فارغ از هر گونه نگاههای حجابستیزانه دشمنان ایران اسلامی که از خارج و داخل کشور حمایت میشوند و دغدغههایی فراتر از آزادی و حقوق زن دارند و به دنبال مبارزه با انقلاب اسلامی ایران هستند، بد نیست تلقیهای رایج نسبت به حجاب در میان جامعه ایرانی نقد و بررسی شود تا شاید اندکی ماهیت حجاب بهتر فهم شود؛ تلقیهایی که از مبانی دینی بدست نیامده و صرفاً حاصل یکسری سنتهای غلط جنسیتی است که متأسفانه در فرایند بیحجاب شدن خانمها هم اثرگذار بوده است. در ادامه برخی از این پندارهها را بررسی میکنیم.
نگاه جنسیتی به حجاب
بدون شک نخستین مصداقی که از حیا، عفاف و حجاب به ذهن انسان خطور میکند، حجاب زنان است در حالی که نباید فراموش کنیم، حجاب ظهور حیا و عفاف برای تمام انسانها اعم از زن و مرد است. حیا و عفاف یکی از جدیترین ویژگیهای انسان برای رشد و تعالی است که از اقتضائات انسانیت است.
هر چند احکام این حقیقت مشترک با توجه به شرایط جسمی و روحی بین زن و مرد متفاوت است و علمای اسلامی حدود شرعی آن را مشخص کردهاند ولی نباید از این حقیقت غافل شویم که مردان نیز به تناسب خود نیازمند حجاب هستند؛ حجابی که برآمده از روح حیا و عفاف است و زمینه بروز دیگر فضائل اخلاقی را در انسان مهیا میکند. متأسفانه گویا در جامعه امروزی عفاف و حجاب برای مردان هیچ حد و مرزی ندارد و جامعه هیچ حساسیتی به نوع پوشش مردان از خود نشان نمیدهد.
طبیعتاً این بیعدالتی در امر پوشش برای دختران جامعه کاملاً مشهود است و به تبع آن، تلقی اجحاف جنسیتی در نوع پوشش مرد و زن دارند؛ اجحافی که بر اساس آن مردان میتوانند بدون هیچ قید و بندی هر لباسی بپوشند و گویا پوشش اسلامی برای آنها مصداق ندارد ولی برای دختران پوشش اسلامی در نهایت سختگیری اجرا میشود. هر چند که باید قبول کرد حساسیتهای جامعه نسبت به زن و اقتضائات جسمی و روحی او بیجهت نیست ولی این قدر بیعدالتی جنسیتی در امر پوشش هم از لحاظ دینی پذیرفتنی نیست.
حجاب، ظهور یک حقیقت مشترک انسانی بین زن و مرد
تلقی رایج ضرورت حجاب زنان در جامعه این است که اگر زنان حجاب نداشته باشند، مردان از سلوک و تعالی خود فاصله میگیرند و برای اینکه مردان به بهشت بروند، باید زنان حجاب داشته باشند، در حالی که بیان شد اولاً حجاب ظهور یک حقیقت مشترک انسانی به نام حیا و عفاف بین زن و مرد است و ثانیاً مسئله حجاب لازمه رشد و تعالی و سلوک اجتماعی خود زنان است که فقدان آن، زنان را به اهداف خلقتشان نمیرساند.
از آنجا که سلوک انسانها در دل جامعه رخ میدهد، تعاملات اجتماعی آدمها نیز بر رشد مادی و معنوی آنها مؤثر است و بر همین اساس اگر فردی کار ناپسندی انجام دهد، پیش از آنکه دامن جامعه را آلوده کرده باشد، خودش را گرفتار گناه کرده است. فردی که در وسط دریا میخواهد قایقش را سوراخ کند، پیش از اینکه مقدمات نابودی دیگر سرنشینان در قایق را فراهم کرده باشد، زمینه هلاکت خود را آماده کرده است. بنابراین نخستین فردی که از بیحجابی آسیب میبیند، خود خانمی است که حجاب را رعایت نمیکند و طبیعتاً جامعه هم از چنین فردی آسیب میبیند. همچنین اولین فردی که از حجاب به آسایش و آرامش مادی و معنوی میرسد، خود خانم محجبه است که البته موجبات رشد جوامع را هم فراهم میکند.
بیتوجهی به تنوع حجاب در فرهنگها
یکی دیگر از مصادیقی که با شنیدن حجاب به ذهن آدمی خطور میکند، چادر مشکی است که بر سر خانمهای باحجاب ایرانی است. هر چند که چادر مشکی به تعبیر رهبر معظم انقلاب حجاب ملی ایرانی است که یکی از مصادیق کامل حجاب اسلامی است ولی نباید چنین پنداشت که تنها مصداق حجاب، حجاب ایرانی است کما اینکه حجاب در صدر اسلام نیز با حجاب دوران ما متفاوت بوده است. حجاب از لحاظ دینی و فقهی ویژگیهایی دارد که اگر حفظ شود، حیا و عفاف انسان در جامعه محفوظ مانده است. حال ممکن است این حجاب با حدود شرعی آن که علما بیان کردهاند در جوامع مختلف، مصادیق مختلفی داشته باشد که از نگاه آن جوامع حیا و عفاف محقق شده است. مانند حجاب زنان لبنانی که از لحاظ پوشش با زنان ایرانی متفاوت است ولی از نگاه مردان حزباللهی خانمهای محجبهای هستند. خوشبختانه در سالهای اخیر الگوهای مختلفی برای چادر اسلامی ایرانی طراحی شده که حق انتخاب را برای خانمها باز گذاشته است هر چند که در طراحی لباس و الگوی اسلامی خیلی عقب و نیازمند فعالیتهای بیشتری در این زمینه هستیم. البته فراموش نکنیم که نباید خود چادر که قرار است پوشاننده زینتها باشد، تبدیل به زینتی شود که جلب توجه کند که در این صورت از مصادیق عفاف نخواهد بود.
تأکید بر الگوهای سنتی حجاب
غیر از تنوع فرهنگی که در جوامع مختلف وجود دارد، تفاوت فرهنگی در نسلهای مختلف نیز بسیار جدی است که این مسئله هم نباید نادیده گرفته شود.
دختران جوان و نوجوان به حسب فطرت پاک الهی خود گرایش قلبی به عفاف و حجاب دارند ولی ممکن است با توجه به روحیه تنوعطلبی و نوآوری که آن هم از گرایشهای فطری آنها محسوب میشود یا به جهت روحیه استقلالخواهی که از اقتضائات مراحل رشدشان است، مدل حجاب مادران خود را نپذیرند و این مسئله به معنای گرایش به بیحجابی در دختران جوان نیست که البته اگر برخوردهای قهری با آنها انجام شود، از حجاب فاصله میگیرند.
متأسفانه الگوهای جدید حجاب به سوی بدحجابی سوق پیدا کرده و کمتر الگوهای کاملی برای حجاب طراحی شده است که نیازهای دختران جوان و نوجوان را پاسخ دهد. در چنین شرایطی دختران عفیف جامعه یا باید از مدلهای سنتی حجاب پیروی کنند یا به تدریج به سوی بیحجابی حرکت کنند که هر چند گزینه اولی صحیح است ولی برای دختران عفیف ما مطلوب نیست. در چنین شرایطی عدم طراحی لباسهای مناسب و یا به بیان بهتر، طراحی، ترویج و حمایت از لباسهای نامناسب بستر بیحیا شدن دختران را فراهم میکند.
نبود توجه به نیازهای عاطفی زنان
زنان علاوه بر گرایش به حجاب، نیازهای عاطفی، محبتی و گرایش به ظهور زیباییهای خود نیز دارند. بنابراین صرفاً وجود الگوهای متنوع حجاب برای محجبه شدن آنها کفایت نمیکند. اگر نیازهای عاطفی دختران و مادران در بسترهای مناسب خود که محور آنها پدر و همسر در خانواده است، به درستی تأمین نشود، برای رفع این نیازها به جامعه روی میآورند. به بیان بهتر، مادران و دختران از یک سو به طور فطری گرایش به حجاب دارند و از سوی دیگر به دنبال رفع نیازهای محبتی و عاطفی و ظهور زیباییهای خود هستند که البته در خانواده تأمین نمیشود، به همین خاطر به الگوهایی از حجاب روی میآورند که به نحوی زینت آنها هم محسوب میشود؛ زینتی که در کنار پاسخ به نیازهای فطری عفاف به دنبال جلب محبت و دیده شدن در جامعه است و جمع دو نقیض در نحوه پوشش این زنان نشاندهنده جمع دو امر متضاد در درون آنهاست که نتیجهای جز آشفتگی برای آنان ندارد؛ آشفتگی که باید همزمان به دو نیاز پاسخ دهد: نیاز به عفاف و نیاز به محبت که البته قادر به چنین جمعی نیست و این مسئله بسیار دردناک است.
حجاب و مشارکت اجتماعی
برخی چنین گمان میکنند که تنها عامل حضور زنان در جامعه کمبود محبت و خودآرایی در جامعه است و حجاب را به معنای عاملی برای جلوگیری از حضور اجتماعی زنان و فاصله گرفتن از جامعه معنا میکنند و در نهایت حکم به خانهنشینی زنان میدهند، درحالی که اساساً فلسفه وجودی حجاب نشان میدهد که اسلام اهمیت قابل توجهی برای حضور زنان در جامعه قائل است. طبیعتاً صرف حضور زنان در خانه و تعامل با محارم نیاز به حجاب کامل ندارد.
وقتی اسلام احکام تعامل با نامحرم را بیان میکند یعنی اصل مشارکت اجتماعی زنان را پذیرفته است ولی مسیری را برای مشارکت اجتماعی آنان هموار میسازد که از لحاظ جسمی و روحی در حاشیه امنی باشند و همچنین بیشترین اثرگذاری را در جامعه داشته باشند.
طبیعتاً اسلام هر مشارکت مدنی را برای زنان در جامعه نمیپذیرد و صرفاً مشارکتهایی را مجاز میداند که در آن زن به عنوان یک انسان دیده شود. اسلام به شدت مخالف حضور زنان در اجتماعاتی است که زنان را به مثابه یک ابزار جنسی و صرفاً به عنوان یک کالای جذاب برای رفع نیازهای مردان میدانند و به همین جهت زنان باید به فعالیتهایی بپردازند که اولاً منافی نقش همسری و مادری نباشد و ثانیاً شئون زن در آن تعامل کاملاً حفظ شود.
نظر شما