که در بازار میبینید موتورهایی هستند که برای بارکشی و کارهایی از این قبیل استفاده میشوند، اما من میخواهم یک موتور سه چرخه سواری بسازم که خرید آن برای مردم خیلی مشکل نباشد. آدمهایی هستند که پا به سن گذاشتهاند و برای همین نمیتوانند دوچرخه سواری و یا موتور سواری کنند، موتور سه چرخ میتواند وسیله موارد اعتمادی برای آنها باشد. دلم میخواهد موتور سه چرخی بسازم که بشود آن را به کشورهای همسایه هم صادر کرد و از این راه برای کشور کسب سرمایه کنیم.
با مینی جیپ دوری هم زدیم
پس از پایان گفتوگو در یکی از آخرین روزهای تیرماه با اسماعیل یزدانی، نوبت من و سید حمید هاشمی بود که به دعوت یزدانی با دستساخته او در پارک آفرینش بجنورد که کرونا خلوتش کرده بود، دوری بزنیم. خلاصه استارت زدیم و به نوبت، دور پارک دوری زدیم و چقدر سوار شدن مینی جیپ لذتبخش بود. با خودم فکر کردم دور زدن ما با ساخته اسماعیل یزدانی در پارک آفرینش و آن هم محدود به چند دقیقه انجام شد، اما کاش با حمایت از این مرد خوشفکر، کمک کنیم فکرهای بلندی که در سر دارد هر چه زودتر عملی شود. فکر کردم این اتفاق حتماً بهتر از این خواهد بود که برای وسلیهای از این جنس، ارز از کشورمان خارج شود و ما فقط فروشنده و خریدار محصولات عمدتاً چینی باشیم.
انتهای پیام/
نظر شما