تحولات لبنان و فلسطین

«سایه هیولا» لوح‌ افتخار ویژه فهرست کتاب‌های منتخب سال ۲۰۲۰ را از سی و هفتمین کنگره‌ جهانی ادبیات کودکان IBBY که امسال به میزبانی روسیه در مسکو در حال برگزاری است، دریافت کرد؛ کتابی که با تمرکز بر ضرورت حفاظت از حیوانات در حال انقراض توجه جهانیان را به خود جلب کرده است.

ادای دین داستان به محیط زیست

در دومین روز از سی و هفتمین کنگره‌ جهانی ادبیات کودکان IBBY که امسال به میزبانی روسیه در مسکو در حال برگزاری است، لوح‌های افتخار به آثار نویسندگان و تصویرگران کشورهای مختلف برای فهرست کتاب‌های منتخب سال ۲۰۲۰ اهدا شد که در این میان، «سایه‌ هیولا» نوشته عباس جهانگیریان از انتشارات کانون نیز در میان دریافت‌کنندگان این لوح افتخار بود.

عباس جهانگیریان این رمان را با تمرکز بر لزوم حفاظت از حیوانات در حال انقراض در سال ۱۳۹۵ به رشته تحریر درآورده و مورد توجه جهانیان نیز قرار گرفته است. به بهانه دریافت این جایزه بین المللی و اولین حضور کتاب «سایه هیولا» در رویداهای فرهنگی جهانی با این پژوهشگر و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان به گفت‌وگو پرداختیم که در ادامه می خوانید.

آقای جهانگیریان رمان «سایه‌ی هیولا» پیش‌ از این جایزه کتاب سال شورای کتاب کودک، کتاب سال کانون و نشان نقره‌ای پنجمین دوره‌ کتاب سال لاک‌پشت پرنده را دریافت کرده و نامزد جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ‌ایران نیز بوده و به تازگی در اولین حضور بین‌المللی‌اش لوح افتخار IBBY برای کتاب‌های منتخب سال۲۰۲۰ را دریافت کرده است. به نظرتان آنچه در این کتاب باعث توجه مجامع بین المللی شده چیست؟

به نظرم چندین مولفه باعث این توجه شده که یکی از آنها نو بودن موضوع است؛ پیش از این کتاب داستانی با محوریت محیط زیست و به ویژه انقراض ببر مازندران به عنوان باشکوه ترین ببر جهان در حوزه ادبیات نداشته ایم. علاوه بر این تاکید بر پارک ملی گلستان به عنوان بزرگترین باغ وحش خاورمیانه و حوادث مرتبط با محیط‌بانان باعث این توجه شده است، ضمن این که گلستان لوکیشن و طبیعت بسیار خوبی دارد و داستان در بستر خوبی پیش می‌رود. نکته دیگر تکنیک آن است که برای نخستین بار تکنیک موازی را در داستان نویسی و در حوزه نوجوان به کار بردم، البته این تکنیک در داستان بزرگسال وجود دارد اما تاکنون در ادبیات داستانی نوجوان تکنیک موازی نداشته ایم، در «سایه هیولا» دو داستان مارال و لاله که یکی متعلق به امروز و دیگری داستانی است که ۶۰ سال پیش گذشته روایت می‌شود و به طور موازی با هم جلو می رود و هردو روایت تا پایان نزدیکی و پیوستگی‌هایی با یکدیگر دارند. فکر می‌کنم زبان داستان از دیگر ویژگی‌هایی است که به دیده شدن آن کمک کرده و همراه خود یک موسیقی پنهان دارد که اینها در نهایت دست به دست هم می‌دهند. از طرفی دیگرمحیط زیست بیش از گذشته دغدغه مردم جهان شده و به آن توجه می کنند.

شاید این انتظار می رود که پرداختن به محیط زیست انعکاس بیشتری در آثار مستند، فیلم و سریال داشته باشد اما پرداختن به آن در کتاب اتفاق مهمی است.

اتفاقاً یکی دیگر از ویژگی‌های این کتاب برخورداری از سبک «نما داستان» است. سبک نما داستان به گونه ای است که وقتی خواننده رمان می خواند انگار در حال تماشای یک فیلم هم هست. البته در «هامون و دریا»، «ترکه انار» و ... هم این سبک کار شده اما اوج سبک «نما داستان» که ترکیبی از فیلمنامه و رمان است را در «سایه هیولا» تجربه کردم و متوجه شدم که جواب می دهد و به گونه ای است که نویسنده با دوربین رمان را روایت می کند.

اقتباس ادبی در آثار سینمایی از دیرباز به عنوان یک سبک جذاب مورد توجه فیلمسازان بوده و در سینمای ایران نیز فیلم‌های اقتباسی قابل توجهی ساخته شده، آیا پیشنهادی برای ساخت فیلم براساس «سایه هیولا» به شما شده است؟

بله. بحث ساخت سریال مطرح است و خلاصه داستان آن را از من درخواست کرده اند. به نظرم یکی از مشکلات ما این است که صدا و سیما توجهی به اقتباس ندارد در حالی که در کشورهای دیگر از آثار ادبی در تولیدات اقتباسی حمایت های قابل توجهی صورت می گیرد. واقعیت این است که هرگاه  صدا و سیما، شبکه نمایش خانگی و مراکز تولید سریال به سراغ اقتباس رفته‌اند از آن سربلند بیرون آمدند، نمونه‌اش «زخم کاری» است که مورد توجه بسیار واقع شده و پیش‌تر نیز «قصه‌های مجید» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی و به کارگردانی کیومرث پوراحمد از تجربه‌های موفق اقتباس داستانی است. این را در نظر بگیرید که حدود ۵۰ درصد فیلم‌های خوب جهان فیلمنامه‌های اقتباسی دارند و به نظرم بی توجهی به ادبیات داستانی و دور بودن از فرهنگ اقتباس در جهانِ فیلمسازی ما اتفاق خوبی نیست. البته در زمان ریاست آقای «رضا داد» در بنیاد سینمایی فارابی حرکت های مثبتی صورت گرفت و برای تولید فیلم‌های اقتباسی بودجه اختصاص داده شد. به نظرم این اتفاق مثبتی است که همه نهادهای مرتبط به رمان‌هایی که ظرفیت سینمایی دارند توجه کنند و در این صورت هم به ادبیات کشور کمک می شود و هم به بهبود کیفی فیلمنامه ها می انجامد.

یکی از مشخصه‌های بازر داستان نویسی شما توجه به جغرافیا، بومی‌گرایی و محیط زیست است و شاید بتوان «سایه هیولا» را یکی از شاخص‌ترین آثارتان با این نگاه قلمداد کرد. چقدر ضرورت این بوم گرایی در ادبیات داستانی احساس می‌شود و می‌توان آن را به عنوان پل ارتباطی با جهان به کار گرفت؟

من تا هجده سالگی در قم زندگی کردم و به همین دلیل بستر داستانی سه چهار کتاب من در قم می‌گذرد، اما پس از آن دست به تجربه زدم و نگاهم به این سمت رفت که سرزمین پهناور ایران قابلیت‌ها و ظرفیت‌های بسیاری برای داستان نویسی دارد و چه دلیلی دارد که فقط در قم و تجربه زیسته خودم کار کنم! پس از آن نمایشنامه «هنگام که گریه می‌دهد ساز» را نوشتم که کرمانشاهی است یا «هامون و دریا» که شخصیت‌های خراسانی دارد، شخصیت‌های «جنگ که تمام شد بیدارم کن» خوزستانی است و یا «سایه هیولا» در گلستان می‌گذرد. در واقع سعی می‌کنم اقلیم‌های مختلف را در آثارم تجربه کنم و اگر آن منطقه‌ای که برای داستان انتخاب می‌کنم را بشناسم می‌دانم مشکلی پیش نمی آید. من برای نگارش «سایه هیولا» چندین سفر به گلستان داشتم تا با محیط و فضا بیشتر آشنا شوم و تمام این اطلاعاتی که در رمان وجود دارد برای کسانی که آنجا را می‌شناسند آشناست. در نتیجه معتقدم نویسنده اگر می‌خواهد از زادگاه خودش دور شود و به هر منطقه‌ای که می‌خواهد برود باید آنجا را بشناسد.

از مهمترین اهداف کنگره‌ی جهانی ادبیات کودکان IBBY ترویج کتابخوانی است. به نظر شما حضور آثاری از ایران در این کنگره چقدر می‌تواند در شناسایی ادبیات ما به جهان موثر باشد؟

بسیار زیاد! در بسیاری از کشورها دولت‌ها از نویسندگان حمایت می کنند و برایشان مهم است که نام کشورشان در مجامع بین المللی مطرح شود. اما متاسفانه با تبلیغاتی که نسبت به ایران شکل گرفته آن را به گونه دیگری معماری کرده‌اند و دولت‌های ما هم تلاش نمی‌کنند این معماری را تغییر بدهند و بر پیشینه تمدنی تمرکز داشته باشند. البته در دوره قبل از کاندیداهای جوایز بین المللی مانند آسترید لیند گرن و هانس کریستین آندرسن حمایت شد. اگر سازمان فرهنگ و ارتباطات که بخشی از وظایفش همین است کارش را به درستی انجام دهد شرایط بهتر خواهد شد. به طور مثال این سوال همیشه مطرح است که رایزن‌های فرهنگی چه کسانی هستند و چه پیشینه ادبی و فرهنگی دارند، اینها در کشورهای  مختلف به عنوان نماینده ایران چه می‌کنند و چرا گزارش کارنامه فعالیت‌های چند ساله خودشان را به مردم نمی‌دهند؟ چرا با محافل فرهنگی تعامل برقرار نمی‌کنند و ادبیات کودک و نوجوان را به مخاطبان فرامرزی معرفی نمی کنند، متاسفانه سازمان فرهنگ و ارتباطات با نهادهای دیگر تعاملی ندارد که بتوانند در این زمینه از ادبیات کودک و نوجوان حمایت کنند. به نظرم باید یک اراده ملی وجود داشته باشد و تا این اراده نباشد اتفاقی نمی‌افتد. ما نیم قرن است که در حال معرفی کاندیدا به جوایزی همچون آسترید لیند گرن، هانس کریستین آندرسن و ... هستیم اما چرا اتفاقی نمی‌افتد؟ زیرا آن اراده جمعی وجود ندارد.

به نظرتان تاثیر این جوایز در ادبیات داستانی ما چیست؟

تاثیراین جوایز در داخل این است که آثار آن نویسنده بیشتر خوانده می‌شود و ممکن است فیلمسازان سراغ آن اثر بروند و الگوسازی صورت می‌گیرد و نسل های بعدی که می‌خواهند بنویسند تحت تاثیر آثاری قرار می‌گیرند که قبلاً مورد توجه قرار گرفته است. یک زمانی آثار صمد بهرنگی در دهه شصت الگوی ادبیات کودک بود، بعدها این الگو تبدیل به ده‌ها الگوی دیگر شد و نویسندگان دیگری پس از انقلاب شروع به نوشتن کردند و مطرح شدند و هرکدام از اینها مانند هوشنگ مرادی کرمانی آثاری را خلق کردند و نویسندگانی مانند حمیدرضا شاه آبادی، فرهاد حسن زاده، جمشید خانیان و ... کاندیداهای سال‌های اخیر بودند که بیشتر دیده شدند و در نتیجه آثارشان بیشتر خوانده می شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.