قدس آنلاین: مسلم ناصری، نویسنده، منتقد، سردبیر مجلات ماهک و ملیکا، از ابتدا از همان روستای زادگاهش دل در گروی کارهای هنری و نویسندگی داشت و فیض بردن از علوم حوزوی تا مقطع خارجفقه و اصول و اخذ مدرک دکترا در رشته تاریخ، همه را در خدمت نوشتن برای کودکان گذاشت و نتیجه آن علاوه بر نمایشنامهنویسی، انتشار بیش از ۴۰ کتاب است که بیشتر آنها جوایز مهمی کسب کردهاند. بعضی از این آثار به زبان عربی و انگلیسی هم ترجمه شدهاند. از جمله کتاب «مسافر شهرهای بینشان»، مجموعه «قصههای شیرین از زندگی معصومین(ع)»، «سردار تنها»، «سروها ایستاده میمیرند»، «بم تا بم»، مجموعه ۷ جلدی «روباه زرنگ»، «فرشتههای زمینی» و حالا سومین جلد رمان سه گانه سورنا که با عنوان «سورنا و حباب مرگ» در ژانر فانتزی-تخیلی به تازگی توسط نشر افق به بازار کتاب آمده است. جلد نخست این سهگانه «سورنا و جلیقه آتش» و جلد دوم «سورنا و تابوت ققنوس» پیش از این توسط نشر افق منتشر شده بودند و جلد سوم آن به تازگی در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. داستان سهگانه «سورنا» درباره شاهزادهای ایرانی به نام سورنا است که پدرش او را از خود رانده و این اتفاق موجب ماجراهایی میشود.
به انگیزه انتشار سهگانه «سورنا» با مسلم ناصری به گفتوگو نشستیم تا از داستانهایش بگوید.
* ساختار سهگانه «سورنا» فانتزی است یا تاریخی و چه شد که خواستید در این فضا برای نوجوانان داستان بنویسید؟
** زمانه من خلق دنیای جدیدی برای نوجوان است. من اگر ۲۰ سال پیش مینوشتم قطعاً از سورنا نمینوشتم و موضوع داستانم در مورد جبهه و جنگ بود.
این داستان درباره سردار معروف ایرانی نیست بلکه اسمش برگرفته از سورنا، سردار اشکانی است که رومیان را شکست داد. این کتاب یک کتاب تاریخی نیست بلکه یک کتاب فانتزی است که دربرگیرنده سه ماجراجویی است که سورنا در نخستین سفرش برای شناخت خود، آغاز میکند. در کتاب دوم به سراغ پدرش و دیگران میرود و در سفر سوم سورنا به دنیایی که جدا از خودش و پدرش است و به پیرامونش تعلق دارد، برمیگردد. سورنا فقط برداشتی از اسم یک شاهزاده ایرانی است، اگرچه در این کتاب هم سورنا یک جوان بزرگزاده است.
* خواندن رمانهای ادامهدار در حال حاضر چقدر مورد توجه مخاطب نوجوان است؟
** بسیاری از خوانندگان امروزه از داستان کوتاه فاصله گرفته و به سمت رمان و رمانهای چندگانه حرکت کردهاند. مخاطب دوست دارد از درگیریهای ذهنی اجتماعی-سیاسی و ... فاصله بگیرد و مدتی طولانیتر از یک نشست مثلاً یک هفته، دوهفته یا یک ماه کتابی را بخواند. پس به سمت خواندن کارهای طولانی بیشتر گرایش دارد، چه مخاطب نوجوان و چه بزرگسال.
* خلأ نبود داستانهای فانتزی و تخیلی در بین آثار ایرانی دیده میشود و نویسندگان به این ژانر بیتوجهاند، به همین دلیل شما راغب بودید در این ژانر بنویسید؟
** ژانر فانتزینوشتن کمی سخت است، مگر کسی که پیشینه مطالعاتی عمیقی داشته باشد. من حدود ۱۰ سال افسانههای زادگاه خودم را گردآوری کردم، تمام افسانهها و اسطورههای ایرانی را خواندم و روی آنها مطالعه داشتم. من دکترای تاریخ دارم و با این گونه حوادث تاریخی آشنا هستم و از آن مهمتر علاقه شخصی من به این ژانر است. من به دو ژانر تاریخی و فانتزی علاقهمندم و این دو را در کنار هم پیش میبرم. درست است آثار رئال خوب نوشته میشوند، اما جامعه به تخیل بیشتر نیاز دارد. آنقدر از واقعیتها گفته شده که مردم چه مخاطب کودک و چه بزرگسال، خسته شدهاند. به همین دلیل به داستانهای خیالی علاقه دارند؛ داستانهایی عمیق که آنها را به تفکر وادارد نه صرفاً سرگرمکننده باشند.
* پس در نوشتن کتابهایتان به فاکتور رؤیاسازی توجه داشتید.
** بله! ساختن جهانی تازه و دنیایی متفاوت برای هر نویسندهای شیرین است. همه دوست دارند در ذهنشان دنیای جدیدی خلق کنند، جهانی که وجود ندارد. مثلاً در جلد دو این کتاب کل داستان نهتنها در تاریکی بلکه زیرزمین اتفاق میافتد. ماجرای زنانی که تیراندازان ماهری هستند و از ترس مردانی که آنها را به زنجیر میکشند ناچارند در دنیای تاریکی و زیر زمین زندگی کنند و منتظر یک منجی هستند تا آنها را نجات دهد و بالا بیاورد و به دنیای پاکی و روشنایی گام بگذارند.
* برای مخاطب ایرانی الگویی مانند «هریپاتر» در ژانر فانتزینویسی وجود دارد. چقدر به این کتابها توجه داشتهاید یا نقاط مشترک بین افسانهها وجود دارد؟
انسان از ابتدا دوست داشته به جای واقعیتها تصورات ذهنیاش را دور آتش برای دیگران تعریف کند و از آرزوهایش سخن بگوید و این قصهها به اسطوره تبدیل شدهاند. مثل اسطورههایی که من استفاده کردهام؛ از آرشین که نمایانگر آرش جهانگیر است، خود سورنا که بیانگر سورنای معروف سردار ایرانی است و حتی حیواناتی که در این داستان حضور دارند، نشانگر اهریمن هستند.
اسطورهها در هر سرزمینی باشند خودشان را در آثار اهل فکر و نویسندگان نشان میدهند. حالا ممکن است در غرب هریپاتر نوشته شود یا اربابحلقهها. نویسندهها بازتابی از زمانه خود هستند.
در حقیقت داستانهای فانتزی اشتراکاتی دارند که همانا وفورتخیل است و اگر تخیل را از این آثار بگیرید، داستان پوچ میشود. اگر نویسنده در کنار این تخیل سرشار مبتنی بر منطق داستانی، آیین دیگری مانند بودایی داشته باشد، اثر دیگری خلق میکند، چنانچه ممکن بود ناخودآگاه مشابهتی بین اثر من و اثری پیدا شود، در حالی که من آن اثر را نخواندهام.
شبیه چنین اتفاقهایی حتی در کتابهای قدیمی متعلق به دو جغرافیای مختلف دیده میشود. مثلاً افسانهای در یونان شبیه افسانهای در ژاپن است، در حالی که آن زمان مراودات و ارتباطات کنونی وجود نداشته است.
بله، انسانها خردجمعی دارند، مثلاً بنمایه افسانه گیلگمش که میل به جاودانگی است را در افسانههای آمریکای لاتین هم میتوان دید، چون انسان به جاودانگی علاقه دارد. به همین جهت درصدی از افسانهها شبیه هم هستند.
* در این سهگانه به «سفر» و تأثیر آن بر رشد و آگاهی توجه داشتهاید، در این مورد توضیح دهید؟
هر سه داستان من با سفر شروع میشود. آدم باید از مکانی که در آن قرار دارد جدا بشود تا جهان دیگری را تجربه کند و به آگاهی برسد. ما در نگاه عرفانی و فلسفیمان هم همین را داریم. شاید تا حدودی به سیر و سلوک از شناخت خود تا شناخت جامعه توجه داشتهام تا مخاطب به چنین نیازی از شناخت خود، پیرامونش و جامعهاش برسد. در نخستین سفر، سورنا به توانایی خود پی میبرد، در سفر بعدی کمی عمیقتر میشود، سورنا برای نجات پدرش میرود، اما در این حین متوجه میشود توطئهای در کار بوده و تصمیم میگیرد برای انتقام از پدرش برود و در این لحظه وارد دنیای تاریکیها میشود، اما دنیای تاریکی موجب میشود درونش صیقل بخورد و سرانجام به شناخت دنیایی پشت آبشارها میرسد و آن شناخت به حقیقت محض تبدیل میشود. دنیای سوم هم حباب مرگی است که دیگران آن را میسازند و او با توقف زمان مواجه میشود.
شخصیت سورنا از ۱۲سالگی وارد داستان میشود و در جلد سوم به پختگی میرسد. چه مسائلی در این پختگی مورد توجه شما بود و آیا خواستهاید به نوعی الگوی رشد و تربیت را به خانوادههای امروزی ارائه دهید؟
نه، من بیشتر به لذت و سرگرمی خواننده توجه داشتم، البته اگر چنین برداشتی داشته باشند، چه بهتر.
شما بیش از ۴۰ جلد کتاب نوشتهاید که موفقیتهایی را هم کسب کردهاند، این سه مجموعه را با کارهای پیشین چقدر متفاوت میدانید، تصمیمی برای ترجمه آن ندارید؟
من در دو ژانر متفاوت تاریخی و فانتزی مینویسم. البته در سبک رئال هم اثر داشتهام و هر کدام مشخصههای خود را دارند؛ گاه تعلقات مذهبیام در آن پررنگ است، اما در همه آنها رگههایی از جهانبینی من وجود دارد، ولی نمیتوانم بگویم به کدام تعلقخاطر بیشتری دارم. برای ترجمه هم تصمیمگیرنده ناشر است.
بچهها در سن نوجوانی تخیلات بسیار قوی دارند، با توجه به اینکه شما سالها سردبیری مجلات کودک را داشتید، اثری از نوجوانان دیدهاید که از آن ایده بگیرید؟
بله، من حتی از بچههای خودم هم ایده میگیرم، آنها سرشار از خلاقیت هستند و نگاه خاصی به جهان دارند و پردامنه و عمیق و ما متأسفانه مانند رهگذرانی که به سرعت از کنار آنها در حال گذریم، در حالی که اگر بایستیم و گوش فرا دهیم تازه متوجه زیباییها میشویم. گذر ما با این عجله موجب میشود شناخت درستی از آنها نداشته باشیم، در حالی که اگر پای صحبتشان بنشینیم میبینیم چه نگاه و دنیای عمیقی دارند و چقدر میتوانند به نویسنده کمک کنند. متأسفانه در کشور ما ارتباط بین مخاطب و نویسنده کم است و این ضعف عمده نویسندگان ما به شمار میرود. نویسندههای ما با مخاطبشان کمتر در ارتباط هستند و از دنیایی مینویسند که بیشتر متعلق به خودشان است، نه برای شناخت جهان پیرامونشان.
آخرین کلام...
دوران کرونا فرصت خوبی است تا مخاطب نوجوان بیشتر مطالعه کند و فراغتش را به خواندن کتاب چه فانتزی، چه تاریخی و چه واقعی، بگذراند. توصیه من این است هر چه بیشتر کتاب بخوانند، نوع نگرششان به جهان متفاوت میشود و در بزرگسالی آدمهایی با سعهصدر بالاتری میشوند. در این صورت جامعه بهتری خواهیم داشت.
نظر شما