امامت و درایت از دوران کودکی
امام محمد جواد(ع) مانند پدران گرامیاش آینه تمامنمای والاییها و کراماتی بود که دارنده آنها شایسته امامت و رهبری انقلابی ـ الهی میشود. ایشان در هفت سالگی، امامت عامه مسلمین را بر عهده گرفت. اگر چه در آن روزگار امامتِ فردی خردسال، امری نامأنوس بود و شاید کینهتوزانه بر آن خرده میگرفتند، اما حکمت الهی پیش از او نیز چنین اقتضا کرده بود و حضرت عیسی بن مریم(ع) در گهواره به مقام نبوت دست یافت.
تاریخ در لابهلای امامت زودهنگام امام جواد(ع) این اعتقاد شیعه دوازده امامی را تأیید کرد که امامت منصبی الهی است و خداوند آن را به شایستگان همه روزگاران میبخشد، چرا که آن بزرگوار، در عین خردسالی با عالمان بزرگ عصر خود مباحثه کرد و با دانش خدادادی و برهان رسایش پیروز شد، آن چنان که عالمان و حاکمان عصر ایشان به آن اعتراف کردند.
فقیهان، راویان و عالمان بزرگ گرد وجود مبارک امام هفت ساله حلقه زدند و از چشمه جوشان دانش سرشار آن حضرت(ع) سیراب شدند و مسائل بیشمار اعتقادی، فلسفی، کلامی، فقهی، تفسیری و دیگر دانشهای روز بشری را از حضرت(ع) روایت کردند.
امام جواد(ع) مانند پدرش عهدهدار سرپرستی شیعیان شد و آنان را در زمینه دانش، معنویت و سیاست چنان پرورش داد که بتوانند در مسیری که امامان معصوم(ع) برای آنان ترسیم کرده بودند، حرکت کنند؛ چرا که این جماعت روزگاری در پیش داشتند که با دورههای قبلی متفاوت بود و نمیتوانستند همچون پیشینیان خود با امام تماس و ارتباط داشته باشند. از این رو باید در اداره امور خود از توانمندی فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شایان برخوردار میشدند.
فشارهای سیاسی مأمون
پس از آنکه امام رضا(ع) به شهادت رسید، مردم مأمون را قاتل میدانستند. همین موجب شد امام جواد(ع) از توطئه او در امان باشد، اما مأمون برای درهم شکستن شخصیت امام جواد(ع) و کاستن جایگاه ایشان بین مردم از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد. رابطه مأمون با امام جواد(ع) مانند رابطهاش با امام رضا(ع) آکنده از اغراض سیاسی بود.
او در ظاهر با آن بزرگوار رفتاری مهرجویانه، اما در باطن اندیشههای بد داشت و دسیسهچینی میکرد، هرچند نتوانست اهداف خود را عملی و علنی کند و از جایگاه امام جواد(ع) بکاهد. این بود که در آخرین تلاشش دختر خود (ام فضل) را به همسری امام جواد(ع) درآورد تا به مردم وانمود کند جوادالائمه(ع) طالب دنیاست! از «شیخ مفید» نقل شده است: «مأمون، شیفته ابوجعفر جوادالائمه(ع) شده بود، چرا که ایشان را در عین خردسالی، در فضیلت، علم، حکمت، ادب و عقل سرآمد میدید، آن گونه که مشایخ و کهنسالان آن دوران به مرتبهاش نمیرسیدند. از همین رو دخترش را به همسری ابوجعفر درآورد و با وی به مدینه فرستاد.
مأمون، امام را بینهایت تکریم و تعظیم میکرد و گرامیاش میداشت». چون مأمون درصدد برآمد دخترش را به همسری امام درآورد، بنیعباس اعتراض کردند. مأمون دلیل خود را این گونه بیان کرد: «و اما ابوجعفر را از آن رو برگزیدم که در عین خردسالی، در علم و فضل سرآمد تمام صاحبان فضل و علم، نابغهای شگفتیبرانگیز است. وای بر شما، من این جوان را بهتر از شما میشناسم. او از خاندانی است که دانش خود و گوهر و الهام آن را از خداوند دارند. پدران او پیوسته در دانش دین و ادب از سایر مردم بینیاز بودهاند».
راهبرد امام نهم در مقابل توطئههای مأمون
امام جواد(ع) وارث حقیقی نبوت در خط امامت و رهبری شرعی امت جدش رسول خدا(ص) بود. ایشان طلایهدار بیداری امت اسلامی بود. چنان که میان عامه مردم و تمام طبقات، از منزلت والایی برخوردار بود. جوادالائمه(ع) خواهان آرایهها و پیرایههایی که دولت برای ایشان در نظر میگرفت نبود، بلکه مانند پدران خود که دنیا را برای دنیاخواهان رها کرده بودند و خداخواهی و بندگی حضرتش را برگزیده بودند، از دنیا رویگردان بود. آن حضرت(ع) در سجایای اخلاقی و لطف به دیگران، راه پدران را طی میکرد. امام جواد(ع) در برابر تلاشهای سرکوبگرانه مأمون ایستاد تا مکتب اهل بیت(ع) را اعتلا بخشیده و عقیده شیعیان را در مسئله امامت و رهبری و دستاوردهای سیاسی ـ اجتماعی آنها استحکام بخشد.
رابطه امام جواد(ع) با معتصم عباسی
تنها دو سال از عمر بابرکت امام جواد(ع) با دوران خلافت معتصم همزمان بود. درنهایت آن خلیفه غاصب خلافت، ایشان را به شهادت رساند. ماندن امام جواد(ع) در مدینه، معتصم را نگران میکرد، چرا که همواره ایشان را خطر بزرگی برای خود میدانست. این بود که حضرت(ع) را به بغداد فرا خواند تا از نزدیک ایشان را زیر نظر بگیرد. امام جواد(ع) نیز راهی بغداد و دو روز مانده به آخر ماه محرم سال ٢٢٠ هـ. ق. وارد مرکز حکومت معتصم شد و در ماه ذیالقعده همان سال به شهادت رسید. وجود مبارک امام(ع) بزرگترین دغدغه خلیفه عباسی بود. معتصم که ایشان را بزرگترین خطر برای دستگاه خلافت میدید، برای از میان برداشتن آن حضرت(ع) راهی را میجست که کارآمدتر و کمضررتر باشد. پس از بررسیهای فراوان، امالفضل دختر مأمون را بهترین گزینه برای عملی ساختن هدف شوم خود یافت. از نظر معتصم، امالفضل میتوانست بدون برانگیختن هیاهو در میان امت، جوادالائمه(ع) را از بین ببرد.
دنبال کردن اهداف سیاسی
امام جواد(ع) در آن عصر با آن ویژگیها از یک سو در برابر دستاوردهایی در عرصه مهم رهبریِ سیاسی و حیات اسلامی قرار داشت که پدرانش آنها را تحقق بخشیده بودند و از سوی دیگر با پدیدههای جدیدی روبهرو بود که در عرصه سیاست، اجتماع و دین چهره میکرد. چنانکه با حمایت دستگاه خلافت، جریانهای انحرافی با آزادی تمام در گستره اسلام فعال شدند؛ این فرصتی بود تا دولت بدون دخالت و رویارویی مستقیم، خط و جبهه الهی اهل بیت(ع) را تضعیف کند. امام جواد(ع) در چنین موقعیتی با در نظر گرفتن شرایط زمان، میان وظایف الهی خود از یک سو و امکانات موجود و آنچه در چنان شرایطی قابل تحقق بود از سوی دیگر، تعادل برقرار کرد تا از این رهگذر به اهداف نهایی نزدیک شود؛ اهدافی که شریعت و صاحب شریعت برای ایشان ترسیم کرده بود همچون برخورد با تلاش خط حاکمیت که با تمام توان برای کاستن از منزلت اهل بیت(ع) و پیروان آنان و نیز تحریک توده مردم به میدان آمده بود؛ زمینهسازی فراگیر برای برپایی دولت حق که در انتظار آن بودند باوجود تلاشهای حاکمان برای نابودی و بیاثر کردن مسئله مهدویت و حضرت مهدی(عج)؛ رویارویی با بدعتها، انحرافها و جریانهای منحرفی که در گستره جهان اسلام پدید آمده بود همراه با توجه و عنایت به دغدغههای امت واحده اسلامی.
سیره امام جواد(ع) در برخورد با دستگاه ظلم
امام جواد(ع) بر ضرورت دوری مسلمانان از ستمگران تأکید داشت و همواره مسلمانان را به رویگردانی از آنان فرا میخواند. از نظر امام، پیروی از منحرفان مانند گوش سپردن به سخنان شیطان است. از همین رو بر ضرورت پرهیز از پیروی از منحرفان مسیر هدایتگران الهی تأکید میکرد و میفرمود: «هر کس به سخنان گویندهای گوش فرا دهد، به یقین بندگی او میکند. پس اگر گوینده از خدا بگوید، شنونده خدا را بندگی کرده است و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن بگوید آن بنده سر به راه بندگی شیطان گذارده است». جوادالائمه(ع) به منظور نفی همهجانبه ستمگران و محکوم کردن رفتارشان، مفهوم دینداری را از زبان حضرت حق(که در قالب حدیث قدسی خطاب به یکی از پیامبران بیان شده) تبیین کرد و فرمود: «زهدورزیات در دنیا، آسایش زودرس برای تو به همراه دارد و از هر چیز بریدن و پیوستن به من، تو را عزت بخشیده است، اما آیا برای[خشنودی] من با دشمنی [از دشمنانم] دشمنی کردهای؟ یا اینکه با دوستی[از دوستانم] دوستی نمودهای؟» آن حضرت(ع) همچنین برای به جوش آوردن روح ظالمستیزی در وجود امت احادیثی از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکرد، از آن جمله سخن آن حضرت(ع) به ابوذر که فرمود: «ای ابوذر، برای خدای ـ عزّوجلّ ـ خشمگین شدی و امید به همو دار. این قوم از تو بر دنیای خود بیمناک شدند و تو از آنان بر آخرت خویش ترسیدی. به خدا سوگند اگر راه آسمانها و زمین بر بندهای بسته شود و او تقوای الهی را در پیش گیرد، خدای متعال راهی پیش روی او میگشاید. ای ابوذر، جز با حق انس مگیر و جز از باطل گریزان و بیمناک مباش».
ارتباط با یاران و کادرسازی و پرورش نیرو
بررسی زندگی امام جواد(ع) اوج دقت و استحکام در فعالیتهای آن حضرت(ع) را آشکار میکند. هر اقدام امام(ع) با اقدام دیگرش پیوند و با شرایط همگونی داشت و تعبیرکننده رأی هدفدار حضرت در همان موضوع بود. ایشان با برخی یاران نامهنگاری مخفیانه داشت، ارتباط امام(ع) و یارانش پابرجا بود، اما پارهای از ارتباطها میبایست پنهان میماند، چرا که بیم آن میرفت نام فرستادگان نامهها فاش شود، به ویژه اینکه جوادالائمه(ع) در خانه نیز توسط همسرش زیر نظر قرار داشت. شکل دیگر ارتباط امام با یاران به این صورت بود که نامههای رسیده به ایشان فاقد مشخصات فرستنده بود و امام به شیوه خود، فرستنده هر نامه را میشناخت! پرورش افراد از دیگر مسائلی بود که امام جواد(ع) در مواجهه با توطئههای دستگاه خلافت، به انجام آن همت داشت و به تربیت شیعیان بر اساس آموزههای دینی اقدام میکرد.
نظر شما