قدس آنلاین: «عاشقانهای برای ۱۶ سالهها» روایت شخصیت دختری نوجوان است. دختری که تمام تلاشش را به کار میبندد تا در زندگی اول باشد. در شانزدهمین بهار عمرش حادثهای رخ میدهد و او را در رسیدن به خواستهاش کمک میکند. انفجاری که در سال ۱۳۸۷ در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داد، نقطه اوج زندگی او را رقم زد.
شهید راضیه کشاورز ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ در ظهر گرم تابستانی همزمان با نوای ملکوتی اذان ظهر در مرودشت شیراز به دنیا آمد. والدینش به خاطر ارادتی که به خانم فاطمه زهرا(س) داشتند نام راضیه را برایش برگزیدند. روزها یکی پس از دیگری سپری میشدند. راضیه بزرگتر میشد و با وجودش شور و نشاط مضاعفی به خانه میبخشید. از همان کودکی روحیهای شاداب و پرشور و نشاط داشت و لطافت و مهربانیاش به وضوح در برخورد با اطرافیان آشکار بود. راضیه تا پیش از بهار ۱۶ سالگیاش موقعیتهای چشمگیری را در زمینه ورزش کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصیل کسب کرد.
شامگاه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۷ در «حسینیه سیدالشهدا» شیراز وابسته به کانون فرهنگی رهپویان وصال در میانه عزاداری و آن زمان که نغمه «بی تو ای صاحب زمان» مداح فضای حسینیه را عطرآگین کرده بود در چشم برهم زدنی انفجاری مهیب، حسینیه را زیرورو کرد و ۱۴ نفر از بهترینها و پاکان این شهر که در میان آنها دو دختر و دو پسربچه نیز بودند، بر دل بیریا و پاکشان نظر شد و پسند یار شدند.
کتاب «عاشقانهای برای ۱۶ سالهها» به زندگی این شهید نوجوان میپردازد. برای آشنایی بیشتر با این اثر به سراغ سعیده سادات اکبری، نویسنده این کتاب رفتهایم تا از چند و چون نوشتن این کتاب و شخصیت شهید راضیه کشاورز بپرسیم. این گفتوگو را میخوانید.
* چه شد که به سمت نوشتن زندگی شهید راضیه کشاورز رفتید؟
** مدت زیادی از شهادت رفقای همهیئتیمان نگذشته بود که با دوستانمان در واحد شهدای کانون تصمیم گرفتیم زندگینامه ۱۴ شهید این فاجعه را بهصورت کتاب درآوریم تا هم به مخاطب نوجوان و جوان الگویی از جنس خودش معرفی کنیم و هم اینکه شاید کمی بتوانیم از دِینی که همیشه از شهدا بر گردنمان بوده و هست بکاهیم. از آنجا که دو تن از شهدا دختر بودند و ما هم در واحد شهدای خواهران مشغول بودیم، تصمیم گرفتیم کار را با جمعآوری خاطرات آنها شروع کنیم. برای شروع کار قرعه به نام شهید راضیه کشاورز افتاد و با او بسمالله را گفتیم. راضیه ۱۶ سال بیشتر نداشت که به فیض شهادت نائل آمد به همین دلیل میتوانست الگوی خوبی برای همسن و سالانش باشد و راه را برایشان هموار و روشن کند.
اگرچه در این مدت دقت نظر زیادی صرف شد تا فقط حقیقت از شهید بازگو شود و از او انسانی خیالی ساخته نشود، اما همیشه معتقد بودهام تا خود شهید اذن ندهد، کار جلو نمیرود. حالا پس از گذشت ۱۰ سال از آن اتفاق به مدد خود شهید فرصتی فراهم شد تا زندگی او برای معرفی به نسلی که فراوان از او دارد، به چاپ برسد و چون «راضیه» از جنس خودمان بود، خواستیم نخستین قدم را با نوشتن زندگی ایشان برداریم.
* نخستین تجربه کتاب چطور بود؟ چه سختیها و چالشهایی داشت؟ تحقیق درباره اثر را هم خودتان انجام دادید؟
** بله. من همه اینها را خودم انجام دادم. گفتوگو با خانم کشاورز را خودم انجام دادم و کتاب را هم خودم مینوشتم. درباره طرح سؤالها هم مشکلی نداشتم و پرسشها را خودم طرح میکردم. اطلاعاتی درباره شهدا را همان اول که بچهها شهید شدند تهیه کردیم، اما در کار وقفهای افتاد. سال ۹۲ دوباره شروع به تکمیل اطلاعات کردیم و داشتههای ما درباره شهدا کاملتر شد. پس از این جمع آوری اطلاعات و محتوا هم باز فاصلهای افتاد تا زمانی که شروع به نوشتن این اثر کردم. در گفتوگوها به جزئیترین مسائل اشاره شده بود و این موضوع در نوشتن اثر به من کمک کرد.
* فکر میکنید این کتاب برای کسانی که آن را نخواندهاند چه جذابیتی دارد؟
**پیش از پاسخ به پرسش شما بگویم کتاب بهصورت زندگینامه داستانی است از شهیدی که بین ما میزیسته و در کنار ما راه میرفته و در بین ما بوده است. دختر شهیدی از نسل چهارم انقلاب، نوجوانی که انقلاب، جنگ و شهدا را ندیده ولی چنان زندگی کرد که توفیق شهادت در راه امام زمانش را پیدا کرد. از همان اول که این کتاب را نوشتم معتقد بودم راضیه با نوجوانهای امروزی خیلی فرق نمیکرد. من به هیچ وجه نمیخواهم بگویم او خیلی مقدس بود اتفاقاً مثل خیلی از نوجوانهای دیگر فکر و زندگی میکرد. تنها تفاوتش این بود که وقتی متوجه اشتباههای زندگیاش میشد، آن را میپذیرفت و سعی میکرد آن را اصلاح کند.
البته نباید از نقطه عطف زندگیاش هم گذشت و آن آشنایی با شخصی است که مسیر را برای او مشخص میکند. محبت شهید راضیه به امام زمان(عج) ریشه دار بوده است. این حس الفت در خاطرات راضیه است که در کلاس پنجم یک چله دعای عهد میگیرد آن هم بدون اینکه کسی بفهمد. ظاهراً از روی یک تقویم که در خانه داشتند این الگوگیری را انجام میدهد. وقتی چلهاش تمام میشود از مادرش میخواهد به او پولی بدهد تا شیرینی بخرد که در نتیجه اصرار مادرش برای دلیل خرید این شیرینی میگوید: «باشه میگم، ولی شرطش اینه که بین خودمان بمونه». یعنی حتی خانواده او پس از شهادتش متوجه میشوند او نذر چله دعای عهد داشته است و این راز بین خودش و مادرش باقی میماند. محبت راضیه به امام زمان(عج) در سن ۱۵ سالگی جهتدار میشود و این به نظرم یکی از جذابیتهای زندگی شهید است. من هم سعی نکردم از راضیه یک آدم مقدس و دور از دسترس بسازم، چون اصلاً به چنین چیزی معتقد نیستم. این انس و الفت برای همه ما در آن سنین که سنین بیداری فطری انسان هاست رخ میدهد و اگر انسان در مسیر درست قرار بگیرد، این حس رشد میکند. شهدا هم مثل آدمهای معمولی بودند اما نقاط قوت شخصیتشان را تقویت کردند. از این نظر فکر میکنم راضیه میتواند الگوی خوبی برای نوجوانها و جوانهای ما باشد. البته کتاب فقط مناسب نوجوانها و جوانها نیست و برای همه گروههای سنی خواندنی است.
* با توجه به اینکه «راضیه» دوست شما بود زمان نوشتن کتاب چه حسی داشتید؟
** فقط خدا میداند چقدر عذابآور است بخواهی قطعههای بدن و قطرههای خون دوست شهیدت را که همین چند ثانیه پیش در کنارت نشسته بود و بر فراق امام حی و زنده میگریست حالا بر در و دیوار حسینیه نظارهگر باشی. حالا اما میان او و تو فاصلهای است که پُر نمیشود مگر آنکه تو هم شهید شوی؛ فاصلهای که او و جایگاهش را دستنیافتنی کرده است.
* چرا اسم «عاشقانهای برای ۱۶ سالهها» را انتخاب کردید؟
** انتخاب این نام برمیگردد به محبتش به امام زمان و عشقی که به حضرت داشت. در زمانه ما عشقها دم دستی و زمینی است به همین دلیل خواستم از یک زاویه جدید به عشق نگاه کرده باشم که اگر یک نفر به امام زمانش عشق و محبت داشته باشد، این محبت میتواند به رشد او جهت بدهد و این برای راضیه اتفاق افتاد.
* برای دیگر شهدای حسینیه شیراز هم کتاب تهیه خواهید کرد؟
** درباره دیگر شهدا هم پیگیر هستیم ولی هنوز شروع نکردهایم؛ چرا که خانواده بعضی از شهدا بیماری دارند و نمیتوانند به خوبی همراهی کنند و یا پدر و مادر یکی از شهدا فوت کردهاند و در کل به دلایل مختلف هنوز نتوانستهایم کار را شروع کنیم، اما قصد داریم برای دیگر شهدای انفجار حسینیه شیراز هم کتاب تهیه کنیم که امیدوارم به زودی میسر شود.
نظر شما