به گزارش قدس آنلاین، یکی از پرسشهای عمیقی که هر مسلمانی از خود میکند این است که اگر در روز عاشورا حضور داشت در کدام لشگر قرار میگرفت؟ به طور یقین پاسخ شیعیان، لشگر امام حسین علیهالسلام است، اما همین که فکر کنیم تمام کسانی که در مقابل امام ایستادند و به کارزار با وی پرداختند و در نهایت او و یارانش را به شهادت رساندند مسلمان بودند، نماز میخواندند، روزه میگرفتند و نیز به رسالت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلم ایمان داشتند این پاسخ را با چالش سختی مواجه میکند. چه بسیار علمای دنیاطلبی که دنیاخواهی آنان منجر به آوردن هزاران دلیل و استدلال برای ایستادن در مقابل فرزند پیامبرشان شد و چه وعدههایی که با وجود انجام رسالتشان به خلف وعده تبدیل شد. واقعه عاشورا گوشهای از تاریخ اسلام است که برای تمام مسلمانان جای تأمل دارد اینکه بدانند فاصله حق و حقیقت بسیار ناچیز است. در گفتوگو با استاد محمدحسین رجبی دوانی به بررسی این موضوع پرداختهایم که از نظر میگذرد:
*جناب استاد اگر بخواهیم به تفاوت بین دو لشگر امام حسین علیهالسلام و یزید بپردازیم نکته بارز این مسأله چیست و چرا افراد مسلمان در مقابل فرزند پیامبرشان میایستند؟
**یزید و پدرش به همراه یارانشان همگی دنیازده هستند. دنیاخواهی و دنیاطلبی مسلمانان این دوره به استناد سخن امام حسین علیهالسلام ناشی از لقمههای حرامی بود که در شکم آنان جمع شده بود و همین امر منجر به پدید آمدن فاجعه کربلا شد.
دنیازدگی، از دربار بنی امیه به مردم عادی تسری پیدا کرد و مسلمانان این عصر به نوعی مادیزده شدند. اسلام تنها در پوسته ظاهری مثل نماز خواندن و برگزاری حج و غیره باقی مانده بود اما افراد از درون تهی و دنیاطلب شده بودند.
همچنین تجملگرایی که ناشی از کاخنشینی و عیاشی بنی امیه بود، این دنیازدگی را بیشتر کرد.
با این تفاسیر شاید لازم باشد از دو منظر کاخنشینی درباریان و دنیازدگی اصحاب خاص یزید به موضوع بپردازیم. زمانی که پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلم برای سعادت دنیا و آخرت بشر، اسلام را عرضه کرد مقصود این بود که در عین بهرهمندی مردم از مواهب دنیا، بر مبنای سادگی و دل نبستن به دنیا و نیز دوری از تشریفات و تجملات زندگی کنند و این در آموزههای حضرت محمد(صلیالله علیه و آله و سلم) به طور کامل مشهود است و در رفتار و کردار وی موج میزند، اما بعد از رحلت حضرت، زمانی که ولایت اهل بیت علیهمالسلام مورد هجمههایی قرار گرفته و بیمهریهایی در اینباره میشود رهبری اسلام، بعد از پیامبر اکرم صلیالله قطع میگردد و با این اتفاق تنها یک مسأله سیاسی پدید نمیآید بلکه ارزشهایی که پیامبر صلیالله به آن اهتمام کرده بودند کمکم رنگ میبازد.
در زمان خلیفه دوم اگر چه خود زندگی سادهای داشت اما به معاویه که وی را فرمانروای شامات میکند اجازه کاخسازی و کاخنشینی میدهد، بنابراین نخستین گام برای ورود تجملات به اسلام و داشتن زندگی تشریفاتی فراهم میشود و توجیه معاویه درباره این تجملات و تشریفات این است که باید در مقابل امپراتوری روم عظمت اسلام را نشان دهد. از این رو کاخنشینی او پذیرفته میشود و این سر آغاز راهی است که مسلمانان به سمت تجملات رفته به دنیا روی آورند.
نکته دیگر که باز نیز در زمان خلیفه دوم پدید آمد تسخیر بیتالمال بود. وی برای برخی افراد حقوقی از بیتالمال در نظر گرفت که در توزیع آن تبعیضهای زیادی وجود داشت، و همین مسأله یعنی جمع کردن مال و اموال بسیار از بیتالمال، باعث شد آرام آرام دنیاطلبی قبح خود را از دست داده و مردم متوجه دنیا و لذتهای آن شوند.
بنابراین اگر به جنگی میرفتند در ظاهر برای اسلام و گسترش آن بود اما بیشتر هدف مسایل مادی بود؛ بدین ترتیب لشگرکشی به نقاطی انجام میشد که از نظر غنیمت و غارت اموال ارزش مادی بسیاری برای آنها داشت. بر این اساس به سوی ایران و روم در ظاهر برای جهاد، اما در واقع برای به دست آوردن گنجها و سرزمینهای حاصلخیز هجوم میآورند. متأسفانه میبینیم در این عصر کمکم معنویتهای دوره پیامبر رنگ میبازد و دنیازدگی و دنیاخواهی رواج مییابد.
در زمان خلیفه سوم، او اولین کسی است که زندگی مرفه و تجملاتی را برای خود برپا میکند و خانهای مجلل برای خود میسازد، به گونهای که خشم و نهی ابوذر، صحابه بزرگوار پیامبر صلیالله را برمیانگیزد و او را از چنین منکری نهی میکند، زیرا این امر از سوی کسی انجام شده که مقام اول عالم اسلام را دارد. اما تذکر ابوذر با برخورد تند عثمان پاسخ داده میشود و در نهایت او را تبعید میکند که باعث میشود این صحابه پیامبر در پایان عمر خود زندگی سختی را بگذراند. از این رو حاکمان عثمان، در مناطق مختلف که به طور عموم از بنی امیه بودند از شیوه زندگی او تقلید میکردند.
معاویه کاخنشینی را از زمان خلیفه دوم آغاز میکند در ادامه در زمان خلیفه سوم تجملگرایی و دنیازدگی اوج میگیرد و حاکمان او در مصر، کوفه، بصره و مناطق دیگر به کاخنشینی و زندگی تجملی روی میآورند و بسیاری از افراد جامعه از سران قبایل و افراد دیگر بر اساس این حدیث
«الناس علی دین ملوکهم» وقتی میبینند بزرگان و مسؤولانشان چنین زندگی اشرافی را ترویج میکنند، به این سو ترغیب میشوند و برای جمعآوری هر بیشتر مال و مستقلات، در مناطق مختلف با یکدیگر رقابت میکنند.
این شرایط حاکم بود تا زمانی که امیرالمومنین علی علیهالسلام به خلافت میرسد. وجود مقدس او مظهر سادهزیستی است. وقتی حضرت وارد کوفه میشود حاضر نیست در دارالاماره کوفه مستقر شود. در خانهای ساده اسکان پیدا میکند و سپس تمام رانتها و امتیازهایی که خلفای پیشین به عدهای از سرشناسان و اشراف اهدا کرده بودند لغو میکند و حتی اقدام به بازگرداندن اموالی که افراد به ناحق دریافت کرده بودند، میکند. از این رو است که با حضرت علی علیهالسلام دشمنیهای زیادی میشود و نمیگذارند آن وجود مقدس سیاستهای الهی را پیاده کند.
لذا حضرت در نخستین روز خلافت خود میفرماید: شما مردم از راه پیامبر صلیالله بسیار فاصله گرفتهاید و تمام تلاش من این است تا شما را به همان اصل بازگردانم. اما میبینیم که مقاومتهای سختی در مقابل حضرت صورت پذیرفت.
اسلام با اشرافیت و تجملگرایی سر ستیز دارد اما متأسفانه در زمان خلفای دوم و بویژه سوم طبقهای به نام اشراف در قبایل و اشرافیت در جامعه مسلمین ظهور میکند، بنابراین امیرالمومنین علیهالسلام وظیفه خود میداند که با این پدیده نوظهور مقابله کند اما هزینههای سنگینی بابت آن باید بپردازد.
تودههای مردم که از سیاستهای حضرت منتفع میشدند متأسفانه نگاه به سران و بزرگان قبایل میکردند که عموماً به دشمنی با امیرالمومنین علیهالسلام برخاسته بودند. از این رو حضرت از سوی مردم برای اجرای سیاستهای عادلانه خود حمایت نشد تا اینکه جان مقدس خود را در این راه گذاشت و به شهادت رسید.
و بعد از صلح امام حسن علیهالسلام که بنی امیه مهار گسیخته فرمانروایی عالم اسلام را به دست میگیرند شاهد هستیم که دنیاگرایی و زندگی اشرافی به طور تساعدی در دنیای اسلام در حال شکلگیری است. کاخهای مجلل و حتی به کار بستن اموری که در اسلام نهی شرعی شده است نظیر کشیدن تصویر و صورتهای زنان برهنه و نیمه برهنه در این کاخها به وسیله خلفای اموی ترویج میشوند. چنین شرایطی در کنار مادیگرایی و دنیازدگی، جامعه مسلمین را چنان فاسد میکند که کار به آنجا میرسد که با کمال وقاحت و گستاخی، مردمی که خود امام حسین علیهالسلام را دعوت میکنند و از وی میخواهند به عنوان فرزند رسول خدا برای نجات آنها به کوفه بیاید به دلیل همین انگیزههای دنیایی در مقابل امام میایستند و فاجعه کربلا را رقم میزنند.
اثر این دنیازدگی بخصوص از طریق اموال نامشروع و حرامی که دستگاه خلافت خود مروج آن بود و یزید لعنهالله با پرداخت رشوهها به سران قبایل و سرشناسان جامعه میخواست آنها را همراه خود کند، موجب شد سران کوفه با وجود نوشتن نامهها به امام، پشت به او کنند و زمانی که عبیدالله بن زیاد لعنهالله علیه وارد کوفه میشود در بدو ورود ۴ هزار دینار طلا و (اگر اشتباه نکنم) ۲۰۰ هزار دینار نقره بین اشراف و برخی سران قبایل کوفه تقسیم میکند و این باعث میشود تا مسلمانان کوفه نامهها و درخواستهای خود به امام علیهالسلام و نیز بیعت با مسلم بن عقیل را نادیده بگیرند و به سوی عبیدالله و یزید لعنهمالله متمایل شوند. و حتی افراد قبایل خود را وا دارند تا به این امر تن دهند چرا که عنوان میکنند خیر آنها در این مسأله است.
بنابراین روز عاشورا زمانی که امام میخواهد برای هدایت و نجات مردم انذار کند، میفرماید: مردم به سخنان من گوش دهید و در کشتن من شتاب نکنید، اگر سخنان مرا پسندید به آن عمل کنید و اگر نپسندید مرا از میان بردارید. اما مردم جنجال و سر و صدا به راه میاندازند تا صدای حضرت شنیده نشود. امام در مقابل این جنجال میفرماید: وای بر شما، اینکه شما نمیخواهید سخن حق را بشنوید و به دفاع از حق برخیزید اثر لقمههای حرامی است که در شکمهای شما انباشته شده است.
به هر حال مالهای حرام که منجر به شقاوت افراد شده بود حاصل دنیازدگی بود و کار را به آنجا رساند که مهمان خود و فرزند پیامبرشان را که با اصرار او را دعوت و با نمایندهاش بیعت کرده بودند، به شهر و خانه خود راه ندهند بلکه در سرزمین کربلا او را محصور کنند. آب را روی وی و یارانش ببندند و در نهایت فاجعه کربلا را پدید آوردند.
* با این توضیحها میتوان نتیجه گرفت که بین دنیاطلبی و قدرتطلبی ارتباطی وجود دارد؟
**هر قدرتطلبی، دنیاطلب است اما هر دنیاطلبی ممکن است قدرتطلب نباشد. بسیاری از افراد هستند که تنها به دنبال داشتن زندگی مرفه بوده و به آن دل خوش میکنند و در پی کسب قدرت نیستند، اما فردی که به دنبال کسب قدرت است باقی لوازم جانبی آن نظیر ثروت را نیز میخواهد و تسلط بر دیگران و ثروت را یک جا میطلبد.
بنابراین میتوان گفت هر قدرتطلبی، دنیاخواه و دنیازده است اما بالعکس آن نمیتواند صادق باشد.
تفاوت نگاه تجملگرایی برخی مسئولین با دنیاطلبی که بین اقشار پایینتر جامعه اسلامی وجود داشت، در چیست؟
اگر اقشار جامعه منظور یاران امامان معصوم علیهمالسلام هستند آنها هیچ گاه دنیاگرا و دنیازده نبوده بلکه امتحان خود را نیز پس داده بودند و اتفاقاً عده آنها انگشتشمار بود.
در دوران ۴ سال و ۹ ماه خلافت امیرالمومنین علی علیهالسلام و به طور نمونه جمع شدن لشگر ۹۵ هزار نفری (لشگری که برای جنگ با معاویه حضرت به شام میبرد) به این معنا نیست که تمام ۹۵ هزار نفر شیعه بودند. ابدا بلکه بسیاری از آنها حضرت علی علیهالسلام را به عنوان خلیفه چهارم قبول داشتند و در بین آنها شیعه بسیار اندک بود.
در تاریخ اسلام میخوانید همین لشگر وقتی میبیند جنگ صفین برای او منفعتی ندارد و نمیتواند اسیر به عنوان برده بگیرد، زن و فرزندان آنها را تصاحب کند و اموالشان را به غنیمت بگیرد، مترصد متوقف کردن آن میشود، اگر چه این امر منجر به ضربه خوردن حاکمیت بر حق امیرالمومنین علیهالسلام باشد. چرا که آنها بر اساس آنچه در گذشته آموخته بودند تنها برای منفعت دنیایی وارد کارزار میشدند و این دنیازدگی مسلمانان، بعد از جنگ جمل خود را نشان میدهد درست زمانی که امیرالمومنین تنها ۶ ماه به خلافت رسیده است. در فتنه جمل حضرت تلاش دارد تا مانع بروز جنگ شود اما آنها که افراد زیادی را زیر پرچم خود جمع کردهاند و نیز به پیروزی خود یقین دارند سخنان علی علیهالسلام را نمیشنوند و جنگ را آغاز میکنند.
بعد از شکست آنها، لشگر کوفه که به یاری امیرالمومنین آمده بود - چرا که خلیفه درخواست کرده و باید میآمدند - هدفی جز این نداشتند تا وارد بصره شده و اموال مردم را غارت کنند، و حتی زن و فرزند آنها را به اسارات ببرند.
حضرت این اجازه را نداد و به این افراد گوشزد نمود زن و فرزند و اموال مسلمانان محترم است. آنها گستاخانه در پاسخ به حضرت گفتند، چگونه خون آنها حلال است اما اموالشان خیر. امام هر چه خواست از نظر شرعی و فقهی تفهیم کند، نشد؛ اینکه این افراد خروج کردند، سلاح به دست گرفتند و افرادی را کشتند در نتیجه باید جلوی این امور گرفته میشد آنها پس از سخنان روشنگرانه امیرالمومنین، در بین خود نجوا میکنند هنگامی که جنگهای علی برای ما منفعتی ندارد چرا باید جان خود را به خطر بیندازیم. از این روست که در صفین کوتاهی میکنند و زمانی که قرانهایی سر نیزه میرود بهانهای پیدا میشود تا مانع ادامه جنگ و پیروزی حضرت شوند.
بنابراین میبینیم که در لشگر حضرت همگی یاور او نیستند زیرا پیرو باید مطیع محض امام خود باشد در حالی که یاور واقعی بین این لشگر نظیر مالک اشتر بسیار انگشتشمار بودند. در بین شیعیان نیز افرادی بودند که ضعف ایمان داشتند و به یاری امام علی علیهالسلام و دو فرزند او امام حسن و امام حسین علیهمالسلام نشتافتند. کسانی مثل سلیمان بن صُرَد بن الجون خُزاعی و مُسیَّب بن نَجَبه بن ربیعه فزاری (فرازی). زیرا شناخت دقیقی از امام عصر خود نداشتند اما نباید پنداشت که دنیاطلب بودند بلکه وارد این وادی هم نشدند.
بدین ترتیب ما دنیازدگی را در بین اصحاب شیعه امام علی، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام نمیبینیم اما شاهد ضعف ایمان در بین افراد اندکی از یاران این امامان هستیم. به این ترتیب باید گفت، در آن دوره شیعیان بسیار کم بودند و در بین آنها نیز انگشتشمار افرادی بودند که ضعف ایمان داشتند. به طور نمونه اگر امام حسین علیهالسلام را دعوت کردند اما به یاریاش نشتافتند این گونه نبود که به جنگ وی نیز بروند. به همین دلیل است که قیام توابین را پدید میآورند و توبه میکنند و در آن قیام کشته میشوند.
در دورههای بعد در اصحاب برخی امامان علیهمالسلام دنیازدگی بین اصحاب دیده میشود، البته باز هم تعداد این افراد بسیار کم است. به طور نمونه در بین اصحاب امام کاظم علیهالسلام، علی بن ابی حمزه بَطائِنی، نماینده امام است و زمانی که هارونالرشید لعنهالله امام را دستگیر میکند، این فرد که وجوه و اموال زیادی نزد اوست و مردم این وجوه را پرداختهاند تا به دست امام برسد، بعد از شهادت امام وسوسه شده و از تحویل آن به جانشین حضرت یعنی امام رضا علیهالسلام سرباز میزند. و شهادت امام کاظم علیهالسلام را انکار و امامت حضرت ثامنالحجج را نمیپذیرد و اموال را برای خود نگه میدارد و در ادامه، همین فرد فرقه واقفیه را به وجود میآورد و دنیاخواهی او باعث میشود تا بدعتگذار در دین نیز باشد بنابراین در امام موسی بن جعفر علیهماالسلام وقوف میکند و امامت امامان بعد از او را رد میکند.
همچنین محمد بن علی شلمغانی از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام که اتفاقا بسیار نیز عالم است و کتاب او به توصیه ائمه علیهمالسلام در اختیار شیعیان قرار داشت تا استفاده کنند. او انتظار داشت جز نواب خاص امام عصر عجالله باشد اما وقتی نشد مقابل نایب سوم حضرت میایستد و فتنه به پا میکند. این چنین رفتارهایی همگی نتیجه دنیاخواهی افراد است. این فرد حتی بدعتهایی در اسلام بنا مینهد که نفرین و لعنش از سوی امام زمان علیهالسلام صادر میشود.
* با این توضیحات بفرمایید آنچه امروز گریبانگیر جامعه اسلامی ما شده است از نوع تجملگرایی است یا دنیازدگی؟
** امروز اگر در جامعه خود شاهد این مسایل حتی در برخی مسؤولان و سرشناسان هستیم نباید به اصل اعتقادات خود شک کنیم بلکه باید به ایمان و اعتقاد آنها شک داشته باشیم.
برخی با وجود سابقه مذهبی و انقلابی که دارند ممکن است به دلیل دل بستن به دنیا در قالب ثروت و تجملات یا به خاطر پست و مقامی که انتظار داشتند، اقدام به فتنهانگیزی و بروز اختلافاتی در جامعه اسلامی کنند اما نباید دیگران به اصل اسلام و اعتقادات اسلامی شک کنند. به طور قطع نمیتوان منکر شد که این گونه رفتارها به اسلام و تشیع و نیز به انقلاب اسلامی خدشه وارد میکند.
* پس آثار مخرب این گونه رفتارها هم متوجه فرد است و هم در سطح کلان جامعه؟
** بله، آنها هم خود را مغضوب خداوند کرده و هم عاقبت خود را خراب میکنند. از سویی دیگر چون این افراد جز خواص جامعه هستند و به دلیل موقعیت اجتماعی تأثیرگذاری که در برخی قسمتهای جامعه دارند منجر به انحراف دیگران نیز میشوند. این گونه رفتارها باعث میشود تا عدهای را همچون خود فاسد کنند اما اثر مخرب دیگرش که به مراتب بدتر از این است خدشهدار کردن ایمان بخشی از مردم است.
بنابراین تأثیر منفی آن در دو بعد خواهد بود؛ به لحاظ فردی خود را بدبخت میکنند زیرا چنین افرادی، باور به قیامت را از دست دادهاند. همچنین برای رسیدن به اهداف نامشروع خود ارزشها را قربانی امیال خود میکنند و از این راه آسیبهای بسیاری به باورهای مردم وارد میکنند.
* سخن آخر؟
** به عنوان نتیجهگیری، باید بدانیم شیطان تنها در کمین افراد بیایمان و فاسد ننشسته است بلکه اتفاقاً دام خود را بیشتر برای مؤمنین و افراد با سابقههای مثبت پهن میکند؛ بنابراین اگر ایمانها محکم و باورها قوی نباشد چه بسا افرادی با سوابق درخشان و اعمال خیر منحرف میشوند. حتی شده زاده امام معصوم نیز دچار انحراف و دنیاگرایی شده و چه آسیبهایی که به حکومت و امام زمان خود وارد نکرده است. به طور نمونه جعفر کذاب، برادر امام حسن عسکری، فرزند امام هادی و عموی امام زمان علیهمالسلام آلوده به دنیا شد و به فسق و فجور رو آورد و بعد از شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام مدعی امامت و جانشینی او شد. یا علی بن اسماعیل بن جعفر که نوه امام و برادرزاده امام موسی کاظم علیهالسلام است او نیز به دلیل دنیاگرایی نزد هارونالرشید، علیه امام جوسازی میکند و بهانه را برای دستگیری و شهادتش فراهم میکند.
امروز میبینیم در جامعه اسلامی ما عدهای که اتفاقاً ممکن است ظاهری مذهبی نیز داشته باشند با حقوق نجومی چه آسیبهایی که به اعتقادهای مردم وارد نمیکنند. یا کسانی که به دنبال پست و مقام هستند دست به اقدامات فریبکارانه و ضد ارزشی میزنند و مردم را نسبت به دین و ولایت بدبین میکنند. این افراد هستند که در دام شیطان گرفتار شدهاند. لذا لازم است ما از سرنوشت آنها عبرت بگیریم و از خداوند عاقبت بخیری را طلب کنیم.
منبع: مجله زائر
انتهای پیام/
نظر شما