همین هم او را به یک راوی خوب تبدیل کرده تا برایمان از وضعیت بنادر بگوید و روزهایی که کامیوندارها پای کار انقلاب آمدند.
شما از چه زاویهای با ماجراهای آن روزها در بندرهای کشور مواجه بودید؟
پس از گذشت چند روز از جنگ تحمیلی، ما با جمعی از دوستان از طرف هیئت دولت مسئول شدیم که تعدادی از مبادی ورودی را اداره کنیم. خب تجمع کالا هم آن موقع به صورتی شده بود که امور را برای کشور دشوار کرده بود. در نتیجه ستادی با عنوان ستاد هماهنگی حملونقل کالا در مرکز تشکیل شده بود که مسئولیت آن را وزیر و معاون وزیر عهدهدار بودند. در مبادی ورودی هم من و دوستان دیگری مسئولیت داشتیم. تلاشمان این بود که مسائل را به گونهای فراهم کنیم که رضایت رانندهها فراهم و از این طریق رسیدن کالاها به مقاصد تسهیل شود. در ابتدای کار هم با اولویتبندی، رسیدن کالاهای اساسی مثل برنج، شکر، گندم و کودها را برنامهریزی کردیم. سیستمی هم شکل گرفت که بر اساس نیازمندیهایی که از طریق استانها به وزارتخانه منعکس میشد، به ما اطلاعاتی را میرساندند تا ما اولویتهای تخلیه و حمل را بدانیم.
شما آن موقع در کدام یک از مبادی ورودی کالا بودید؟
ابتدا بندرعباس بودم. مشکلات زیادی هم آنجا داشتیم. بعد هم که اوضاع جنگ پیچیدهتر شد به این جهت که نکند بندرعباس هم در معرض تیررس عراقیها قرار بگیرد، به دنبال مصوبه هیئت دولت، برای آمادهسازی بندر چابهار اقدام کردیم. این در حالی است که ما آن موقع امکانات ساخت اسکله نداشتیم. در نتیجه مجبور بودیم با استفاده از ساعات جزر و مد، تخلیهها را انجام بدهیم و با این روش نیاز استانهای شرقی کشور را رفع کنیم.
از روز اعلام پیام حضرت امام(ره) هم میگویید برایمان؟
پیام امام خمینی(ره) واقعاً یک معجزه بود به اعتقاد من. راستش من واقعاً گمانم این است که همین واژه تحریمی را که اکنون مرتب میگوییم، آن موقع به صورت دیگری وجود داشت. یادم هست برخی کشتیها میآمدند و با شرایط سختی با ما همکاری میکردند. یکی از این شرایط هم این بود که پس از طی مدت توقف، ما را ملزم به پرداخت دموراژهای (جریمه) سنگین میکردند. این در حالی بود که در اثر معطلی کشتیها ممکن بود برای تأمین کالاهای اساسی کشور هم به مشکل بخوریم. در نتیجه خبر این شرایط به مسئولان و از آن طریق به امام(ره) رسید. پس از آن بود که پیام امام راحل صادر شد؛ پیامی که در دل مردم ثبت شد. دقیقاً از همان روز هم رانندهها خودشان را ملزم میدیدند که این فعالیت را به عنوان یک وظیفه شرعی و ملی دنبال کنند.
اوضاع بنادر در اثر این پیام چه تغییراتی کرد؟
با این پیام، کامیونها به بندر سرازیر شدند و ما هم کارمان را شبانهروزی کردیم. یادم هست هر رانندهای که میآمد، سریع بارگیری میکردیم که کارها زودتر انجام شود. تلاشمان هم این بود که امکانات رفاهی خوبی برای رانندهها تدارک ببینیم تا آنها که حالا از روی اعتقاد و باورشان پای کار آمدهاند، دلشان هم گرم باشد. همین همراهی هم آن روز را به عنوان برگ زرینی در تاریخ کشور ثبت کرد.
این روایت به بهانه روز حملونقل و رانندگان منتشر میشود. تجربه شما از مراوده با این صنف چگونه بوده در این سالها؟
به عقیده من کامیوندارها در همه این سالها پای کار انقلاب و کشور بودهاند. یادم هست زمانهایی که میخواستیم محمولههای ارتش را به خط مقدم بفرستیم، بین رانندههای کامیون رقابت بود. اتوبوسدارها همین طور. یادم هست زمانی که ما در سازمان حملونقل بودیم، گاهی بعثیها منطقهای را میزدند. در نتیجه ما بلافاصله به تعاونیهای اتوبوس خبر میدادیم که کجا را زدهاند. آنها هم سریع میرفتند به کمک مردم سرگردان تا لابهلای شرایط جنگی، مردم را از سرگردانی دربیاورند. راستش من همیشه زحمات این قشر را در ذهن و دلم دارم. به گمانم اگر این قشر همراه نبود، مشکلات فراوانی در سالهای جنگ پیش میآمد.
نظر شما