قدس آنلاین:مرحوم دکتر حسین قندی که بخش بزرگی از روزنامهنگاران فعلی کشور را استادی کرده است، در توصیف روزنامهها جمله جالبی داشت. ایشان میگفت: روزنامه موفق روزنامهای است که ریشه دار باشد.روزنامه ریشهدار هم روزنامهای نیست که مطلب خوب تولید کند، بلکه روزنامهای است که آدم خوب تولید کند.
منی که کارم را حین تحصیل در رشته ناشناخته آن روزها -ارتباطات اجتماعی- در روزنامه قدس شروع کردم و به عنوان یک صفر کیلومتر تمام عیار وارد یک تحریریه حرفهای شدم، اهمیت این جمله مرحوم قندی را بهخوبی درک میکنم.
در فضای خاص اواسط دهه ۷۰ که روزنامههای کشور به کیهان، اطلاعات، جمهوری، ابرار و چندهفتهنامه و ماهنامه ورزشی و طنز محدود میشد، استان خراسان شاید تنها استانی در کشور بود که دو روزنامه قوی و نامدار به همراه چند هفتهنامه اثرگذار داشت. روزنامه خراسان که مرحوم ملک الشعرای بهار پایهگذاریاش کرده بود و سپس قدس که ابتدا قرار بود تریبونی برای صاحب امتیازش باشد، اما به کارخانه تولید روزنامهنگار تبدیل شد و روزنامهنگارانی تربیت کرد که امروز در هر جایگاهی که باشند، باز هم مدیون کار و زندگی حرفهای در تحریریه آن روزهای قدس هستند.
جالب است که به گفته موسپیدان قدس، بیشتر کسانی که هنگام تشکیل روزنامه برای استخدام آمدند، کمتر آشنایی و تحصیلات مرتبطی با روزنامهنگاری و زیروبمهای این شغل داشتند، اما ساختار و مدیریت قوی، با آنان چنان کرد که امروز هر یک برای خود برندی در سپهر روزنامهنگاری کشور هستند و این، همان ریشهای است که در کلام مرحوم قندی تبلور یافته است.
علاوه بر تمام اینها، روزنامه قدس اتمسفر و فضای ویژهای هم داشت. نوعی روحیه که سبب جدی گرفتن کار میشد و انگیزه و تکاپویی به انسان میداد که برای تحقق روزنامهنگاری خوب، تلاش کند. البته اثرگذاری و خوانش روزنامه در جغرافیای خاص استان خراسان بزرگ هم مزید برعلت میشد تا این تلاش شتاب گیرد. اما آنان که استادکاراند میدانند ایجاد و دمیدن چنان روحیهای درروزنامه، کار هر کسی نیست؛ مثالش هم روزنامههای متعددی است که از دوم خرداد ۷۶ که موسم تولد انفجاری روزنامهها بود تا همین امروز، آمدهاند و رفتهاند و هستند، اما هرگز ریشهشان در خاک شورهزار روزنامهنگاری ایران نضج نگرفته است.
در کنار این، اتمسفر روزنامه قدس دوستانه و بی اغراق، اعتیادآور بود؛ به گونهای که دل کندن از آن دشوار مینمود و یاد آن پس از این همه سال، از دل نرفته است؛ مانند میخی که به رسم زمانه و روزگار، از دیوار کنده میشود اما اثرعمیق آن میخ تا ابد دل دیوار را به درد میآورد. چنان که مرحوم رضا مقدسی در آخرین روزهای زندگیاش و درحالی که سرطان رمقش را کشیده بود، یاد روزهای روزنامه قدس میکرد و تنها با یادآوری خاطرات آن روزها بود که ثانیهای درد را فراموش میکرد. بقیه موسپیدان امروز قدس -که عمرشان دراز باد- و دست کم آنهایی که امروز و هزارکیلومتر دورتر از مشهد، گاه سروکارمان به هم میافتد، هم این گونهاند.
به شخصه اعتراف کرده و میکنم که بخش عمده خرده دانشی را که در روزنامهنگاری دارم مدیون بزرگان تحریریه قدس هستم. با اینکه همزمان با شروع کار در روزنامه قدس، دانشجوی رشته مرتبط هم بودم، اما هنگام ورود به قدس هیچ نمیدانستم.
کارم را از قطعه قطعه کردن خبرهای تلکس کاغذی با خط کش! شروع کردم و با محبت فراوانی که دیدم، در سایه بزرگانی چون آقایان یوسف منیری، محمدرضا ابراهیمی، جلال فیاضی، ناصر علاقهبندان، امیر روحپرور، یزدان عشیری، کاظم چرمساز، فرامرز بردبار، مهدی یمینی، سعید کوشافر و خانمها شادی قندهاری و عزت خیابانی و دیگر بزرگانی که به سهو از قلم افتادهاند، نکتهها و فوتهای کوزهگری آموختم که هر یک حاصل سالها تجربه بوده اما با محبت به من رایگان هدیه شده است.
روزنامه قدس همچنین حمایتگر و سکوی پرتاب من به جایی که اکنون هستم نیز هست و شاید اگر آن مدیریت و آن اعتماد و محبت نبود، شاید حالا در مسیری دیگر ادامه میدادم که کاملاً متفاوت مینمود.
فرصت غافلگیرانه این یادداشت مجالی فراهم آورد تا در آستانه فرخنده روز خبرنگار از تمام اندوختهها، دانش، دوستیها و تمام چیزهایی که این روزنامه ریشهدار به من داد صمیمانه تشکر کنم و از همه حلالیت بطلبم و با صدای بلند بگویم که قدردانم.
در کنار این، همه میدانیم کار در هر سیستمی اصطکاکها، اختلاف سلیقهها و دلخوریهای خودش را به همراه دارد، اما اگر به هر دلیل از این قطار پیاده شدیم دلیل آن نمیشود که چهارراه خیام و آن ساختمان قدیمی بوی روزهای خوش بودن در قدس را ندهد و حین عبور، دلتنگش نشویم. به قول پل الوار، شاعر فقید فرانسوی:
خواب دیدم ما را بریدند
و به کارخانه چوب بری بردند...
آن که عاشق بود پنجره شد
و آن که بی رحم، چوبه دار...
از من اما دری ساختند برای گذشتن!
انتهای پیام/
نظر شما