اولین نکته قابل طرح درباره فیلم «قهرمان» این است که اصغر فرهادی در این فیلم، بعد از مدتها یک شخصیت خلق کرد؛ یک قهرمان واقعی. در فیلمهای فرهادی مخاطب معمولاً با آدمهای معمولی مواجه است که از طبقه متوسط و کوچه خیابان هستند و تمایز رفتاری زیادی با یکدیگر ندارند و تفاوت هایشان معمولاً در زیر و بم داستانی مشخص میشود. اما در «قهرمان» با بازی امیر جدیدی، شخصیتی داریم که به شکلی خاص میخندد، حرف میزند، واکنش نشان میدهد و با شخصیتهای معمولی و نرمال سایر فیلمهای فرهادی متفاوت است.
نکته دوم درباره فیلم «قهرمان» پایان آن است؛ برخلاف فیلمهای اخیر فرهادی که به بن بست ختم میشوند، (یا آنچه که با عنوان پایان باز معرفی میشود) در این فیلم با یک پایان دلگرمکننده روبرو هستیم. با اینکه قهرمانِ فیلم در انتها به زندان بر میگردد و به عبارتی چرخه قصه کامل میشود؛ ولی دوربین با قرار گرفتن روبروی یک در گشوده و باز رو به خیابان و در واقع رو به روشنایی، نوید یک پایان دلگرمکننده را به مخاطب میدهد. به عبارتی ما در پایان فیلم با یک قهرمانِ واقعی روبهرو هستیم که نگذاشت مسئول زندان از لکنت زبان فرزندش سوءاستفاده کند؛ حتی برای نجات خودش. «قهرمان» قبول کرد به زندان برگردد و این نمایش نوعی رستگاری است که ما در سینمای فرهادی کم دیده ایم.
در فیلم جدید فرهادی شخصیت پردازی و شخصیت شناسی فوق العاده است؛ به خصوص از طبقه متوسط. به ویژه تأکیدم روی شخصیت محسن تنابنده و دخترش با بازی سارینا فرهادی است که به خوبی نارضایتی طبقه متوسط از شرایط موجود را نشان میدهند.
ساختار فیلم هم نسبت به فیلم قبلی فرهادی که در ایران ساخته شد یعنی «فروشنده»، باورپذیرتر است. در «فروشنده» با یک مهندسی تعمدی در ساختار داستان روبرو هستیم. موقعیت خیلی خاصی که فیلمساز جوری تعمیمش میدهد که قضاوت برای مخاطب سخت شود. اما در قهرمان ساختار داستان خیلی نرم و باورپذیر است و چفت و بست موقعیت و شخصیتها درست کنار هم قرار میگیرد و مخاطب درکش میکند.
شرح و بسط موقعیتها در یک سوم پایانی قصه جدید فرهادی، خیلی غیر دلچسب پیش میرود. حضور همزمان قهرمان داستان (رحیم) و نامزدش در موسسه خیریه و مواجهه با زنی که شوهرش پای چوبه اعدام است و از خودگذشتگی آنها برای دریافت پول، موقعیت ساختگی است که در روال واقعگرا بودن فیلم مخاطب با آن ارتباط برقرار نمیکند.
قهرمان در میان فیلمهای اخیر فرهادی کسالت بارترین فیلم است. کنشهای داستانی و موقعیتها خیلی تکرار میشوند و شاید بعد از فیلم «گذشته» که واقعاً فیلم کسالت باری و خسته کنندهای بود، قهرمان دومین فیلم خسته کننده در کارنامه اصغر فرهادی باشد.
به نظرم وقتش رسیده که فرهادی برای فیلم بعدی ژانر خود را عوض کند. او باید از انتظارات تماشاگران و آنچه جشنوارهها از او انتظار دارند، فاصله بگیرد و فیلم دیگری بسازد؛ شاید یک فیلم کمدی و حادثهای. تلنبار شدن انتظارات تماشاگر از فرهادی و تلاش فرهادی برای پاسخ دادن به آن، موج منفی که نسبت به سینمای فرهادی در حال رشد است را بیشتر میکند و این اتفاقات ناخوشایندی برای سینمای فرهادی است.
نظر شما