اشتغال در هر حرفه اقتضائاتی را میطلبد. برای مثال حرفه «معلمی» به بردباری، اشتیاق و روح ابتکار در کار؛ «قضاوت» به خویشتنداری و سعه صدر و حرفه ما روزنامهنگاران بیش از همه به کنجکاوی، تیزبینی و تجربه نیاز دارد. اما الزام مشترک و بایدِ تمامی اینها، حفظ حرمت تار و پود کسوتی است که بر تن آن حرفه دوختهاند.
اگر دانشجویی را نه در تحلیل مشهور مشاغل رایج، یعنی کسب درآمد و گذران معاش؛ بلکه به معنای اشتغال به تحصیل علم و سرمایهگذاری نیروی بالقوه جوان با هدف ارتقای توانمندیهای جامعه بدانیم، این حرفه نیز به اقتضائات خود نیاز دارد.
«دانشجویی» به پویایی و تحرک علمی، مداومت و استمرار در مسیر علمآموزی، پرسش و پرسشگری و حضور آگاهانه در اصلاح رفتار جامعه نیاز دارد. دانشجوی تحولگرا بیش از همه میخواند، بنابراین بیش از دیگران میداند و به همین دلیل نیز به رخدادهای پیرامون خود از روزنه و پنجره شفاف بصیرت نگاه میکند. او متانت علمی را قربانی تصمیمات شتابزده سیاسی نمیکند. دانشجو در کسوت دانشجویی از تحلیل قواعد و محاسبات ریاضی، از درک وقایع تاریخی، از دانش خود در علوم اجتماعی، از اقتصاد، مهندسی، جامعهشناسی، مدیریت و... برای گشودن گره از پای جامعه خود استفاده مینماید.
اما متأسفانه این واقعیت که بخش عمدهای از مشکلات امروز جامعه به دلیل نیاموختن یا بد آموختن درسهایی است که باید روزی در دانشگاه میآموختیم قابل کتمان نیست. شوق دانشجو شدن، میل و انگیزه تحولگرایی و انگیزه داشتن و ساختن جامعهای بهتر را در بسیاری از ما ایجاد نکرده است. به همین دلیل است دوران دانشجویی بسیاری از ما به خاطرات خوابگاهی، متلکهای میان درس استاد، دویدنهای مدام پی گرفتن نمرههای پایانترم و بالاخره کپی کردن پایاننامههای سفارشی گذشته است.
عدهای دیگرمان هم با پُز روشنفکری، بازیچه گروههای سیاسی شدهایم؛ گروههایی که همواره دانشجو را به مثابه ابزاری برای تبلیغ افکار خود در دانشگاه و توپخانه و مهمات سیاسی خویش دیدهاند. برخی از ما در جریان حرکتهای دانشجویی، فریب تحلیل فریبگر بیگانه را خورده و اسیر قفس تنگ مغالطههای سیاسی آنها شدهایم. شیفتگیهای چشمبسته، به جدالها و کدورتهای میانمان دامن زده و ناخواسته آفتی همهگیر به جان درخت جوانی و بالندگیمان افتاده است. و سرانجام همین رویکرد اخیر، یعنی قدم زدن در هوای مهگرفته و وهمآلود دیگران، به شتابزدگیهایمان در تفسیر و ترجمه نادرست از رخدادهای جامعه و پیوند زدن آن به مدیریت سیاسی منجر شده است.
برای همین نه برای خشک شدن فلان تالاب تب میکنیم و نه برای برچیدن سفره بیعدالتی آموزشی پی تدبیری علمی میرویم. مثل دیگران برای بالا رفتن نرخ ارز جوک میسازیم و همپای دیگران آمار جعلی شیادان مجازی را به اشتراک میگذاریم. حال آنکه لازمه دانشجو بودن، در عین پویایی، جستوجوگری و برخورداری از روح مطالبهگری، داشتن قدرت تحلیل و به قول ما روزنامهنگاران «آموختن سواد رسانهای» و شناخت و غربال کردن پیامهایی است که در ذهن مخاطب تلنبار میشود. رهبر انقلاب در همین خصوص با اشاره به ضرورت برخورداری از قدرت تحلیل وقایع بهویژه در میان نسل جوان دانشجو میگویند: علت شکستهای گوناگون در تاریخ، این است که مردم گاهی قدرت تحلیل را از دست میدهند. هر جا مردم نتوانستند درست تحلیل کنند، آنجا نقطه خطرناکی است. آنجا جایی است که ممکن است دشمن ضربه را وارد کند.(۳۰/۸/ ۱۳۷۲)
چیزی که فتنه خوارج را بهوجود آورد و امیرالمؤمنین(ع) را آنطور زیرفشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آنگونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود واِلّا همه مردم که بیدین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند. یک شایعه دشمن میانداخت؛ فوراً این شایعه همهجا پخش میشد و همه آن را قبول میکردند! (۱۲/۸/۱۳۷۲)
فراموش نکنیم در مسیر مطالبات دانشجویی به همان اندازه که مخدرِ انفعال، با هدف ایجاد یأس در جامعه آسیبزاست؛ انحراف از حرکتهای دانشجویی نیز خطرآفرین است. اگر جنبش مطالبهگر و دلسوز دانشجویی، بیرق آرمانخواهی و مطالبهگری خود را زمین بگذارد؛ این پرچم را دیگرانی به دست خواهند گرفت که سالهاست به ترویج فقر اندیشهورزی و تصاحب شعارهای خوب و پوشاندن پوستین وارونه بر آن در اعتراضهای مدنی میاندیشند.
نظر شما