این رویه، البته به مذاق منورالفکرهایی که ایران را از «انگشت پا تا فرق سَر فرنگی» میخواستند، خوش نمیآمد و به همین دلیل، بازخوردی در آثار تاریخی این دوره نداشت و بعدها، معدود نویسندگان و مورخانی مانند «حسین مکی» اتفاقهای آن را شرح دادند و به تحلیل وقایع قیام مسجد گوهرشاد پرداختند. برخی معتقدند این قیام سرانجام شکاف عمیق میان حاکمیت و مردم در دوره پهلوی اول را عیان کرد. هرچند با گلولهباران خانه خدا، در سحرگاه ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴، قیام در ظاهر سرکوب شد، اما حقیقت آن است که خون شهدای مظلوم آن رویداد، در سیاهی اختناقی که سراسر ایران را فراگرفته بود، پرچم حقیقت و ماهیت فرهنگی مردم را به اهتزاز درآورد و نشان داد آنچه از سوی دستگاه به عنوان فرهنگ ایرانیان تبلیغ میشود، نسخهای جعلی است که ارتباطی با میل و باطن ملت ایران ندارد. قیام مسجد گوهرشاد که امروز سالگرد آن است، عیار فرهنگی ملت ایران را معلوم کرد و بر رهبری علما و مراجع صحه گذارد. در رواق امروز، با هم مروری مختصر بر تاریخ این واقعه بزرگ و تأثیرگذار داریم.
اسلام فدایی میخواهد
زمینه قیام مسجد گوهرشاد، با رسیدن خبر مربوط به بازداشت و تبعید علمای معترض شیراز و تبریز، پس از ماجرای جشن ۱۳ نوروز سال ۱۳۱۴ شکل گرفت. در آن روز، طی مراسمی با حضور علیاصغرخان حکمت، وزیر علوم و معارف پهلوی اول در شیراز، ناگهان گروهی از دختران بدون حجاب وارد صحنه شدند و به رقص و پایکوبی پرداختند. این اتفاق، واکنش شدید مردم و علمای شیراز را برانگیخت و آنها به رهبری آیتالله فالاسیری، علیه این دینستیزی آشکار بهپا خاستند. با این حال، عُمّال پهلوی اول توانستند معترضان را سرکوب و عالم نامدار شیراز را تبعید کنند. عین همین وقایع، در تبریز نیز اتفاق افتاد و در آنجا، آیتالله انگجی و میرزاصادقآقا، دو تن از علمای شهر، به تبعید فرستاده شدند. وقتی خبر این ماجرا به مشهد رسید، غوغایی بهپا شد. آیتاللهالعظمی سیدعبدالله شیرازی که در آن زمان در مشهد حضور داشت، در این باره میگوید: «گزارش این موضوع به سمع آیتالله سیدحسین قمی زعیم حوزه علمیه مشهد رسید. به شدت گریه کرد و ضمن سخنانی اظهار کرد: ای مردم! امروز اسلام فدایی میخواهد و من حاضرم فدا شوم.» همزمان با این اتفاق، خبر اجباری شدن کلاه شاپو به مشهد رسید و موج اعتراض دیگری را برانگیخت. آیتالله قمی پس از جلسهای با علمای مشهد، تصمیم گرفت به تهران برود و شخصاً با رضاشاه دیدار کند. اما پس از ورود به شهر ری، در باغ سراجالملک بازداشت شد و تحت نظر قرار گرفت.
چگونه اجتماع مسجد گوهرشاد شکل گرفت؟
رسیدن خبر بازداشت آیتالله قمی به مشهد، موجب ملتهب شدن اوضاع شد. علمای شهر در منزل آیتالله سیدیونس اردبیلی گرد آمدند تا برای رفع این مشکل تمهیدی بیندیشند. در همین زمان بود که شیخ تقی بهلول وارد مشهد شد و پس از آگاهی از وضعیت آیتالله قمی، به سخنرانی علیه اقدام رژیم پهلوی پرداخت. با دستگیری موقت بهلول، وضعیت بحرانیتر شد؛ به خصوص اینکه او را در یکی از حجرههای مسجد گوهرشاد حبس کردند تا بعد به شهربانی منتقل کنند. مردم که از رفتارهای دینستیزانه رضاشاه به ستوه آمده بودند، در مسجد گوهرشاد جمع شدند و پس از آزاد کردن بهلول، اجتماعی بزرگ در این مسجد شکل گرفت. اجتماعی که لحظه به لحظه بر تعداد حاضران آن افزوده میشد. بخش مهمی از کسانی که در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند، افرادی بودند که از روستاها و شهرهای کوچک اطراف، خود را به مشهد رساندند. یکی از دلایل ناشناس ماندن تعدادی از شهدای واقعه مسجد گوهرشاد، همین است.
۱۹ تیرماه: نخستین تقابل
حضور پرشور مردم در مسجد گوهرشاد موجب شد کنترل اوضاع از دست مقامات وقت خارج شود. اینگونه بود که ایرج مطبوعی، فرمانده لشکر خراسان، سربازان این لشکر را برای سرکوبی مردم به میدان آورد. سحرگاه روز ۱۹ تیرماه ۱۳۱۴، مسجد گوهرشاد به محاصره نیروهای نظامی درآمد. با این حال، گروههایی که بهتازگی از روستاهای اطراف رسیده بودند، توانستند پس از درگیری مختصری، وارد مسجد شوند. براساس اسناد باقیمانده از آن دوران در دفتر اموات سال ۱۳۱۴ گورستان گلشور مشهد، در روز ۱۹ تیرماه نیز، کار به خشونت کشیده شد و دستکم ۱۰ نفر از مردم به شهادت رسیدند که متأسفانه بیشتر آنها را با عنوان «مجهولالهویه» در گورستان عمومی شهر به خاک سپردند.
آغاز هجوم نهایی
با رسیدن خبرهای مربوط به تحصن مردم در مسجد گوهرشاد به تهران، دستور مؤکد برای سرکوبی متحصنان صادر شد. حسین مکی مینویسد: «پاسی از نیمههای شب ۱۲ ربیعالثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسلهای قزاقان، آسمان مقدس خراسان را به لرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی و... برای فتح مسجد گوهرشاد به حرکت درآمد و صدای شیپور آغاز جنگ، از همه طرف بلند شد. عدهای از مأمورین مخفی رژیم، قبلاً وارد مسجد شده بودند و قرار بود آنها، از داخل وارد عمل شده و راهها را برای ورود نیروهای رضاخان به داخل مسجد هموار سازند و چنین شد. دژخیمان اسلحه به دست، پای به درون خانه خدا گذاردند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند و به هیچکس رحم نکردند و به قول خودشان کاری کردند که روسها نکرده بودند. هنگامی که سپیده سر میزد، دیگر نه صدای گلولهای بود و نه صدای «یاعلی، یاعلی» و قزاقان فاتح، در پناه مسلسل کور و نابینای خویش، پا روی کشتهشدگان بر زمین افتاده میگذاشتند و به دنبال زندگانی بودند که در پناهگاهی از دسترس گلوله به دور مانده بودند. قزاقان با کشتن بیش از ۲ هزار تن و اسیر کردن هزار و ۵۰۰ تن، توانستند قلب مقاومتگران مسجد گوهرشاد را درهم شکنند». قتلعام ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد، ساعتی ادامه داشت. محمدعلی شوشتری، از صاحبمنصبان وقت آستانقدس رضوی در خاطراتش میگوید: «ما در کلانتری بودیم که [سرهنگ] قادری (فرمانده حمله به متحصنان مسجد گوهرشاد) با حالی سهمناک و چشمانی خونین وارد شد. به محض ورود، آقای مطبوعی سؤال کرد: کشتار هم شد؟ به ذات پروردگار و حقیقت حضرت ثامنالحجج(ع)، قادری این عبارت را جواب داد و با دست به گلویش اشاره کرد که: آنها را خِر کردم و مثل گوسفند در مسجد و شبستانها و دارالسیاده، از کُشته، پُشته ساختهام».
مُو هنوزَم سَرِ حَرفُم هَستُم
اما آیا با این توحش افسارگسیخته، میشد مردم و خواستههای آنها را نادیده گرفت و موجب جداییشان از دین شد؟ شاید گزارش جعفر مهدینیا در جلد چهارم کتاب «نخستوزیران ایران»، درباره یکی از مجروحان این حادثه که در مریضخانه و هنگام معاینات پزشکی به شهادت رسید، پاسخی قاطع به این پرسش باشد: «بین مجروحین مردی کوتاه قد بود که قدش از یک متر تجاوز نمیکرد. این مرد یک پایش را گلوله متلاشی کرده و یک چشمش را سرنیزه از حدقه درآورده بود. از بینیاش متصل خون میآمد. حالت عمومی وی نشان میداد که آخرین دقایق زندگی را میگذراند. در این موقع، یکی از مأموران به اطرافیانش گفت: باید از این پرسید: تو دیگر چرا وارد معرکه شدی؟ مجروحِ محتضر، با آخرین قوا سر برداشت و نیمخیز شد و با لهجه غلیظ خراسانی گفت: مُو هنوزَم سَرِ حَرفُم هستُم و در همان دم جان سپرد». قیام مسجد گوهرشاد، پایان کار مردم و خواستههایشان نبود؛ باید آن را آغازی بر پایان رژیم پهلوی بدانیم، پایانی که ۴۳ سال بعد، در بهمن ۱۳۵۷ رقم خورد.
نظر شما