پاسخ به این پرسش با توجه به تحولات امروز منطقه و تبلیغات گسترده ضد ملتها و جریانهای مقاومتی و اقدامات شرمآور سازشکارانه با مرور اتفاقات حاصله در خلال سه هفته مسابقات، دشوار نیست و در نتیجه میتوان با قاطعیت بر ادعای افکار عمومی مبنی بر اینکه پیروز و برنده اصلی و واقعی بدون هیچ شک و تردیدی «قدس» و «فلسطین» است، صحه گذاشت.
اینکه پرچم فلسطین در گوشهگوشه ورزشگاهها برافراشته شود و اینکه بازیکنان تیمها، خودجوش و در هر برد و باختی در کنار پرچم کشورشان، پرچم فلسطین را برمیافراشتند و چفیههای فلسطینی را بر گردن خود میآویختند، اینکه بسیاری از تماشاچیان پس از هر مسابقه، نتیجه بازی را مهم ندانند و اینکه فلسطین را برنده مسابقه بدانند، اینکه فلسطینیان، همه تیمهای عربی شرکتکننده را نماینده و تیم خود بدانند و برد هریک از آنان را برد خود بدانند و برایش شادی کنند، اینکه انبوه تماشاچیان از هر کیش و قومیت و ملیتی، هنگام تشویق تیم کشورشان نام فلسطین را رسا فریاد زنند و سرود طنینانداز قدس را سر دهند و درودهایشان را نثار شهدای این سرزمین کنند و اینکه هرگلی که منجر به برافراشتن پرچم فلسطین در میدان بازی شود، به مثابه بُردی بزرگ برای خود قلمداد کنند، و سرانجام اینکه الجزایر قهرمان و تونس نایب قهرمان جام قطر هردو ، پیروزی خود را به ملت فلسطین اهدا کنند ، بیانگر این است که فلسطین همچنان در روح و روان و تاروپود ملتهای عرب جا دارد و هیچ قدرتی تاکنون توانایی مقابله با آن را نداشته است.
این اجماعِ کمسابقه در یک رویداد ورزشی با این گستره وسیع، به مثابه یک همهپرسی فراگیر، خودجوش و تاریخی، درباره بزرگترین معضل جهان اسلام و عرب یعنی فلسطین به شمار میرود و حقیقتاً نیازمند کالبدشکافی عمیق جامعهشناسی و روانشناختی است و البته این امر در رابطه با بازیکنان و تماشاگران عرب شمال آفریقا موسوم به «مغرب عربی» موضوعیت بیشتری دارد؛ چرا که اینان فشارهای نژادپرستانه و تبعیضهای ظالمانه بر هموطنان مهاجر خود در اروپا را کاملاً حس کرده و آن را محصول نقشهها و توطئهگریهای صهیونیستها با همکاری استعمارگران قدیم و جدید میدانند.
اعتراض به عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر
چنین واکنشهایی در ورزشگاههای فوقمدرن دوحه و در میانه رفاه و آسایش و بازتاب گسترده و فوقالعاده آن در فضاهای مجازی و برخی از رسانههای مستقل، باوجود اعمال شدید سانسور از سوی امپراتوریهای رسانهای وابسته، نشان از ترکیدن بغض و درد نهفته جوانان و مردمی است که در قامت بازیکنان و تماشاچیان، به سیاستهای سازشکارانه و تحمیلی حاکمان خود، بهویژه نسبت به اقدامات اخیر عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر قدس معترضاند و نیز بیانگر آینده تحولات در این حوزه و چشماندازی بر تحولات آینده مسئله فلسطین است.
همچنین بر این نکته باید تأکید کرد رویدادهای مقاومتی حاصله از این مسابقات، پیامدهای بسیاری بر میلیونها کودک و نوجوان و نسل جوان معاصری که لحظه به لحظه تماشاگر این صحنههای زنده و غرورانگیز بوده، خواهد داشت و انبوه تبلیغات رسانههای «تطبیعی» را به شدت به چالش خواهد کشاند.
درس بزرگتر این است که صرفاً هویت شناسنامهای، نژاد، همزبانی و جغرافیایی یکسان مبنای نزدیکی به فلسطین نیست که دلبستگی و همراهی با آرمان فلسطین و نزدیکی و دوری با طرحهای صهیونیسم تنها معیار دقیق و میزان سنجش است و مقوله رایج گذشته و امروزین حکام عرب را که قضیه فلسطین یک نبرد عربی - اسرائیلی است را بر باد میدهد.
شکست خجالت آور فیفا و صهیونیستها
با نگاه به چنین تحولاتی و با این موجِ امیدِ پدیدارشده، پرسشهای دیگری مطرح میشود که آیا در آینده، توپهای زمینهای ورزشی در سایر کشورهای عربی، نقش پاره سنگهای انتفاضه سرزمینهای اشغالی فلسطین را ایفا نخواهند کرد؟
آنگاه «فیفا»ییها چه ضوابط و مقررات اجباری بر علیه قاطبه بازیکنان و تماشاچیان ستمگریز و آزادیخواه اعمال خواهند کرد؟جریمههای اعمالی احتمالی آنان تا چه اندازه میتواند چنین ارادههای پولادینی را بشکند؟ واکنش دولتها و میزبانان چنین بازیهایی نسبت به چنین احساسات پُرشور ورزشکاران و ورزشدوستان چه خواهد بود؟ آنان که که همواره ورزش را به ابزار سیاسی مبدل میساختند، در رویارویی با چنین کابوسی یعنی رویارویی فرهنگ مقاومت با جریان تسلیم و سازش چه خواهند کرد؟برای پاسخ به این پرسشها اندکی باید صبر پیشه کرد؛ اما گویا شعار امسال روز جهانی قدس که میلیونها مسلمان در سراسر جهان آن را سردادند، شعار واقعبینانهای بود که:«القدس أقرب؛ قدس نزدیکتر است».
نظر شما