به گزارش گروه فرهنگ و هنر قدس آنلاین، با وجود حواشی اخیر و خبرهایی مبنی بر تغییر مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بار دیگر وضعیت این مجموعه فرهنگی و فراز و نشیبهایی که طی سالهای حیاتش به ویژه در دهه اخیر پشت سر گذاشته، زیر ذرهبین محافل فرهنگی و هنری و دوستداران آن رفته است. برخی از صاحب نظران معتقدند وقت آن رسیده که کانون به یک ثبات طولانی مدت دست پیدا کند تا بتواند با تمرکز بیشتری به اهداف و رسالتهایش بپردازد و بسیاری از اهالی فرهنگ و ادب نیز بر حضور چهرههایی در حوزه فرهنگ و به ویژه از بطن خانواده کانون در رأس مدیریت این مجموعه تاکید میکنند.
به همین بهانه با حمیدرضا شاه آبادی، نویسنده، پژوهشگر و مدیرعامل موسسه انتشارات مدرسه درباره وضعیت کانون در دوران مدیریت فاضل نظری و ضرورتها و نیازهای این مجموعه در راستای حصول موفقیت و دستیابی به اهدافش به گفتوگو پرداختیم که در ادامه میخوانید.
تحلیل شما از مدیریت آقای نظری و عملکرد ایشان در طی سالهای فعالیتشان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ساماندهی به این مجموعه فرهنگی چیست؟
قطعاً عملکرد آقای نظری مانند دیگر مدیران کانون بینقص نبوده و نقاط قوت و ضعفی داشته است، اما اگر به دورهای که ایشان کار را تحویل گرفتند توجه کنیم، قدری وضعیت در قضاوت ما تفاوت پیدا میکند. زمانی که ایشان کار را تحویل گرفتند، عملاً تمام فعالیتهای کانون تعطیل شده بود و مدتها بود که در حوزههای مختلف کار جدیدی انجام نشده بود. همچنین بسیاری از ساختمانها و امکانات کانون از دست رفته بود و این نهاد مهم به ضعیف ترین موقعیت خودش رسیده بود.
سالها بود که حتی یک کتاب جدید به کتابخانههای کانون ارسال نشده بود و بیاعتنایی به مراکز فرهنگی و هنری آن به جایی رسیده بود که مربیان با هرکسی که میتوانستند تماس میگرفتند و درباره تعطیلی یا ادغام با نهادهای دیگر پرسوجو میکردند. کار به اینجا رسیده بود و خیلی مسائل دیگر که باعث شده بود عملاً نویسندگان و هنرمندان از کانون فاصله بگیرند و به نوعی دیگر کانون، آن کانون گذشته نبود. در چنین شرایطی آقای نظری کار را تحویل گرفت و شاید بخش مهمی از زمان مدیریت ایشان صرف آواربرداری از خرابیهایی که قبلا صورت گرفته بود، شد.
در سالهای اخیر آرام آرام شاهد یک تحولی در فعالیتهای کانون بودیم و کانون داشت کم کم از زیر آن آوار بیرون میآمد، افرادی که سالها از کانون فاصله گرفته بودند مجدداً با آن ارتباط برقرار کردند و فعالیتهایی مانند برگزاری جشنواره کتاب سال و ماه کانون و ساخت فیلمهای مناسب انجام شد، همچنین تحرک نسبی که در بخش انتشارات به وجود آمد و کتابهای جدیدی که سال گذشته از ناشران متعددی خریداری کرده بود به مراکز فرهنگی کانون ارسال شد که اتفاق امیدوارکنندهای بود. به علاوه جشنواره قصه گویی که در سالهای اخیر به شکل گسترده و چشمگیری برگزار شد و توجه گروههای مختلف مردم را به خود جلب کرد. براین اساس میتوان گفت اگرچه عملکرد تیم مدیریتی ایشان بینقص نبوده اما فکر میکنم آن چه را که تحویل گرفتند آرام آرام به شرایط بهتری رساندند و میتوان گفت امروز موقعیت کانون از حدود ۴ سال پیش بهتر است.
* واقعیت این است که اهداف و سیاستهای خرد و کلان در آموزش و پرورش و کانون پرورش با یکدیگر تفاوتهای معناداری دارد، به نظر شما آیا ادغام کانون در آموزش و پرورش یا فاصله گرفتن از استقلال و هویت تعریف شدهاش، در ساختار و رسالتهای این مجموعه بزرگ فرهنگی خللی ایجاد نمیکند؟
واقعیت این است که کانون سالهاست با آموزش و پرورش ارتباط سازمانی و ساختاری منظم داشته است، اما این ارتباط باید به گونهای تعریف شود که به ساختار کانون لطمه نزند. در گذشته این اتفاق افتاده و ارتباط وجود داشته و دچار مشکل هم نشده است. شاید گاهی اوقات تفسیرهای مختلفی که از نوع این ارتباط صورت می گیرد، میتواند منشأ اختلاف شود. به نظرم مهمترین اتفاقی که باید بیفتد این است که رابطه کانون و آموزش و پرورش به تفسیر درستی برسد و شفاف سازی صورت بگیرد.
* چه کسی مسئول همین شفاف سازی است که به آن اشاره کردید؟
تمام طرفین قضیه! چه مدیران کانون و چه مدیران آموزش و پرورش باید از این رابطه یک تعریف درست و هماهنگ داشته باشند. شاید تابحال ارتباط خوبی برقرار نشده و مفاهمه و گفتوگوی لازم صورت نگرفته است.
* آقای شاه آبادی کانون در ادوار مختلف مدیریتی، حضور شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را به خود دیده است. به نظر شما گزینه مناسب برای سکانداری این کشتی بزرگ فرهنگی باید واجد چه شرایط و ویژگیهایی باشد؟
در گام نخست کانون به ثبات مدیریتی احتیاج دارد. متاسفانه طی سالهای اخیر شاهد تغییرات مدیریتی مکرر در کانون بودهایم که این اصلاً به صلاح نیست. کانون نهال طرد، نازک و شکنندهای است که تاب تغییر مدیریتهای مکرر - که معمولاً در کشور ما با تغییر سلایق و تغییر برنامهها به شکل کلان مواجه است - را ندارد.
آنچه که باعث شد کانون پس از انقلاب سرپا بماند، جان بگیرد و کارهای بزرگی انجام دهد ثبات مدیریتی بود که تا اواخر دهه هشتاد ادامه داشت و طی سالهای پس از انقلاب ما شاهد دو مدیرعامل بودیم که هرکدام دوره طولانی مدیریت را تجربه کردند و این باعث شد آنها تمرکز داشته باشند و بتوانند کار کنند؛ همچنین مدیریتهای میانی هم بدین ترتیب دارای ثبات شدند و اتفاقهای خوبی افتاد.
بنابراین اولین اقدام مهم این است که حتماً باید مدیرانی انتخاب شوند که بتوانند طولانی مدت کار کنند و از طرفی کانون نیز به هیچ وجه نباید برای مدیران به عنوان یک ایستگاه، پارکینگ و توقفگاه موقت تلقی شود. براین اساس باید مدیرانی به کانون گمارده شوند که شناخت بسیار درستی از آن داشته باشند و این چیزی است که در همه وجود ندارد. همه در فضای بیرون از کانون تصور میکنند که آن را میشناسند و درباره آن اظهار نظر میکنند، اما وقتی وارد میشوند میبینند آنچه که تصور میکردند با آن چیزی که هست فرق میکند.
در واقع مدیرانی باید انتخاب شوند که فرهنگی بوده و شناخت درست و صحیحی از فرهنگ داشته باشند و خودشان را در خدمت فرهنگ بدانند و احساس کنند که میخواهند برای بچه ها کار کنند. در واقع مدیرانی باشند که کار کردن برای بچهها را دون شأن خود ندانند و احساس نکنند اگر در پست دیگری بودند شاید جاذبه شغلی شان بیشتر بود.
موارد بسیاری وجود دارد اما به نظرم مهمترین مؤلفهها این است که فرد انتخابی حتماً از خانواده فرهنگ باشد، کانون را بشناسد و آن را تجربه کرده باشد. در چنین شرایطی انتخاب مدیران از دل کارمندان کانون و کسانی که سالها در آن کار کردند ضروریتر به نظر میرسد و کمک بیشتری میکند تا کانون وضعیت خوبی داشته باشد.
انتهای پیام/
نظر شما