به گزارش گروه فرهنگ و هنر قدس آنلاین، «رسن بازی» عنوان نمایشگاهی از کاوشهای «علی فخرایی» هنرمند مجسمه ساز در یافتن قابلیتهای فرمهای ساده است؛ راهکاری که از کـنشِ تکرار، به همپیچیدن، کاستن و گستردن به فرمهای تازه میرسد. فخرایی در بخش عمدهای از آثار این نمایشگاه، بافتن و گره زدن نخ و کاموا را به عنوان تکنیکی جایگزین برگزیده تا پیکرههایی آمیبیشکل خلق کند. پیکرههایی از هزاران پیچش گره که گاه از نظامی گنجوی و گاه از عطار نیشابوری نشانی دارند یا صورتهای سنگی که از دل دریا و کوه آمدهاند و رازهای بسیاری را در خود نهان کردند.
فخرایی هنرمند جوانی است که تابحال نمایشگاههای انفرادی و گروهی متعددی برگزار کرده و برگزیده هشتمین سالانه مجسمه های کوچک تهران در سال ۹۳ است و در جشنواره های مختلفی نیز تقدیر شده است. همچنین یک اثر شهری با عنوان «پیاده روی» از وی در خیابان ولیعصر نصب شده است.
در ادامه گفتوگوی قدس با این هنرمند که به تازگی نمایشگاهی از آثارش را در گالری ویستا به نمایش گذاشته میخوانید.
* آقای فخرایی در ابتدای بحث بد نیست درباره مجموعه آثاری که در این نمایشگاه گردآوری شده توضیح دهید و این که چه شد آثاری با متریالهای مختلف یکجا جمع شد؟
دغدغه من ساخت پرتره است که طی این سالها با متریال مختلفی همچون سنگ، چوب و سیم خلق شده و این نمایشگاه، آثار گردآوری شده در دو سال گذشته است. گفتمان اصلی این آثار رنگ است که از نقاشیهای من شروع شد. من طی سالها پرترههای زیادی با چوب ساختهام و در این نمایشگاه نیز پرترههایی با سیم و کاموا هم وجود دارد. «رنگ» دغدغه اصلی من در خلق آثارم است که به خوبی میتوان آن را در آثار بافتنی، سیمی و حتی در پرترهها که به رنگ خاکی هستند، دید.
* پرتره های سنگی چطور خلق شدند؟
من پیش از این چندان تجربه کار با سنگ را نداشتم و بیشتر با چوب کار کرده بودم، اما این سنگها را که تبدیل به پرتره شدند از کنار دریا و کوه جمعآوری کردم و از آنجایی که از قبل میدانستم دنبال چه چیزی هستم بنابراین سنگهایی که مدنظرم بود را انتخاب کردم. در واقع دنبال این بودم که حسی از آرامش را به خودم و مخاطبم منتقل کنم. البته جنس سنگها آنقدر سخت نیست که نتوان آنها را شکل داد و اینها براساس سالها مطالعه شکل گرفتند؛ پرترههایی که ابتدا عمودی بودند و به پرترههای افقی با چشمانی بسته تبدیل شدند و براساس جذر و مد دریا شکل پیدا میکردند و در عین حال برخی از سنگها ساختار اصلی خود را حفظ کردند.
* بکارگیری سنگ و چوب در آثارتان این حس را القا میکند که گویی دنبال بازگشت به طبیعت هستید. خلق این پرترهها از چه حسی برمیآید و میخواهید چه چیزی به مخاطبتان بدهید؟
شاید به این دلیل است که خودم را واکاوی کردم و به دلیل حس گوشه گیری و در عین حال علاقه به حضور طبیعت و حس آرامشی که از آن میگیرم به نوعی خودم را جزوی از طبیعت میدانم. اتفاقاً این برای خودم هم سوال است که آیا این مجسمهها بازتابی از حس شخصیام است و آیا این آرامش درونی حقیقتاً در طبیعت اتفاق میافتد؟
در اطراف محل زندگی من در بوشهر، در منطقه کوه نمک جاشک، کوههای رنگارنگی وجود دارد که هر زمان آنجا قدم میزدم به یاد جکسون پولاک میافتادم و گویی در یک تابلوی نقاشی قدم میزنم. من رابطه خیلی عجیبی با طبیعت دارم و خودم را جزیی از آن میدانم و متریالهایی که برای آثارم استفاده کردهام از چوب و سنگ بوده است. نکته دیگر بیان احساس با رنگ بود که در نقاشیهایم از شلوغی رنگها فاصله گرفتم و به تک رنگ رسیدم. برهمین اساس در کارهای بافت نیز سراغ هفت پیکر نظامی رفتم که هر روزش به یک رنگ اختصاص پیدا میکرد و این نزدیکی احساسی من به اینکه رنگ در کارهایم غالب باشد نسبتی با مجموعه هفت پیکر داشت که در آن ریشه ایرانی بودن و بیان احساس با رنگ و به موازات آن تجربه من با هارمونی رنگها کنار یکدیگر قرار گرفت و هفت مجسمه با هفت رنگ با تنالیته هایی از سبز، زرد، قهوه ای و ...شکل پیدا کرده است.
* عنوان نمایشگاه هم از همین فضا آمده است؟
من هفت پیکر نظامی را برای عنوان نمایشگاه انتخاب کرده بودم اما با فرشته موسوی کیوریتور نمایشگاه به این نتیجه رسیدیم که ۲۰ بیت از هفت پیکر انتخاب کنیم که در نمایشگاه باشد که البته به دلیل کمبود زمان امکانش فراهم نشد. اما یکی از ابیات هفت پیکر اشاره به رسن دارد که میگوید: «آن رسن کش به لیمیاسازی/ من بیچاره در رسن بازی» و ما هم برهمین اساس این شعر را برای عنوان نمایشگاه انتخاب کردیم.
* به آثار بافته شده اشاره کردید، چه شد که از پرتره با چوب و سنگ، طناب بافی برای شما جذاب شد؟
بله دقیقاً همینطور است. شاید این به ریشههای خودم بازمیگردد. پدرم اهل ساخت ابزارهای مختلف است و تسمههایی شبیه پلاستیک را متریال کارش قرار داده بود و بافت جالبی از آنها خلق میکرد و من هم آن را آموختم. من هرسال برای بینال مجسمه سازی اثری ارسال میکردم که در هیچ دورهای پذیرفته هم نشد تا این که بینال هشتم فراخوان داد و مسیرم را تغییر دادم و با آثار سنتی و فرهنگ جنوبی در آن دوره شرکت کردم که با استقبال مواجه شد و من هم آن را ادامه دادم.
* طناب بافی و حصیربافی قدمت طولانی در خطه جنوب دارد که به نظر میرسد شما نیز آن را از سنتهای جنوبی وام گرفتید. در خلق آنها دنبال چه چیزی بودید؟
همانطور که اشاره کردم پدرم روحیه ابزارسازی دارد و تقریباً وسایل کارش و هرآنچه که نیاز دارد را خودش درست میکند. او ناخداست و توربافی هم میکند و طبیعتاً با توجه به روحیهای که دارد سبد ماهیگیری و ابزار مورد نیازش را هم خودش تهیه میکند. شاید آن سالها ما از این سبک و سنتها دوری میکردیم، اما کاملاً این ریشهها را در هنر حس میکردم و علاقمند بودم آن را شخصیتر کنم. در واقع دوست نداشتم ادای کسی را دربیاورم و دنبال این بودم از فرهنگ جنوب سررشتههایی انتخاب کنم که به کارم بیاید و به همین دلیل از این ابزارهای توربافی استفاده کردم. در یک کلام میتوان گفت هدفم این بود با نگاه تازهتری به سنت اما در قالب مدرن سازی معاصر این آثار را خلق کنم.
* انگیزه شما از برپایی این نمایشگاه چه بود؟
نمایشگاه هنری مانند کتابی پر از داستان کوتاه است و این نمایشگاه هم برگرفته از فعالیتهای هنری من و داستانهای آن است. من هنر را به عنوان مسیر زندگیام انتخاب کردم و سه ماه در سال کار میکنم که این حجم از کار آثار زیادی روی دست من گذاشته است! به همین بهانه برای برپایی یک نمایشگاه از این آثار با مدیر گالری ویستا صحبت کردم که آنها نیز مجموعهای از آثارم را انتخاب کردند که شامل ۲۲ اثر (۱۰ پرتره و ۱۴ اثر بافتنی) است.
* علیرغم اینکه هنرمندان در شهرهای مختلف به هر طریقی در تلاش برای زنده نگه داشتن و احیای هنرهای بومی خودشان هستند اما شاید صنایع دستی از سوی مسئولان مورد غفلت واقع شده است. پیشنهاد شما برای توجه بیشتر به هنرهای قدیمی و صنایع دستی استانهای مختلف چیست؟
من در دانشگاه مجسمه سازی خواندم و آنجا دوستان بسیاری داشتم که از شهرها و فرهنگهای مختلفی آمده بودند و هنرهای بومی ارزشمندی داشتند که سعی میکردند آن را حفظ کنند. به نظرم یکی از بهترین کارهایی که میتوان انجام داد این است که فرصت آموزش را در شهرستانها ایجاد کنیم. برای من مهمترین اتفاق این بود که وارد دانشگاه شدم و توانستم انتخاب کنم و آموزش ببینم. من تلاش کردم نیاز امروز را در قالب سنت پیدا کنم و همکاری با این نمایشگاه باعث شد که بیشتر به سنت برگردم. به نظرم این یک نیاز جدی است که صنایع دستی را به عنوان یک رشته و پایه درسی در مدارس شهرستانها بگنجانیم و امکانات آموزش بیشتری را در اختیار آنها قرار دهیم.
فرهنگ امروزی همه را همرنگ یکدیگر میکند، اما استفاده از این عناصر سنتی و ریشهای تفاوتهای زیادی ایجاد میکند که به آن نیازمندیم. از طرف دیگر این ضعف صنایع دستی است که نگاه سنتیِ صرف را حفظ کرده و به تکرار افتاده و به شدت نیاز دارد که با هنر مدرن به روز و احیا شود.
انتهای پیام/
نظر شما