قدس آنلاین: حدود ۲۰ روز پیش بود که خبر ترور ژوونل موئیز، رئیس جمهور هائیتی به تیتر یک رسانههای جهان تبدیل شد. ژوونل موئیز حوالی ساعت یک بامداد روز چهارشنبه، هفدهم تیرماه (هفتم ژوئیه) به ضرب شلیک ۱۶ گلوله در اقامتگاه شخصی خود در پورتو پرنس، پایتخت هائیتی کشته شد.
ترور موئیز هم هائیتی را در شوک و آشوب فرو برد و هم رد پای بازیگران خارجی را در این اقدام تروریستی در کانون توجه قرار داد. شواهد ماجرا به گروهی از مزدوران کلمبیایی ختم میشد که ظاهرا گذراندن دورههای آموزشی در آمریکا را در پیشینه حرفهای خود داشتند. مسئلهای که صریحا در بیانیه جاناتان هافمن، سخنگوی وزارت دفاع آمریکا تائید شد.
اگر چه پرونده موئیز ۵۸ ساله با ترور از سوی گروهی از مزدوران کلمبیایی و هائیتی – آمریکایی برای همیشه مختومه شد، اما گمانه زنیها در مورد نقش واشنگتن در این ترور را قوت بخشید و همزمان پرونده مداخله آمریکا در سیاست داخلی کشورهایِ به ویژه در حوزه کارائیب را بار دیگر باز کرد.
پیگیری سرنخها به جوخه ترور رئیس جمهور هائیتی میرسید، گروهی ۲۶ نفره؛ عمدتا متشکل از نظامیان بازنشسته کلمبیایی (۱۷ تن). ۳ آمریکایی هم در ارتباط با این ترور بازداشت و ۳ نفر دیگر نیز کشته شدند. آنگونه که کلاد جوزف، نخست وزیر موقت هائیتی میگوید مزدوران کلمبیایی این پرونده از طریق یک شرکت مستقر در فلوریدای آمریکا برای توطئه علیه موئیز استخدام شده بودند.
نقش شرکت هواپیمایی مستقر در فلوریدا در انتقال مزدوران کلمبیایی به هائیتی، فروش تسلیحات به عاملان ترور «موئیز» از سوی سه شرکت تجهیزات امنیتی آمریکایی، بازداشت ۳ شهروند آمریکایی در ارتباط با ترور و ارتباط میان «اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا» با عاملان ترور رئیس جمهور هائیتی تنها بخشی از شواهد این پرونده را تشکیل میدهد که بر مداخله بی چون و چرای آمریکا در این اقدام تروریستی صحه میگذارد.
هر چند اثبات زودهنگام نقش غیر قابل انکار آمریکا در ترور موئیز خبری جالب توجه برای رسانههای جهان بود، اما مداخله واشنگتن در امور داخلی دیگر کشورها و تلاش برای براندازی حکومت های غیرهمسو، به امروز و دیروز مربوط نمی شود.
هائیتی، طعمه همیشگی فتنه انگیزی آمریکا
نخستین مداخله آمریکا در هائیتی به سال ۱۷۹۰ بر میگردد، زمانیکه آمریکا در حمایت از فرانسه علیه معترضان برده داری پاریس در هائیتی، وارد عمل شد. اگرچه هائیتی در سال ۱۸۰۴ به صورت رسمی استقلال یافت، اما آمریکا تا سال ۱۸۶۲ استقلال این کشور را به رسمیت نشناخت. در سال ۱۹۱۵ و پس از ترور رئیس جمهور هائیتی، نگرش آمریکا به یکباره تغییر یافت.
دولت وقت آمریکا با اعزام تفنگداران خود به هائیتی، اشغال نظامی ۲۰ سالهای را در این کشور رقم زد که به سلطه واشنگتن بر بخشهایی از دولت هائیتی و حتی تغییر قانون اساسی این کشور منجر شد. آمریکا در سال ۱۹۹۴ نیز با هدف به قدرت برگرداندن رئیس جمهور سرنگون شده هائیتی، بار دیگر به مداخله نظامی متوسل شد.
کودتا، نسخه ای برای تحقق سودای هژمونی جهانی آمریکا
البته رویکرد مداخله جویانه آمریکا منحصر به هائیتی نبوده و سابقه تاریخی بیشماری در اثبات این مسئله موجود است. گویی تاریخ آمریکا با مداخله جویی در امور دیگر کشورها عجین شده است. آمریکا از همان ابتدای شکل گیری و پس از رهایی از جنگهای داخلی و زمانی که توانست به عنوان کشوری مستقل نامی برای خود دست و پا کند، در راستای تحقق سودای «قدرت اول دنیا»، آرامش دیگر کشورها را فدای زیادهخواهی و جاه طلبی خود کرد.
تبعیدیهای انگلیس و مهاجرانی که از اقصی نقاط دنیا، کشوری به نام آمریکا را برای خود تأسیس کردند، از لحاظ تاریخی از تمام کشورهای دیگر دنیا عقب بودند. جبران این عقب ماندگی و دست و پا کردن هویتی تازه برای خود، میطلبید که دیگر کشورها را پله رسیدن به این مهم کنند. در تمامی این سالها در پس هر جنگ داخلی و خارجی، هر نسلکشی و دیکتاتوری و بکارگیری سلاحهای کشتار جمعی که در گوشهای از جهان رخ داده، رد پای سازمان سیا و دیگر عوامل آمریکایی هویدا بوده است.
رویه آمریکا در مواجهه با انقلابهای مردمی، شکاف عمیق میان شعارها و اقدامات آنها را به خوبی نشان میدهد. کودتاهای هدایت شده از کاخ سفید، زمانی بواسطه نظامیان، پاکستان و مصر را هدف قرار داد و در برهه دیگری از تاریخ پیاده نظام و اراذل و اوباش برای واگذاری قدرت به مهره مورد نظر آمریکا وارد میدان شدند. شاهد محکم چنین کودتایی، حوادثی است که در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در تهران رخ داد. گاهی اقدامات براندازانه، نام انقلاب رنگی به خود گرفت و شماری از روشنفکران با سرلوحه قرار دادن نسخههای پیچیده شده از سوی غرب، اعتراض و ناآرامی را در کشور خود رقم زدند.
در مواردی آمریکا که ید طولایی در نقض قوانین بینالمللی دارد، از لاک پوششی خود خارج شده و با حمایت علنی مالی و نظامی از گروهی شورشی وارد میدان براندازی می شد. حوادث سالهای اخیر در سوریه و البته عراق هم گواه این دست کودتاهاست. آمریکا و متحدان غربی آن همواره برای سرپوش گذاشتن بر اقدامات مخرب و براندازانه خود در دیگر کشورها از القابی چون جنبشهای آزادی بخش و آزادی خواهی بهره برده اند. در چنین مواردی نیز شاهد صداقت از نوع آمریکایی هستیم!
پیشینه مداخلات آمریکا در امور دیگر کشورها به دوران پس از جنگ جهانی دوم بر میگردد. پیروزی در جنگ جهانی دوم به همراه متفقین آنهم با کمترین هزینه، آمریکا را مهیای دخالت در امور دیگر کشورها کرد. از آن زمان تا به امروز، آمریکا وظیفه سنگین تفرقه افکنی در دیگر نقاط دنیا را بر عهده گرفته و در چندین کشور عامل اصلی کودتا بوده است.
کودتا، ترور سیاسی، کمک مالی به مخالفان، ارعاب، تطمیع و تبلیغات ابزار این سالهای آمریکا برای سرنگونی دولتهای مخالف آمریکا و تسکین درد اعتیاد به کودتای خود بوده است. رجوع به تاریخ اقدامات دولتهای مختلف واشنگتن در دنیا در طول ۱۰۰ سال گذشته، سند موثقی است بر این واقعیت که آمریکا به طور مستقیم و یا غیرمستقیم در بیش از ۵۰ کودتا نقش داشته، هر چند همیشه مقاصد شوم قابل حصول نبوده و مداخلات آنها گاها به ناکامی ختم شده است.
سفارتخانههای آمریکا؛ اتاق فکر عملیات کودتا در دنیا
روحیه مداخله جویی و آشوب طلبی نهادینه شده در میان دولتمردان آمریکا به خوبی در گفتههای «آیرا کورزبان» وکیل «ژان برتراند آریستید» رئیس جمهو وقت هائیتی عیان میشود. زمانیکه وی اندکی پس از کودتای سال ۲۰۰۴ آمریکا در هائیتی در سخنرانی خود پرسش و پاسخ جالبی را مطرح کرد: "چرا تاکنون در واشنگتن کودتا شکل نگرفته است؟ چون در واشنگتن «سفارت آمریکا» وجود ندارد. "
از صحنهگردانی سفارتهای آمریکا در طراحی و هدایت کودتا در دیگر کشورها نباید غافل شد. این سفارتخانهها همواره محلی برای طراحی توطئه علیه مردم کشور میزبان بوده و نقش خود را در تثبیت رفتارهای استعماری واشنگتن به خوبی ایفا کرده اند. زمینهچینی کودتا در برزیل در سال ۱۹۶۴، آشوبهای السالوادور در دهه ۱۹۶۰ میلادی، دخالت در امور داخلی کاستاریکا در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱، آشوب و بیثباتی در جمهوری دومینیکن در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ و توطئهچینی در ایران در برهههای مختلف، تنها نمونههایی از فهرست بلندبالای فتنه انگیزیهای آمریکاست.
در ادامه مواردی از نفوذ و توطئه آمریکا در امور داخلی دیگر کشورها از کانال سفارتخانههای خود آورده میشود.
سفارت واشنگتن در آمریکای جنوبی؛ مجری بلواهای مداوم در کارائیب
از نقش بی بدیل سفارت آمریکا در ریودوژانیرو در کودتای نظامیان برزیل در فاصله سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ میلادی نمیتوان چشم پوشی کرد. سفارت آمریکا با گزارشهای خود بستر فضای مسموم علیه دولت وقت را ایجاد کرد تا زمینه برای اقدام عملی دولت آمریکا در برزیل فراهم شود.
در دهه ۱۹۶۰ میلادی آمریکا با تمام قوای خود درصدد تقویت دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی السالوادور برای سرکوب جنبشهای مردمی برآمد. با سرکوب دانشجویان دانشگاه ملی السالوادور، که با حمایت آمریکا صورت گرفت، فرصت کودتا برای ارتش این کشور به وجود آمد.
در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۷۱ ویلیامسون به عنوان دبیر اول سفارت آمریکا در سانخوزه معرفی شد، در حالی که وی بواقع رئیس سازمان سیا بود. او بارها حکومت کاستاریکا را به سقوط تهدید کرده بود. ناگفته نماند سفارت آمریکا در کاستاریکا همه توان خود را برای سقوط فیگرس (رئیسجمهور وقت کارستاریکا) به کار گرفت.
سفارت آمریکا در سانتو دومینگو، صحنهگردان اصلی آشوب در جمهوری دومینیکن
جمهوری دومینیکن آشفتگی سیاسی- اجتماعی خود در فاصله سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ را مرهون سفارت آمریکا بود که در پشت صحنه، بازیگردانی بی ثباتیها را به عهده داشت.
دولت وقت آمریکا در حالیکه در بیثباتی جمهوری دومینیکن و ترور رئیسجمهور آن نقش اصلی را بازی میکرد، همزمان سعی داشت خود را ناجی مردم این کشور جا بزند و با صحنهسازی، روند انتخابات پس از کودتا را به دست گیرد. در این میان باز هم سفارت آمریکا بیشترین نقش را برعهده داشت.
سفارت واشنگتن در تهران؛ لانه جاسوسی آمریکا
بدون داشتن پایگاهی داخلی، امکان توطئه آفرینیهای آمریکا علیه ملت ایران فراهم نبود. در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، سفارت آمریکا و شخص لوئی هندرسن، سفیر وقت این کشور در تهران نقش ویژهای ایفا کردند. در واقع سفارت آمریکا در تهران، اتاق فکر و ستاد اجرایی کودتای مرداد ۳۲ بود، آنجا که کیم روزولت، رئیس شعبه خاورمیانه سازمان سیا، مراحل کودتا را مستقیما از سفارت آمریکا در تهران هدایت میکرد.
منبع: باشگاه خبرنگاران
انتهای پیام/
نظر شما