گرم و گیرا، با دست و حافظهای که هیچ وقت از خبر یا خاطره خالی نبود. هر وقت روز یا شب در تحریریه پیدایش میشد، یا دستش پر بود از خبر، یادداشت و گزارشی که هنوز آنها را روی کاغذ کاهیهای مخصوص پیشنویس اخبار مینوشت و یا برایت یک دنیا خاطره و نوستالژی داشت. کافی بود دست از کار بکشی، روبهرویش بنشینی تا «پورحسین» از خاطرات مشترک 20 یا 25 سال پیش بگوید و یا خاطرات شخصی و قدیمیتر سینماییاش را برایت تعریف کند. گاهی خودش و حضورش، اصل خبر بود، اصلِ جنس بود! مثل وقتی که از آفیش جشنواره فجر برمیگشت و هنوز ننشسته، پیش از تحویل دادن متن خبر و مصاحبه، تعریف میکرد که فلان بازیگر سرشناس، کنار گوشش پرسیده: «پورحسین... فیلمو دیدی؟ توی این نقش منفی چطور بودم... خوب بازی کردم؟» و پورحسین هم پیش از اینکه مصاحبهاش را شروع کند، گفته بود: عالی... تهِ خلاف... اصل جنس بودی!
تهیه بعضی خبرها و گرفتن برخی از مصاحبهها، احتمالاً فقط از خودش برمیآمد. از روابط عمومی بینقصی که داشت و سماجت حرفهای که به خرج میداد. به اینها اضافه کنید تجربه و شناختی که از آدمهای مختلف به خصوص شخصیتهای هنری و سینمایی داشت و بعد هم آن گرم و گیرایی همیشگی که پیش از اینها دربارهاش نوشتم.
سخت است باور کنیم، پیرمرد دوستداشتنی رسانه که از حرکات و حرفهایش، جوانی میبارید دیگر، بیهوا وارد تحریریه نمیشود تا با خودش خبر، گزارش، بوی توتون و بوی کاغذ کاهی را بیاورد و بگذارد روی میز و منتظر چای دیشلمه تحریریه بماند که خدا میداند کی برسد... .
نظر شما