در گفتوگو با دکتر روحالامین سعیدی، استادیار روابط بینالملل دانشگاه امام صادق(ع) و سردبیر مجله فرهنگ و علوم انسانی عصر اندیشه تلاش کردهایم با اتکا به فهم متعارف از نظریههای بینالملل، در خصوص نظریه بومی اسلامیای صحبت کنیم که نسبت به سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی ایران در مناسبات منطقهای و بینالمللی میتوان از آن با عنوان «نظریه مقاومت اسلامی» نام برد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگو با ایشان است.
جناب سعیدی، با اتکا به فهم متعارف از نظریههای بینالملل، مقاومت اسلامی در عرصه بینالملل دارای چه تعریف و مؤلفههایی است؟
اگر بخواهیم در عرصه بینالملل مقاومت را معنا کنیم باید این پرسش مطرح شود که مقاومت در برابر چه چیزی؟ در نظام بینالملل مقاومت در برابر نظام سلطه معنا پیدا میکند. به عبارتی از زمان استعمار که ابرقدرتها یعنی در ابتدا اروپاییها و پس از آن آمریکاییها تلاش کردند بر اساس سیاستهای نظام سرمایهداری حرکتهای فرامرزی انجام دهند و منابع و سرزمین دیگر کشورها را استعمار کنند، مفهوم مقاومت معنا پیدا میکرد. مقاومت در اینجا یعنی کسانی که مورد استثمار و در معرض استعمار قرار گرفتند و استقلال آنها توسط مناسبات سلطه و انقیاد زیر سؤال رفته بود، تلاش داشتند این رابطه نابرابر را بشکنند و این زنجیرهها را پاره کنند و در برابر فشارها و رویکردهای امپریالیستی و استعماری بایستند. بنابراین در نظام بینالملل، مقاومت در برابر فشارهای نظام سلطه و سیاستهای امپریالیستی نظام سلطه معنا پیدا میکند. طبیعتاً مؤلفههایی که میتواند داشته باشد نخست استقلال سیاسی است؛ یعنی در گام نخست، کشورها حاکمیت خودشان را بدست بیاورند چرا که بهویژه در دوران استعمار کهن، آن چیزی که در دست نداشتند استقلال سیاسی یا به تعبیری حاکمیت بسیاری از کشورها بود که تحت سلطه نظام امپریالیستی قرار گرفته بود. برای نمونه انگلستان، هندوستان یا بسیاری از کشورهای آفریقایی را تحت سلطه قرار داده بود. بنابراین مؤلفه نخست استقلال سیاسی و مقاومت در برابر این حرکتهای استعماری برای استیفای حاکمیت ملی و استقلال بود که تا حدود زیادی بدست آمد؛ یعنی در طول قرن بیستم بیشتر کشورها که در معرض استعمار کهن بودند، استقلال خودشان را بدست آوردند و همه به عنوان کشورهای مستقل شناخته شدند. منتها در مرحلههای بعدی در قالب استعمار نوین و فرانوین شاهدیم نفوذ کشورهای ابرقدرت به صورتهای پنهانتر و نیمه سخت همچنان تداوم پیدا میکند؛ از این رو گام و مؤلفه بعدی، مقاومت در برابر نفوذ کشورهای سلطهگر و ابرقدرتهاست. پس از این مؤلفه، مسئله استقلال اقتصادی مطرح میشود که همین نیز میتواند عاملی برای دخالت و فشار ابرقدرتها با استفاده از ابزارهای اقتصادی مثل تحریم باشد. مسئله بعدی که چه بسا از همه چیز نیز مهمتر باشد مقاومت در برابر فشارها و اقدامات فرهنگی و شناختی و ادراکی است؛ مسئله استقلال فرهنگی اینجا بهوجود میآید. اینجا و در این موقعیت، مقاومت در برابر جریان فکری و فرهنگی نظام سلطه است. من میتوانم اینها را به عنوان مؤلفهها برداشت کنم.
شاید پاسخ به این پرسش کمی بدیهی به نظر بیاید ولی به نظر شما انقلاب اسلامی توانسته است با چند مورد از مؤلفههای در عرصه مقاومت پیوند برقرار کند؟
انقلاب اسلامی حرکتی مبتنی بر مقاومت بود؛ یعنی اگر آن تعریف را در نظر بگیریم نخست، انقلاب اسلامی یک مقاومت در برابر استبداد داخلی و رژیم دیکتاتوری مستبد و سپس و به طریق اولی مقاومت در برابر نظام سلطهای بود که ایران را به عنوان یکی از پایههای سیاسی خودش در منطقه غرب آسیا تعریف کرده بود و به همین واسطه انواع و اقسام مداخلات از مداخلات سیاسی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی را اعمال میکرد و کاملاً کشور را به لحاظ مختلف تحت انقیاد خودش درآورده بود. بنابراین اساس حرکت انقلاب اسلامی یک نهضت مقاومت است که تلاش میکند در برابر مناسبات سلطه –چه سلطه داخلی و چه سلطه امپریالیستی بینالمللی- مقاومت کند. طبیعتاً پیروزی این انقلاب و این حرکت مقاومت داخلی و بینالمللی نشان داد این اقدام و ایستادگی در برابر نظام سلطه امکانپذیر است و میتواند الگویی برای سایر ملتها باشد که نمونههای آن را بعداً در سالهای پس از انقلاب در بسیاری از کشورهای منطقه دیدیم. جنبه کمال یافته این الگوگیری را نیز امروزه در قالب محور مقاومت شاهدیم که در سالهای اخیر دستاوردهایش به وضوح پیش چشم ماست.
حال به نظر شما این مقاومت را باید راهبردی دائمی به حساب آورد یا تاکتیکی موقت است؟
با توجه به ماهیت نظام بینالملل که همواره یک نظام مبتنی بر قدرت است یعنی بسیاری حتی سیاست بینالملل را power politic یا سیاست قدرت تعریف میکنند؛ این مناسبات سلطه و انقیاد حداقل تا زمانی که وضعیت نظام بینالملل اینگونه است همواره وجود خواهد داشت. با در نظر داشتن چنین پیشفرضی که ما یک وضعیت ایدهآل داریم -همان دولت جهانی مهدوی است- تا آن زمان وقتی هنوز مناسبات سلطه و انقیاد در روابط بینالملل تولید و بازتولید میشود، مقاومت وجود دارد و طبیعتاً مقاومت یک تاکتیک کوتاه مدت نیست. بنابراین ذات نظام بینالملل اینگونه و مبتنی بر روابط ساختاری سلطه و انقیاد است. این راهبرد مقاومت نیز به عنوان یک راهبرد بلندمدت باید سرلوحه کار قرار گیرد و هیچ وقت یک تاکتیک و یا متعلق به این سال یا سال آینده نیست. با توجه به اینکه این نیز جزو سیاستها و راهبردهای مبتنی بر ایدئولوژی انقلاب اسلامی است یعنی مبتنی بر یک تاکتیک موقت نبوده است بلکه برآمده از باورهای ایدئولوژی انقلاب اسلامی است و ما میتوانیم این را حتی در قرآن سراغ بگیریم. مسئله «ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت» یعنی مقاومت در برابر طاغوت یک سیاست و راهبرد دینی و ایدئولوژیکی بوده است که حضرت امام به عنوان معمار انقلاب اسلامی آن را از آموزههای اسلام اخذ کرده است؛ بنابراین هرگز نمیتواند به عنوان یک تاکتیک کوتاه مدت تلقی شود. باتوجه به اینکه ذات نظام بینالملل اینگونه است و مناسبات سلطه و انقیاد تولید و بازتولید میشود، راهبرد مقاومت نیز باید ادامه پیدا کند؛ زمانی که بتوانیم به یک وضعیت ایده آل جهانی برسیم که دیگر مناسبات سلطه معنا نداشته باشد، طبیعتاً آنجا نیز مقاومت به پایان خودش میرسد ولی تا زمانی که وضعیت ایده آل بهوجود نیامده است -بنابراعتقادمان در همان حکومت جهانی مهدوی خواهد بود- این مقاومت در برابر مناسبات سلطه باید ادامه پیدا کند.
گروه هدف گفتمان مقاومت چه باید باشد؛ در رویکرد خودش باید امتها را مورد خطاب قرار دهد یا دولتها را؟
طبیعتاً جمهوری اسلامی در آن رویکرد ایدهآل خود به دولتها آن طور اصالت نمیدهد. دولت یک مفهوم کاملاً ثانوی و ساخته شده است، در دوران مدرن و از قرن هفدهم، دولتهای ملی در اروپا شکل گرفت و بعضاً به سراسر جهان گسترش پیدا کرد؛ بنابراین این دولتهای ملی برای نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک نظام ایدئولوژیک که مبتنی بر الگوی اسلامی است، اصالت ندارد. آن چیزی که اصالت دارد و در قرآن نیز میتوان دید رویکرد امت محور است؛ یعنی ملاک، ملاک تفاوتهای عقیدتی و ادراکی است. بنابراین طبیعتاً پیام و خطاب اصلی انقلاب اسلامی به ملتهاست که این موضوع را در قانون اساسی نیز میتوان دید. در مواضع امام و رهبر معظم انقلاب نیز میتوان این را دید. البته از آن طرف نیز باید این واقعیت را بپذیریم که خودش هم دارد در چارچوب این نظام دولتمحور زندگی میکند و یک nation-state و عضو نظام بینالمللی است بنابراین نمیتواند خود را از این واقعیتها دور قرار دهد و از آنها صرفنظر کند. به هر حال ما یک عضو نظام بینالملل هستیم و باید این اقتضائات را بپذیریم. طبیعتاً روابط با دولتها و سازمانهای بینالمللی نیز باید در کنار همدیگر باشد. بنابراین الگوی دیپلماسی سنتی و دولتمحور و الگوی دیپلماسی عمومی در کنار همدیگر باید مورد استفاده قرار گیرد. طبیعتاً در آن رویکرد ایدئولوژیک وزن اصلی را باید در ارتباط با ملتها و تأثیرگذاری بر ملتها قرار دهیم و این همان چیزی است که برآمده از آموزههای انقلاب اسلامی است؛ یعنی خطاب اصلی ما به ملتها بوده و تأثیرگذاری ما نیز باید بر ملتها باشد.
به نظر شما آیا تأکید بر این گفتمان در فضای بینالملل میتواند محور وحدت ما باشد؟
این مقاومت میتواند مخرج مشترک و کلام مشترک ما باشد، چرا که به هر حال ممکن است تفاوتهای مختلفی با ملتهای دیگر، از تفاوتهای زبانی تا مذهبی و نژادی داشته باشیم ولی آن چیزی که میتواند اینها را همچون یک نخ تسبیح کنار همدیگر جمع کند همین انگیزه واحد مقاومت است؛ یعنی اگر امروز در آمریکای لاتین نیز سراغ بگیرید کسانی هستند که به دنبال مقاومت در برابر نظام سلطهاند، در آفریقا و آسیا نیز فارغ از رنگها و نژادها همینطور است. همه به دنبال این هستند که استقلال خودشان را حفظ کنند و در برابر زیادهخواهیهای نظام سلطه مقاومت کنند. بنابراین این میتواند کلمه سوای باشد- که میگوید «تعالو الی کلمه سوا بیننا و بینکم»- آن چیزی که میتواند کلام مشترک ما و سایر همسایگانمان باشد همین مسئله مقاومت است. اگر ما بتوانیم این را به کلام مشترک بدل کنیم خیلیها کنار آن جمع میشوند. در همین ماجرای مدافعان حرم و محور مقاومت، ما از ملتهای مختلف بودیم. چه چیزی ایران، عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، لبنان و یمن را باوجود همه تفاوتها دور هم جمع کرد؟ همین مسئله مقاومت بود؛ یعنی همه دنبال این بودند مرزهای ملی و آرمانهای اسلامی حفظ شود، مردم از تعرض به دور باشند، امنیت منطقهای حفظ شود و از فروپاشی و چندپارگی کشورها جلوگیری کنیم. میبینید مبتنی بر این هدف مشترک چه کارستانی صورت گرفت و داعش از منطقه جمع شد. بنابراین به نظرم این مقاومت میتواند کلمه سوایی باشد که ملتهای مختلف را با تفاوتهای مذهبی، نژادی و زبانی کنار همدیگر جمع میکند.
نظر شما