اما واقعیت این است که در پس این روایتهای شفاهی که امروزه نظر برخی مورخان را به خود جلب کرده است، میتوان داستانهایی واقعی و شاید اندرزهایی بزرگ یافت؛ رویدادهایی که در گذر زمان به فراموشی سپرده شدهاند، اما رد و نشان آنها در قالب افسانه و قصه همچنان باقی است و شاید شکل و شمایل ضربالمثل به خود گرفته باشند.
در نیمقرن اخیر، موضوع تاریخ شفاهی به عنوان بخشی قابل مطالعه در علم تاریخ، مورد توجه قرار گرفته است و مورخان علاقهمند در این زمینه به فعالیت پرداختهاند. هرچند خیلیها هنوز هم حاضر نیستند این گونه روایتها را به عنوان مستندات تاریخی قبول کنند، اما در ریشهدار بودن آنها، کمتر کسی تردید میکند. حرم مطهر امام رضا(ع) در کنار تاریخ و مستندات هزار و ۲۰۰ سالهاش، روایتهای غیرمستندی هم دارد که پسران از پدران شنیدهاند و برای فرزندانشان نقل کردهاند؛ روایتهایی که شیرینی خاص خودشان و معتقدان خودشان را دارند. یکی از این روایتها که البته نسل جدید بهتدریج آن را به فراموشی سپرده، روایت قرار داشتن «مسجد پیرزن» در وسط صحن مسجد جامع گوهرشاد است. داستان تاریخی عجیبی که میخواهیم امروز درباره صحت و سقم آن صحبت کنیم و ببینیم آیا این روایت قدیمی میتواند درست باشد یا نه؟ اصلاً در پس این قصه عجیب، چه پیام و اندرزی نهفته است؟ با ما همراه باشید.
اصل روایت چیست؟
روایتهای عامیانه چنین حکایت میکنند حوض وسط مسجد گوهرشاد، خانه پیرزنی بود که در زمان ساخت مسجد به هیچ وجه حاضر به فروش ملک خود نشد و در نهایت آن را وقف کرد تا به نام خودش، تبدیل به مسجد شود. ماجرا به زمان ساخت مسجد گوهرشاد در حدود سال ۸۲۱ق. باز میگردد؛ زمانی که به دستور گوهرشاد خاتون، همسر شاهرخ تیموری و با نظارت قوامالدین شیرازی، معمار برجسته آن عصر، طرح مسجد گوهرشاد در جنوب بقعه مطهر ریخته و کار ساخت آن آغاز شد. قدیمیها معتقد بودند به دلیل مخالفت آن پیرزن در واگذاری زمین خانهاش، حدود آن به صورت صفهای برجسته در وسط مسجد درآمد تا از دیگر فضاهای آن، مستثنا شود. اینکه چنین روایتی از چه زمان در میان مردم مشهد شایع شده است، دقیقاً معلوم نیست، اما میدانیم دستکم در دوره قاجار این داستان شهرت فراوانی داشت. با توجه به قرائن تاریخی موجود و مستنداتی که از تغییرات مسجد و تعمیرات آن در طول تاریخ وجود دارد، میتوان حدس زد این روایت پس از زلزله سال ۱۰۸۴ق. در مشهد میان مردم شایع شده باشد. پس از آن زلزله سخت، هنگام بازسازی مسجد گوهرشاد، در وسط آن و در محدوده حوضی که امروز وجود دارد، ستونهایی سنگی نصب شد که احتمالاً نشاندهنده محدوده حوض مسجد بود، اما به هر دلیل، چنین شهرت یافت که این ستونهای سنگی که تا اواسط دهه ۱۳۲۰ش. برپا بودند و تصاویر آنها هم موجود است، محدوده خانه پیرزن و مسجد او را تعیین میکرد.
ببینید: فیلم | سرنوشت تلخ گوهرشاد خاتون
توجه مورخان به مسجد پیرزن
نویسندگان کتاب «مسجد و موقوفات گوهرشاد»، روایت شفاهی و عامیانه دیگری را در این باره نقل میکنند و مینویسند: «در سال ۱۰۸۴ قمری زلزلهای شدید در مشهد سبب وارد آمدن خسارت و خرابی به مسجد گوهرشاد میشود. زالبیک (ظاهراً شخصیتی ثروتمند در آن دوره) اقدام به تعمیر اساسی این بنا میکند و در کتیبهای این واقعه را ثبت کرده است. وی پس از تعمیر و مرمت مسجد در وسط صحن ستونهای سنگی ساخته و آن ها را به نام خود، زالبیک یا پیرزال می نامد. بعدها به مرور زمان نام «زال» به «زن» تبدیل شد». اما در صحت این روایت هم نمیتوان اطمینان داشت. راز این ستونها در دهه ۱۳۲۰ش. آشکار شد؛ احتشام کاویان در کتاب «شمسالشموس» مینویسد: «قبلتر در وسط مسجد گوهرشاد فضای مربعی سکو مانندی بود که دور خود درگاههایی با میله و سرانداز مربع سنگی طویل داشت. با حصیر مفروش و به مسجد پیرزن مشهور بود تا اینکه متولی مسجد گوهرشاد تصمیم گرفت در محل مسجد پیرزن، حوض آبی بسازد. همین که شروع به خاکبرداری شد، عدهای براساس قصههای افواهی جار و جنجال راه انداختند و مخالف ساختمان حوض بودند. ضمن خاکبرداری، آثار حوض قدیمی از زیر خاک نمایان شد. مشخص شد بر اثر زلزله حوض شکسته و آثار آن زیر خاک باقی مانده است». اعتراض به ساخت حوض آنقدر بالا گرفت که برخی وضو گرفتن در آب حوض را فاقد مشروعیت میدانستند تا اینکه تعدادی از علمای حوزه علمیه مشهد در سال ۱۳۲۹ش. با حضور در مسجد گوهرشاد، با آب حوض وسط آن وضو گرفتند و نشان دادند روایت عامیانه و بدون سندی که با نشانههای متقن تاریخی و میدانی رد میشود، نمیتواند مبنای دستورهای شرعی باشد.
پندی که باید از مسجد پیرزن گرفت
با این حال، راز مسجد پیرزن و ریشه تاریخی داستان آن، همچنان در پس پرده تردید باقی ماند و به تاریخ پیوست. با محو شدن آثاری که ذهن مردم را به چنین موضوعی هدایت میکرد، بهتدریج مسجد پیرزن و روایت آن، از ذهنها رخت بر بست و فراموش شد. اما در این بین، نکته جذابی که میتوان به آن اشاره کرد محتوای عدالتخواهانه قصه است؛ اینکه حاکم حاضر نمیشود برای رسیدن به منظور خود، دل پیرزنی را بیازارد و با وجود آنهمه خرج و مخارج، حق او را در مسجد حفظ میکند. درست یا نادرست، ماجرای مسجد پیرزن از آن داستانهایی است که میتواند پندی بزرگ برای همه نسلها باشد، همان پندی که شیخ اجل، سعدی شیرازی هم در باب اول گلستان ضمن یک بیت شیوا به همه ما یادآوری میکند: «به هم بر مَکَن تا توانی دلی/ که آهی جهانی به هم برکَنَد».
نظر شما