۲۵ فروردین باشد و روز عطار باشد و تو یاد استاد سپیدموی خوش‌سیمای خوش‌لهجه‌ات نیفتی که در کلاس‌های پاساژ تنباکوچی نیشابور در سال‌های ۷۰ تا ۷۴ وقتی از عطار حرف می‌زد پرده اشکی از شوق و علاقه در چشمانش برق می‌زد.

گوهر « عطار» یافت قدر و بلندی ز عشق

آن قدر که بچه‌های رشته پرستاری و مهندسی هم خود را به کلاس دکتر رضا اشرف‌زاده می‌رساندند که عاشقانه از عطار می‌گفت.

استاد چنان از عطار می‌گفت که دوست داشتی به جای همه درس‌ها فقط منطق‌الطیر بخوانی و اسرارنامه و الهی‌نامه و تذکره‌الاولیا فریدالدین عطار نیشابوری را در لابه‌لای شعر و نثرش بشناسی و روحش را لمس کنی. باد بشوی و بروی سر مزارش به شعرخوانی و حیرت‌زده شوی که نیشابور چه درّ و گوهران گرانسنگی را در خود نهان کرده است.

پس از ۲۶ سال صدای استاد را که می‌شنوی می‌بینی هیچ چیز عوض نشده؛ همان صدا و همان ذوق و شوق گفتن از عطار. نتیجه همان می‌شود که کسی چون دکتررضا اشرف‌زاده «دچار» عطار می‌شود و عمری از او می‌گوید، می‌نویسد و خسته نمی‌شود؛ آن قدر که  در ۳۶ کتاب و مقاله تألیف شده‌اش از عطار نیشابوری ستایش کرده و پژوهشش کرده است.

استاد اشرف‌زاده برای گفتن از عطار نیشابوری، مجال ما را در نظر گرفت و به گوشه‌ای از شخصیت عارفانه و شاعرانه‌ او پرداخت و راز زندگی عطار را رمزگشایی کرد تا شاید به کار ما که گرفتار روزمرگی شده‌ایم بیاید.   

چگونه به عطار علاقه‌مند شدید و به پژوهش و تحقیق درباره این شاعر پرداختید؟

خداوند استادم غلامحسین یوسفی را رحمت کند که در دوره فوق‌لیسانس به من استادانه به نوعی امر کردند درباره آثار عطار کار کنم و رساله‌ام را در این باره بنویسم. همین موجب شوق من برای مطالعه و تحقیق درباره آثار این شاعر بزرگ شد. من هم مثل همه دانشجویان دوره کارشناسی تنها دو واحد عطار را گذرانده بودم. به همین دلیل است که مدیون این استاد بزرگوار هستم و حالا هم که دارم از ایشان حرف می‌زنم به احترامشان راست‌قد ایستاده‌ام. همچنین برای پایان‌نامه دوره دکترا به راهنمایی خود ایشان موضوع «تجلی اساطیر و روایات در شعر عطار نیشابوری» را دستمایه قرار دادم که ممتاز هم شد و بلافاصله به صورت کتاب تجلی رمز و راز آثار عطار چاپ شد. از اینجا دلبستگی به آثار عطار پیدا کردم به ویژه آنکه دست یافتم عطار نیشابوری همت بلندی داشت و مدح هیچ پادشاه و امیر و وزیری را نکرده بود. در حالی که بسیاری از عرفای ما به دلایل مختلف وقتی امیر و پادشاهی به عرفان توجهی داشت او را ستایش و مدح می‌کردند یا در مقدمه کتاب اسمی از او می‌آوردند و کتاب را به او تقدیم می‌کردند. عطار نیشابوری در تمام آثار اصلی‌اش حتی یک جا مدح امیر و پادشاهی را نکرده. خودش در پایان منطق‌الطیر آنجا که از خودش می‌گوید می‌نویسد:

گرچه عطارم من و تریاک‌ ده

سوخته دارم جگر چون ناک ‌ده

هست خلقی بی‌نمک بس بیخبر

لاجرم زان می‌خورم تنها جگر

چون ز نان خشک گیرم سفره پیش

 تر کنم از شوروای چشم خویش

از دلم آن سفره را بریان کنم

 گه گهی جبریل را مهمان کنم    

و ادامه می‌دهد:

شکر ایزد را که درباری نیم

 بسته هر ناسزاواری نیم

من زکس بر دل کجا بندی نهم

 نام هر دم را خداوندی نهم 

همت عالی ممدوحم بس است

 قوت جسم و قوت روحم بس است

پیش خود بردند پیشینان مرا

 تا به کی زین خویشتن بینان مرا

وقتی این همت بلند را در سرتاسر آثار عطار می‌بینیم کسی مثل من عاشق و شیفته او می‌شود.

فکر می‌کنید چرا انسان امروز باید عطار را بشناسد و آثار او را بخواند؟

باید عطار را به انسان امروز شناساند و از این شاعر عارف کمک گرفت تا به شناخت بهتری از خود و جهان خود برسند.

البته اگر عامه مردم را بگویید نه مردم عامی؛ برای آن‌ها که اهل ذوق و هنر و عرفان هستند می‌توان دو نکته مهم از عطار را برجسته کرد؛ نخست شخصیت انسانی عطار نیشابوری است. چکیده چهار کتاب عطار نیشابوری این است که ای انسان خودت را بشناس. حقیقت وجودی که دنبالش هستی در خود توست. اگر بخواهیم عطار را به عامه مردم بشناسانیم از طریق تمثیل‌ها و حکایت‌هایی است که در آثار عطار وجود دارد. نزدیک به ۸۵۰ داستان در چهار کتاب اصلی او وجود دارد که شیرین هستند و حاصل همه این‌ها نکته‌ای است که برمی‌گردد به اینکه انسان وجود خودش را باید تربیت کند. در این دوره درست است که مدیاهای مختلفی مثل رادیو، تلویزیون و فضای مجازی وجود دارد و جوان‌ها را مشغول خودش کرده اما باز هم این داستان‌ها هستند که عطار آن را شیرین بیان کرده است. باید روی این‌ها تحقیق و حتی آسان‌نویسی کرد و به نثر درآورد و در اختیار مردم قرار داد. البته اگر ناشران به بعد فرهنگی کار فکر کنند.

پس از همه این سال‌ها غور در آثار عطار و شخصیت این شاعر، او را چگونه دیدید؟

عطار شاعری دانشمند بوده و به علوم گوناگونی مانند طب احاطه داشته و بر سر بالین بیماران می‌رفته و آن‌ها را معاینه و معالجه می‌کرده است. منجم بوده و بسیاری از اصطلاحات نجومی را با شناخت در آثارش به کار می‌گرفته. عالم دینی بوده و در برخی آثارش مثل یک عالم دین نصیحت و دلالت می‌کند؛ تأثیر علوم قرآنی بر شعر عطار نیشابوری به قدری زیاد است که کتابی به نام تجلی آیات و روایات در شعر عطار نیشابوری از آن حاصل آمد. همین جا باید بگویم که در بین جلوه‌های زاهدانه و شرعی عطار یک نکته بسیار برجسته به نام اعتقاد به خاندان رسالت وجود دارد. از دیدگاه عطار نیشابوری، رسول خدا(ص) نه تنها یک انسان کامل است و تنها انسانی است که با خدا در ارتباط است بلکه موجودی است که کل هستی بر اساس وجود او پدیدار شده که اول ما خلق‌الله نوری... اولین چیزی که خدا آفرید نور محمدیه بود. عطار بارها این را ذکر می‌کند. عطار نیشابوری اهل سنت است و این موضوع در آثارش کاملاً مشخص است اما وقتی از حضرت علی(ع) نام می‌برد، سخنش گرم و پرشور می‌شود و پس از حضرت رسول(ص)، او را برجسته‌ترین فرد در عرفان، دین، شجاعت و دانایی می‌داند. یا در مورد حضرت فاطمه(س) بسیار با شوق و احترام حرف می‌زند؛ چرا که دختر نور است. علاوه بر آن عطار نیشابوری در مصیبت‌نامه و مختارنامه نیز درباره امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سوزناک صحبت می‌کند و کسانی که ایشان را کشتند نفرین می‌کند و می‌گوید: «ننگ ما باد آنکه این را دین شمرد» بعد ندبه می‌کند که: 

کاشکی ای من سگ هندوی او

 کمترین سگ بودمی در کوی او

 یا در آن تشویر آبی گشتمی

 بر جگر او را شرابی گشتمی

در باب اول تذکره‌الاولیای عطار که به نثر است صفات امام جعفر صادق(ع) را به صورت سجع بیان می‌کند و می‌گوید: «من از جعفر صادق رضی‌الله عنه آغاز کردم زیرا دوازده، یکی است و یکی، دوازده» یعنی کسانی که مذهب شیعه دارند ۱۲ امامشان مانند هم هستند. 

همیشه این پرسش وجود دارد که عطار عارفی شاعر است یا شاعری عارف؟

عطار، عارفی است شاعر. عرفان شناخت چهار چیز است؛ خود، خلق یا مردم، خلقت یا هستی و شناخت خدا. عطار نیشابوری مراحل چهارگانه عرفان را پیموده و نه تنها به شناخت خود رسیده بلکه از دیدگاه عرفانی، مردم را خوب شناخته و آفرینش هستی و خلقت را می‌شناساند و این شناخت را به مردم، با ذوقی شاعرانه، به شعر و زبان فارسی می‌گوید.

او حتی خود می‌گوید: «به من پرگو می‌گویند»! مجموع آثار عطار نیشابوری حدود ۲۵ هزار بیت می‌شود که خیلی زیاد است و علاوه بر این‌ها، فقط مختارنامه افزون بر ۹هزار و ۳۰۰ بیت رباعی دارد که بسیاری از این‌ها به خیام منسوب است. اشعار عطار، هم از نظر ادبیات فارسی و هم از نظر عرفان بسیار غنی هستند و بیراه نیست که به عطار نیشابوری لقب «پیر اسرار» داده‌اند.

دیوان قصاید و غزلیات عطار نیشابوری پایه و مایه سرودن مولوی در غزلیات شمس است. بسیاری از شعرهایی که عطار نیشابوری در دیوان خود دارد مولوی هم به نوعی از او اقتباس کرده است. شیخ محمد شبستری می‌گوید:

«مرا از شاعری خود عار ناید

که در صد قرن چون عطار ناید».

پس عطار نیشابوری می‌شود عارف شاعر. عارف است و مسائل عرفانی که خود دریافت می‌کرده را به زبان فارسی و به شعر برای مردم بیان کرده. از طرف دیگر در دیوانش شاعری است عارف. یعنی در درجه نخست ذوق شاعرانه‌ای در غزل‌هایش به کار گرفته و مطالب عارفانه را با این ذوق شاعرانه بیان می‌کند. چهارم نویسنده‌ای است زبردست.

در تذکره‌الاولیا باب ۷۲ که درباره حسین منصور حلاج نوشته گاهی از حالت نثر جدا می‌شود و اگرچه کلامش به نثر است ولی از آن شعر می‌بارد. این است مقام عطار چه از نظر ادب فارسی، چه عرفان اسلامی، چه نثر فارسی و چه علومی که در قرن ششم و اوایل قرن هفتم رایج بوده. او شخصیتی قابل افتخار برای فارسی‌زبانان است چه در نثر و چه نظم و از جهت دیگر عارفی  بلندپایه است که مقامات سلوک را پایه پایه تا ملاقات خدا طی کرده و برای ما به ارمغان و میراث نهاده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.