به گزارش قدس آنلاین و به نقل از مرکز خبر حوزه، گفتار این مرجع تقلید به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در بیان ویژگیها و وصف پیامبر گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) کتابها و آثار زیادی نوشته شده است.
در کلام نویسندگان و شعرا
مسلمانان از شیعه و سنّی و نیز خاورشناسان، و هم چنین شعرا عجم و عرب در مدح آن حضرت بسیار نوشته و سروده اند، و همه به عجز خود در وصف آن بزرگوار اعتراف کرده اند.
از جمله شعرای عجم که در مدح آن بزرگوار شعر سروده اند، سروش اصفهانی ملقب به شمس الشّعرا است که در دیوان شعر خود دارد:
امروز فسرد آذر برزین * کردند براق مَحْمِدَت را زین
امروز بهشتیان به استبرق * بستند بهشت عدل را آذین
امروز بُوَد فرشتگان را سور * اهریمن، سوگوار و اندوهگین
امروز شکست صفّه کسری * و آمد به جهان یکی درست آیین
امروز به گلْستان دین بشکفت * شمشاد و گل و بنفشه و نسرین
سالار پیامبران ابوالقاسم * آن کرده خطاب، ایزدش: یاسین
چون شعله کشد جحیم آتش را * حبّ وی و آل وی دهد تسکین
بر جنّ و بشر پیمبر مرسل * نسرشته خدای، بوالبشر را طین
خورده است خدا به موی او سوگند * کرده است خدا به روی او تحسین
از چرخ گذشته با چه؟ با جامه * بر عرش نشسته با چه؟ با نعلین
نفرین کردند انبیا بر قوم * چون نوح و چو هود و صاحب یقطین
آزار ز انبیا فزون تر دید * از قوم، و نکرد قوم را نفرین
از فرش به عرش باز آمد * جنبنده هنوز حلقه زلفین
اسرار دو کَون در شب معراج * بی واسطه کرد حق بدو تلقین
طبع من و صد هزار همچون من * از منقبتش مقصّر و مسکین
شعرای عرب هم در مدح حضرت رسول اکرم(ص) و مناقب و فضایل آن حضرت بسیار شعر و نثر سروده و نوشته اند، به طور مثال شاعر عرب احمد الشوقی در سروده خود می گوید:
وُلِدَ الهُدی فَالکَائِناتٌ ضِیاء * وَ فَمُ الزَّمانِ تَبَسُّمٌ وَ ثَناء
الرُّوحُ وَالملأ المَلائکُ حَولَه * لِلدِّینِ وَالدُّنیا بِه بُشرَاء
وَالعَرشُ یَزهُو وَالحَظیرةُ تَزدَهی * وَ المُنتَهی وَالسِّدرَة العَصمَاء
تا آنجا که می گوید:
بِکَ بَشَّرَ اللهُ السَّماءَ فَزُیِّنَت * وَ تَضَوَّعَت مِسکاً بِکَ الغَبراءُ
یَــومٌ یَتیهُ عَلَی الزَّمانِ صَبــاحُهُ * وَ مَسَاؤُهُ بِمُحمَّدٍ وَضَّاء(۱)
این ها نمونه ای از اشعار در وصف و مدح حضرت ختمی مرتبت است.
از منظر قرآن
ولی هر چه که ما بگوییم و دیگران اعتراف کنند قرآن از همه بالاتر است:
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ.»(۲)
اصلا راجع به شخصیت حضرت رسول(ص) ما نمی توانیم حرف بزنیم. انسان مبهوت می شود، آن هایی هم که خیلی بالا هستند مبهوت می شوند.
در کلام امیرالمومنین(ع)
باید مثل امیرالمومنین(ع) پیغمبر را وصف کند. اگر می خواهید وصف آن حضرت را ببینید، باید آن خطبه شریفه امیرالمومنین علیه الصلاة و السلام در نهج البلاغه را ملاحظه کنید که می فرماید:
«إِنَّ اللهَ تَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَیْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَیَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَة» (۳)
یا در جای دیگری از نهج البلاغه شریف می فرماید: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَی دَارِسَةٌ وَ مَنَاهِجُ الدِّینِ طَامِسَةٌ فَصَدَعَ بِالْحَقِّ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ وَ هَدَی إِلَی الرُّشْدِ وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم.»(۴)
و یا این که امیرالمومنین علی ابن ابی طالب علیه الصلاة و السلام در خطبه معروف قاصعه(۵)، معجزه ای از پیامبر نقل می کند که یکی از مورخان می نویسد: من شک ندارم که این معجزه واقع شده است، چرا که در آن زمانی که مردم معاصر پیغمبر اکرم(ص) هنوز در قید حیات بودند، امیرالمومنین در بین جمعیت همان مردم این خطبه را می خواند و همه هم می دانستند که این امر واقع شده است.
حضرت در آن خطبه می فرماید: «لَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ. فَقَالُوا لَهُ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ قَدِ ادَّعَیْتَ عَظِیماً لَمْ یَدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَیْتِکَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَیْهِ وَ أَرَیْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبِیٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ»
امیرالمومنین علی(ع) می فرمایند: با پیغمبر اکرم بودم که گروهی از قریش آمدند، و گفتند: یا محمد! تو ادعای بزرگی کرده ای که پدران تو و احدی از اهل تو این ادعا را نکردند. ما از تو معجزه ای می خواهیم که اگر آن را به ما نشان دهی می فهمیم که تو پیامبر هستی، و الا می فهمیم که ساحر و دروغگویی.
«فَقَالَ: وَ مَا تَسْأَلُونَ؟ قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّی تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَیْنَ یَدَیْکَ فَقَالَ: إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. فَإِنْ فَعَلَ اللهُ لَکُمْ ذَلِکَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟ قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: فَإِنِّی سَأُرِیکُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکُمْ لَا تَفِیئُونَ إِلَی خَیْرٍ وَ إِنَّ فِیکُمْ مَنْ یُطْرَحُ فِی الْقَلِیبِ وَ مَنْ یُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ. ثُمَّ قَالَ: یَا أَیَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِینَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِینَ أَنِّی رَسُولُ الله فَانْقَلِعِی بِعُرُوقِکِ حَتَّی تَقِفِی بَیْنَ یَدَیَّ بِإِذْنِ اللهِ»
فرمودند: چه می خواهید؟ گفتند: درختی که آنجا هست را بطلب تا نزد تو بیاید. حضرت فرمودند: اگر خداوند این را امر را به شما نشان داد، شما ایمان می آورید؟ گفتند: آری ...
حضرت رو به درخت کردند و فرمودند: اگر تو مرا می شناسی بیا.
«فَوَالَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِیٌّ شَدِیدٌ وَ قَصْفٌ کَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّیْرِ حَتَّی وَقَفَتْ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَی عَلَی رَسُولِ اللهِ وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَی مَنْکِبِی وَ کُنْتُ عَنْ یَمِینِهِ. فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَی ذَلِکَ قَالُوا: عُلُوّاً وَ اسْتِکْبَاراً فَمُرْهَا فَلْیَأْتِکَ نِصْفُهَا وَ یَبْقَی نِصْفُهَا.
فَأَمَرَهَا بِذَلِکَ. فَأَقْبَلَ إِلَیْهِ نِصْفُهَا کَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِیّاً فَکَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللهِ. فَقَالُوا: کُفْراً وَ عُتُوّاً. فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْیَرْجِعْ إِلَی نِصْفِهِ کَمَا کَانَ. فَأَمَرَهُ فَرَجَعَ»
امیر المومنین(ع) می فرماید: درخت به طرف حضرت آمد در حالی که سر و صدای زیادی داشت. در مقابل پیغمبر ایستاد ...
قریش متحیر و مبهوت شدند. گفتند که امر کن به جای خودش برگردد و نصف آن نزد شما بیاید.
پیغمبر اکرم(ص) امر کردند درخت برگشت و نصف آن جلو آمد.
«فَقُلْتُ: أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ إِنِّی أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِکَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللهِ تَعَالَی تَصْدِیقاً بِنُبُوَّتِکَ وَ إِجْلَالًا لِکَلِمَتِکَ»
آن وقت امیرالمومنین(ع) وقتی این معجزه ظاهر شد می فرماید: من اوّل کسی هستم که به تو ایمان آوردم.
خاورشناسان و شخصیت پیغمبر
خلاصه اینکه در اطراف شخصیت پیغمبر(ص) اگر هر روز بگوییم باز هم تمام نمی شود. حتی بیگانگان و خاورشناسان هم در مقابل عظمت های وجود پیغمبر ناچار به اعتراف شده اند: توماس کارلایل در کتاب «الأبطال» که ترجمه آن به نام قهرمانان منتشر شده است، از هر صنفی، قهرمان و بطل آن صنف، یعنی کسی که در آن صنف موفق بوده است را نام می برد، مثل البطل فی صورة القائد، البطل فی صوره الشاعر. در جایی می گوید: «البَطَلُ فی صُورَةِ النَّبی» قهرمان پیغمبران. در آنجا نه حضرت موسی را می گوید و نه حضرت عیسی و نه حضرت ابراهیم را، بلکه می گوید: بطل و قهرمان در نبوت و پیغمبری، محمد است.
شخصیت امام جعفر صادق(ع)
شخصیت عظیم حضرت صادق(ع) هم همین طور است. این مدرسه ای که حضرت امام جعفر صادق(ع) برای امّت اسلام افتتاح کردند، اگر نبود می توان گفت دین ناقص می ماند. هر چه از اصول و فروع که لازم بود فرمودند. ابوحنیفه می گوید: «مَا رَأیتُ أفقهَ مِن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّد؛ من فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیدم.»(۶)
یا ابن عقده متوفای ۳۳۳ هجری -که از محدّثانی معتبر و مورد قبول نزد عامه مسلمانان از شیعه و سنّی است- کتابی نوشته به نام «أسماء الرِّجال الّذین رووا عن الصادق علیه السلام» و در آن کتاب نام چهار هزار نفر را نقل کرده است که همه از حضرت صادق(ع) حدیث نقل کرده اند و اخذ علم نموده اند، که متاسفانه این کتاب مانند کتاب های دیگر از بین رفته فقط بزرگانی از آن یاد کرده اند. (۷)
یا اینکه نجاشی در رجال خود از احمدبن عیسای اشعری نقل کرده، می گوید: «قَالَ: خَرَجتُ إلَی الکُوفَةِ فِی طَلَبِ الحَدیثِ فَلَقیتُ بِها الحَسنَ بنَ عَلی الوَشّاء فَسَألتُهُ أنَ یَخرُجَ إلی کِتابِ العَلاء بنِ رَزین القلاء وَ أبان بن عُثمان الأحمر فَأخرَجَهُما إلیّ فَقُلتُ لَهُ: أحَبُّ أن تُجیزَهُما لِی. فَقَال لِی: یَا رَحِمَک اللهُ وَ ما عَجَلتُک أذهَب فَاکتُبهُما وَ أسمع مِن بعد. فَقُلتُ: لا آمُنُ الحَدثان. فَقَال: لَو عَلِمتُ أنَّ هذا الحَدیثَ یَکُونُ لَه هذَا الطَّلب لاستَکثَرتُ مِنهُ فَإنّی أدرَکتُ فِی هذَا المَسجِد تِسعمِائة شیخٍ کُلٌّ یَقُولُ حَدَّثَنی جَعفَرُ بنُ مُحمَّد؛ من در طلب علم حدیث به کوفه رفتم و در آنجا به خدمت حسن بن علی وشا رسیدم، به او گفتم: کتاب علاء بن زرین و ابان بن عثمان احمر را به من بدهید تا از روی آن ها نسخه برداری کنم؛ او آن دو کتاب را من داد، گفتم: اجازه روایت نیز بدهید. فرمود: خدا تو را رحمت کند، چقدر عجله داری ببر بنویس؛ سپس بیا برای من بخوان تا بشنوم؛ آنگاه اجازه روایت بدهم. گفتم: بر خودم از پیشامدهای زمان خاطر جمع نیستم.
حسن بن وشا گفت: عجب! اگر من می دانستم که حدیث اینگونه مشتری و خواهان دارد، بیشتر از این جمع می کردم. من در مسجد کوفه ۹۰۰ شیخ را درک کرده ام که همه می گفتند: حدیث کرد مرا جعفر بن محمد.»(۸)
مقام والای اهل بیت(ع)
این چه مدرسه ای بوده است؟ این چه علوم و معارفی بوده است که این ها داشته اند؟ مرور زمان نشان داد این که پیغمبر اکرم بارها می فرمود: عترت من، اهل بیت من؛ «أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی» (۹) و یا «لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ» (۱۰) این ها همین طور نبود که مثلا چون قوم و خویش او هستند این را بفرماید، بلکه برای همین مقامات و علوم و درجاتی بود که این ها داشتند.
احمد بن عبد العزیز معروف به ابن عیاش از علمای بزرگ ما در قرن چهارم که در سال ۴۰۱ وفات کرده است، کتابی دارد به نام «مُقتَضَب الأثَر فِی النَّصِّ عَلی الائمَّة الإثنی عَشَر» من بیش از ۵۰ سال پیش نسخه ای از آن را دیدم که خوب چاپ نشده بود. تصمیم گرفتم، مجدد آن چاپ شود و برای اینکه معلوم شود که این کتاب اثر آن وقت هاست، تمامی مدارک و شواهد را دیدم و از کتاب های دیگر که بعد از آن روایت کرده اند همه را استخراج کردم.
یک مقدمه ای هم بر آن نوشتم که در آن، کلامی از شبراوی رییس اسبق جامعه الأزهر نقل کردم. الشیخ عبدالله الشبراوی کتابی به نام «الإتحاف بحبّ الأشراف» دارد که در موضوع فضایل سادات نوشته است. او در آن کتاب از قول بعض اهل علم نقل می کند که:
«إنَّ آلَ البَیتِ حَازُوا الفَضَائلَ کُلَّها عِلماً وَحِلماً وَ فَصَاحَةً، وَ ذَکاءً وَ بَدیهَةً وَ جُوداً وَ شُجَاعَةً. فَعُلُومُهُم لا تَتَوَقَّفُ عَلی تَکرارِ دَرسٍ، وَلا یَزیدُ یَومَهُم فِیها عَلی مَا کَانَ بِالأمسِ. بَل هِیَ مَواهِب مِن مَولاهِم. مَن أنکَرَها وَ أرادَ سَترَها کَانَ کَمَن أرادَ سَترَ وَجهِ الشَّمسِ. فَمَا سَأَلَهُم فِی العُلومِ مُستَفید وَ وَقفوا وَلا جَری مَعَهُم فی مِضمَار الفَضلِ قَومٌ إلّا عَجَزُوا وَ تَخَلَّفُوا وَ کَم عَایَنُوا فِی الجِلاد و الجِدالِ أمُوراً، فَتَلَقَّوها بِالصَّبرِ الجَمیلِ، و َمَا استَکَانُوا و ما ضعفوا تقرّ الشقائق إذا هدرت شقائقهم و تصغی الأسماع إذا قال قائلهم و نطق ناطقهم سجایا خصهم بها خالقهم»
می گوید: هر کس فضایل اهل بیت(ع) را منکر شود، مثل کسی است که بخواهد آفتاب را بپوشاند. و هیچ کس از آن ها تا به حال سوالی نکرده است که آن ها در جواب بمانند.
تا اینکه می گوید: «وَقَد أشرَقَ نُورُ هذِه السِّلسلةِ الهَاشِمیّة، وَالبیضَةُ الطَّاهرة النبویة، والعِصَابة العَلَویة، وَهُم إثناعشر اماماً مناقبهم علیة، و صفاتهم سنیة، ونفوسهم شریفة ابیه، و أرومتهم کریمة محمدیة. ثم ذکر اسمائهم الشریفة علیهم الصلوة والسلام»
باید قدر اهل بیت(ع) و این معارف و هدایت هایی که از آن بزرگواران در دست ماست را بدانیم و به علاوه این معارف را به گوش همه جهانیان برسانیم تا همگان –که تشنه این علوم هستند- از این دریای بی نظیر معرفت و علم بهره مند گردند ان شاءالله.
پینوشتها:
۱ . این شعر در الشوقیات احمد الشوقی چاپ دار الشروق مصر آمده است.
۲ . آل عمران؛ آیه۱۶۴.
۳ . نهج البلاغة؛ خطبه۲۶.
۴ . همان؛ خطبه۱۹۵.
۵ . همان؛ خطبه۱۹۲.
۶ . طبقات الحفاظ؛ الذهبی، الطبقة الخامسة، ص۱۶۶.
۷ . در رجال العلامة الحلی؛ قسم دوم، باب چهارم، شرح حال احمد بن محمد بن سعید معروف به ابن عقدة /رجال الطوسی؛ المقدمة به این کتاب اشاره شده است.
۸ . رجال نجاشی؛ شرح حال حسن بن علی بن زیاد الوشا.
۹ . بحارالانوار؛ ج۲۳، باب۷، حدیث۱۰.
۱۰ . کافی؛ جلد۱، بَابُ مَا نَصَّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَی الْأَئِمَّةِ. /
انتهای پیام/
نظر شما