با کمی تأمل میتوان گفت: یکی از بارزترین ویژگیهای همه رژیمهای سیاسی اقتدارگرا فساد درونی و چهره مقتدر بیرونی است که در نهایت منجر به پوسیدن ساختار آنها از درون می شود. این پوسیدگی از رژیمهایی مانند ایران عصر پهلوی دوم نوعی ببر کاغذی میسازد که به غیر از میدان دادن به فساد اداری و سازمانی چارهای پیش روی خویش نمیبینند. عامل روانشناختی این رفتار ناهنجار نیز کاملاً واضح است چرا که سران این قبیل دولتها با گذشت زمان خویشتن خویش را بیش از پیش به فساد آلوده میسازند و لاجرم برای ادامه حیات خود ناگزیر از باز گذاشتن راه هر نوع فسادی حتی در درون ساختار نظامی خود هستند. با نگاهی به اسناد گوناگون برجای مانده از زندگی ارتشبد غلامرضا ازهاری می توان دریافت که وی یکی از سر سلسله های همه نوع فساد در رزیم پهلوی بوده که در واپسین روزهای عمر این رژیم با اتکا به حمایت آمریکاییها به مقام نخست وزیری رسید و میان پردهای نه چندان بلند مدت را در عرصه سیاستهای شاه و آمریکا بازی کرد. دست آخر نیز با پناه بردن به دامان خونخوار آمریکا از سیاست کناره گرفته و وارد حوزه اقتصاد شد.
با موضوع زندگی و اقدامات تیمسار ارتشبد غلامرضا ازهاری در خدمت استاد شاداب عسگری پژوهشگر حوزه نظامیگری در ایران معاصر هستیم. برای شروع لطفاً کمی در مورد زندگی شخصی و خانوادگی تیمسار ازهاری برای ما بگویید؟
بسم اله الرحمن الرحیم اولاً متشکرم که این تریبون را در اختیار من قرار دادید امیدوارم که عرایض بنده مورد استفاده مخاطبان و قشر جوان جامعه قرار بگیرد، در خدمت شما هستم. ارتشبد غلامرضا ازهاری افسر پیاده نظام بود و بیشتر مشاغل وی شامل پستهای ستادی بوده بهطوری که کمتر دارای مشاغل رزمی و تخصصی بوده است. اما، به واسطه تسلط بالای وی بر زبان انگلیسی همیشه مورد حمایت آمریکائی ها بوده و خیلی زود به سمت معاونت اداره مستشاری میرسد. همچنین، مدتی معاون نظامی ایران در سنتو بود. بعد از مدتی به پست فرماندهی ارتش یکم میرسد و مدتی جانشین و در نهایت فرمانده ستاد بزرگ ارتش میشود. ضمن این که جزو معدود افسرانی است که آجودان مخصوص شاه هم بودند. شاه سه نوع آجودان داشت: کشوری، لشکری و مخصوص غلامرضا ازهاری جزو معدود افرادی است که آجودان مخصوص شاه بودند. وی اصالتاً شیرازی و از یک خانواده نسبتاً مرفه است. همسر وی خانم عفت الملوک شجاع الاسدی است که از وی صاحب ۴ فرزند دختر شد. هر ۴ فرزند وی ساکن آمریکا بودند و دو تا از آنها با آمریکاییها ازدواج نمودهاند. گفتنی است که خیلی قبل از پیروزی انقلاب، این ۴ نفر به آمریکا مهاجرت کرده و ساکن آنجا بودند. ازهاری ارتباط فوق العاده نزدیک و خوبی با آمریکاییها داشت و یکی از موارد جالب در پرونده وی این است که وی با درجه سرهنگی تقاضای بازنشستگی میکند اما بنا به توصیه اداره مستشاری شاه او را به خدمت فراخوانده و با بازنشستگی وی موافقت نمیکند و درجه سرتیپی هم به او میدهد. ازهاری از لحاظ چشمی دچار یک بیماری بود که نسبت به نور حساسیت داشت و باید عینک میزد. به طور کلی نظر شاه نسبت به او بسیار مثبت بود ولی بر اساس مطالعات من برجستهترین خصیصه اخلاقی ازهاری که منجر به نگاه مثبت شاه نسبت به وی شده بود فقط حرف شنوی و تابعیت کامل ازهاری از دستورات شاه بود.
آیا تیمسار ازهاری به دلیل ویژگیهای برجسته نظامی توانست پلههای ترقی را در حکومت پهلوی طی کند یا این که اساساً به دلیل همین تابعیت محض توانسته بود به درجه ارتشبدی برسد؟
در تمام پرونده ۲۶ جلدی ازهاری نکتهای که در مورد یک عمل در خور توجه نظامی باشد وجود ندارد. مثلاً ارتشبد آریانا با وجود تمامی جنایات خود بر علیه مردم ایران مدعی بود که من شورش فارس را خواباندم و بالاخره یک کار نظامی کرده بود. اما در تمام پرونده ازهاری کار خاصی وجود ندارد و بیشترین مشاغل وی پستهای ستادی بوده است.وی دارای فساد اخلاقی بود و مثل بسیاری از مقامات عالی رتبه عصر پهلوی با زنان شوهردار نیز دارای ارتباط نامشروع بوده است. مصادیق کامل این نکته در پرونده وی مطرح و ضد اطلاعات ارتش عین واقعه را گزارش نموده است. گزارشاتی نیز از سوء استفاده مالی ازهاری وجود دارد. البته، شاید کمتر شخصیت نظامی در حد و اندازه ازهاری را بتوان یافت که از این قبیل گزارشات در پرونده وی وجود نداشته باشد و این مسئله در مورد ازهاری بسیار واضح و روشن است.
همانطور که در ابتدا گفتم ازهاری ارتباطات بسیار خوبی با آمریکاییها داشته است بهطوری که مثلاً در مقطع زمانی خدمت نظامی خود در سبزوار با مستشاران نظامی آنجا دوست بوده و آنها در هفته چند شب برای مهمانی به خانه وی میآمدند و او با شام و مشروب از آنان پذیرائی میکرده است. در عوض آمریکاییها هم همیشه از او حمایت میکردند. من این طور تلقی میکنم که وی بسیار مورد تأیید آمریکاییها بود طبیعتاً آمریکاییها هم کسانی را مورد تأیید قرار میدادند که دو ویژگی داشته باشد. اول این که امین آنها باشد و اخبار را به آنها منتقل کند و دوم این که خواسته آنها را اجرایی کند. من فکر میکنم ایشان این دو ویژگی را به میزان خیلی بالایی داشته است از آن طرف هم در مقابل شاه هیچ قدی علم نمیکرده است و همیشه خود را چاکر شاه و سگ دربار معرفی مینموده است. به نظر میرسد این چاپلوسی و نوکر صفتی خصیصه اصلی وی بوده است. همین مسئله باعث شده تا شاه از جانب وی احساس خطر نکند چون شاه کسانی که از آنها احساس خطر میکرده را دوست نداشته است. مثلاً ما سخنان و اعمالی را از کسانی مانند ارتشبد آریانا یا ارتشبد فریدون جم شاهد هستیم و رفتارهایی را از اینها می بینیم که به طور مطلق چنین رفتارهایی را از کسی مثل ارتشبد ازهاری نمیبینیم.
شما اگر به وصیت نامه سیاسی محمدرضا پهلوی که در سال ۱۳۵۲ش یعنی زمانی که هنوز شاه از بیماری سرطان خود اطلاع نداشته، نگاهی بیاندازید مشاهده میکنید که شاه در این وصیت نامه گفته: «همه باید از من اطاعت کورکورانه داشته باشند و کسی حق ندارد که غیر از این عمل کند. اگر آمریکاییها هم فکر کردند که با هزینه کردن پول میتوانند تعدادی از نظامیان را علیه من بشورانند. اشتباه میکنند زیرا من طوری مهره هایم را چیدم که هیچ کس نتواند هیچ کاری بکند.»
غلامرضا ازهاری در سال ۱۳۴۸ش با درجه سپهبدی بازنشسته میشود و بلافاصله به استناد ماده ۱۰۰ قانون نیروهای مسلح به خدمت اعاده میشود و بهعنوان جانشین ستاد بزرگ ارتشتاران و در محل ارتشبدی برگزیده میشود. همین مسئله باعث میشود که سه ماه بعد درجه ارتشبدی خود را هم بگیرد. در صورتی که تمامی کسانی که در دوران اشتغال وی در ارتش با ازهاری بودند به غیر از سپهبد ازهاری و سپهبد کریملو بازنشسته میشوند. سپهبد کریملو پس از اعاده به خدمت در محل سپهبدی به کار خود ادامه میدهد و این فقط ازهاری است که به درجه ارتشبدی میرسد. یکی دیگرز از موضوعاتی که در مورد آقای ازهاری به شدت مطرح است بهائی بودن وی میباشد.
من در برخی از سخنان سران رژیم پهلوی متوجه شدم که برای اجرای آخرین مرحله سیاست شاه در قبال انقلاب اسلامی گزینههای زیادی مانند آقای آریانا و یا تیمسار اویسی در ارتش حضور داشتند که دارای محبوبیت و ابهت بیشتری از ازهاری بودند. اما این سؤال مطرح است که با این وجود چرا ازهاری انتخاب شد؟
عرض کردم بر اساس آن چیزی که من در سابقه خدمتی ایشان دیدم ارتشبد ازهاری در مناصبی مانند ریاست ستاد دژبان، فرماندهی دانشگاه نظامی، فرماندهی لشکر خراسان، ریاست ستاد نیروی زمینی و جانشینی ریاست ستاد مشترک ارتش حضورد داشته و دارای مشاغل رزمی نبوده است. یکی از دلایل این که بسیاری از نظامیان هوادار پهلوی با نخست وزیری وی مخالف بودند همین مسئله بوده است. چرا که میگفتند ازهاری کاری نکرده است و حتی از خود یک ابتکار عمل در حوزه نظامی نشان نداده است. اما وقتی شرایط انقلابی در کشور بهوجود آمد شبهه و ابهامی که شاه به غیر از ترس داشت این بود که میخواست به اصطلاح عامیانه گوشت را دست گربه ندهد و به همین دلیل از عدهای از نظامیان میترسید ولی از ازهاری مطمئن بود. یعنی شرایط به گونهای بود که اگر ازهاری میخواست کاری بکند زمینه آن وجود داشت و شاید اگر شاه پست نخست وزیری را به دست اویسی و یا حتی سرلشکر خسروداد میداد آنها اقداماتی انجام میدادند ولی به طور ۱۰۰ درصد اطمینان داشت که ازهاری کاری نمیکند و این مسئله موجب اعتماد کامل شاه نسبت به ازهاری میشد.
شما در فحوای کلامتان فرمودید که ایشان بهائی بوده است آیا بهائیت ایشان محرز شده و سندی در این خصوص داریم یا تیمسار ازهاری صرفاً به بهائیت اشتهار دارد؟
ببینید چیزی که در پرونده خدمت ایشان در ارتش نوشته شده این است که: «سپهبد ازهاری یکی از سران بهائیت است و در دوران سرهنگی خود مدتها در جلسات اینها شرکت کرده و به سمت معاونت ستاد مشترک نیز انتخاب شده است.» در اینجا من باید یک نکته را اضافه کنم و آن این است که در دوران پهلوی دوم بسیاری از افسران را با همین حربه بهائی بودن از دور خارج میکردند ولی در مورد ایشان قضیه یک مقدار فرق میکند. چون اولاً این که ایشان شیرازی است من نمیگویم هر کسی که شیرازی است بهائی است، اما چون تعداد تعداد بهائیان نظامی که اهل شیراز بودند به نسبت سایر شهرها بیشتر بود، زمانی که یک نفر در مظان بهائی بودن قرار میگرفت، این شبهه در خصوص وی تقویت میگردید. وگرنه تردیدی تردیدی وجود ندارد که مردم شیراز از مسلمانترین و انقلابیترین اقشار ملت شریف ایران هستند.
دیگر آنکه، در مورد ارتشبد خاتمی زمانی که درجه ارتشبدی داشته در یک گزارش گفته شده که ایشان بهائی است. اما این موضوع در مورد آقای غلامرضا ازهاری از درجه سرهنگی مطرح بوده و شامل چندین گزارش میگردد و البته خلقیات و رفتار ایشان هم بهگونهای بود که احتمال بهائی بودن وی را بالا میبرد. چون مثلاً در میان کسانی که ایشان به عنوان دوستان و معاشرین خود انتخاب مینمود چندین نفر بهائی وجود دارد.
مثلاً مثل چه کسانی؟
مثل سپهبد عزیزالله نعیمای کیانی، سپهبد خادمی یا سپهبد عبدالکریم ایادی؛ مطلب مهم اینجا است که هر کسی که در دوران پهلوی دوم قصد رسیدن به مقامات بالای ارتش را داشت (در حد درجات امیری) الا و لابد باید از لحاظ سلامتی، کمیسیونی ببه ریاست سپهبد ایادی سلامتی او را تأیید میکرد. تیمسار ازهاری واقعاً چشمش مشکل داشت یعنی اگر روزی جنگ میشد، ایشان شب نمیدید و در صورت وقوع جنگ مثلاً نمیتوانست به دلیل کمبود نور در قرارگاهها حضور یابد ولی ایادی او را تأیید میکند و با تأیید ایادی به درجه ارتشبدی و ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران هم میرسد. اما این نکته را هم باید اضافه کنم که تیمسار ازهاری شماره تسجیل بهائیت ندارد اما با صراحت و قوت میگویم که نداشتن شماره تسجیل دلیلی بر بهائی نبودن یک فرد نیست. یکی از چیزهایی که شک ما را تقریباً نسبت به ایشان تقویت میکرد. این بود که ایشان بعد از این که حقیقتاً دچار ناراحتی قلبی شده و از کشور خارج شد. علت موافقت شاه با خروج ازهاری از کشور نیز به خاطر این بود که ادامه حضور وی به عنوان نخست وزیر در کشور دیگر کاری را پیش نمیبرد و قضیه بیش از آن که شاه فکر میکرد لوث شده بود لذا با خروج ازهاری از کشور موافقت نمود. اما وقتی تیمسار ازهاری از کشور خارج میشود در آمریکا یکسری فعالیت اقتصادی دارد و طرف مستقیم معامله و به نوعی شریک وی کسی نیست جز آقای هژبر یزدانی که بهائی است.
در ایالات متحده آمریکا؟
بله آن وقت اینها را که کنار همدیگر میگذارید میگویید اشتهار به بهائیت ارتشبد ازهاری بسیار بالا است ولو این که شماره تسجیل ندارد. بهائیان یک قاعدهای دارند مبتنی بر اینکه برخی از آنها درخواست میکنند اسم آنها از لیست تشکیلات بهائیت حذف شود. این حذف شدن به معنای بهائی نبودن نیست. ببینید اگر ایشان بهائی نباشد و یا تشکیلات بهائیت او را حذف کرده باشد. بیت العدل یک شیوه نامه کلی دارد که آن فرد بلافاصله تعلیق شده و دیگر سلام و کلام با آن فرد ممنوع است و حتی اعضای خانواده و همسرش نباید با وی تماس داشته باشند و دیگران هم، اجازه این که با وی ارتباط داشته باشند و حرف بزنند را ندارند.
اما، بیت العدل در مورد کسانی که درخواست میکردند اسم آنها حذف شود چنین دستوری صادر نکرده است. وقتی چنین دستوری توسط بیت العدل صادر نشده به معنای این است که اینها همه بهائی هستند ولی وضعیت حساس کاری ایجاب میکند که اسم آنها در صورت اسامی بهائیت نباشد در نتیجه نداشتن شماره تسجیل دلیلی بر بهائی نبودن اینها نیست ولی قرائن دیگر میگوید که ایشان بهائی است. البته یک حالت سوم هم وجود دارد که شاید از حالت اول و دوم بدتر باشد یعنی اگر ازهاری بهائی رسمی یا بهائی مخفی نباشد. حالت سوم این است که ایشان مسلمانی باشد که بیش از بهائیان نسبت به نظامیان یا غیر نظامیان بهائی لطف داشته و اصطلاحاً به آنها سرویس میداده است. این خیلی بدتر است چون بهائیان برای دادن خدمات به هم مسلکان خود توجیه دارند ولی چرا باید یک مسلمان به بهائیان خدمات دهد!؟ چنین فردی مانند یک نفوذی و خائن است این حالت هم در مورد ایشان ممکن است صدق بکند. چون از آنجایی که ایشان ارتباط زیادی با بهائیان داشته و دائماً با آنها دمخور بوده و خیلی به آنها سرویس میداده بهائی قلمداد شده بود. باز هم تأکید میکنم این مسئله که تیمسار ازهاری پس از ورود به آمریکا در برهه زمانی پس از انقلاب با هژبر یزدانی شریک شد و با یک بهائی کار اقتصادی کرد احتمال بهائی بودن وی را به شدت تقویت میکند.
الان میخواهم بدانم آقای ازهاری بعد از این که برای عمل قلب خود از کشور خارج شد چه فعالیتهایی داشته و آیا خود یا خانوادهاش بر ضد ایران اسلامی فعالیت داشتهاند؟
در حقیقت من هنوز فرصت نکردهام که به این مسئله بپردازم اما انچه برای من محرز است این است که خروج تیمسار ازهاری از کشور کاملاً با برنامه صورت گرفت و با وجود این که ۳ تا ۴ سال بیماری قلبی داشت اما آن را بروز نداده بود. چون اگر قلبش را عمل میکرد از خدمت بازنشسته میشد و این مسئله برای وی تقریباً به مستمسکی برای خروج از کشور تبدیل شد. نکته حائز اهمیت این است که ایشان وقتی از کشور خارج شد به خرج دولت شاهنشاهی رفت و تمام کارهایش هم انجام شد. دو دختر وی که همسر آمریکایی داشتند در آمریکا خانه داشتند و خودش هم در آمریکا دارای منزل بود و به کارهای اقتصادی پرداخته است و دیگر کار سیاسی یا نظامی انجام نداده است. آدم باید واقعیتها را بگوید چند نفر از نظامیان دوره پهلوی وقتی از ایران خارج شدند دیگر بهدنبال کار نظامی نرفتند. کسانی مانند ارتشبد طوفانیان یا تیمسار قره باغی که البته در میان نظامیان ایرانی طرفدار شاه محلی از اعراب نداشت. چرا که او را خائن میدانستند و میگفتند تو ارتش را تسلیم انقلابیون کردی؛ به هرحال ازهاری هم فعالیت نظامی نداشت. اما کسانی مانند آریانا، اویسی یا حتی ارتشبد سعید اعزازی جانشین نیروی هوایی در زمان خاتمی، فعالیت نظامی و سیاسی داشت. اما ازهاری ذاتاً به قول شاه یک افسر Active و نظامی نبود و اساساً خروج از کشور را برای خودش یک فرصت میدانست تا جانش را بردارد و فرار کند. زیرا اگر در ایران مانده بود به جرم فسادهای بسیاری که داشت بیتردید اعدام میشد. لطفاً اجازه دهید من در اینجا این مطلب را بیان کنم و خواهش میکنم شما هم این را حتماً لحاظ کنید. ببینید تعدادی از افرادی که در زمان انقلاب اعدام شدند. به چند دلیل به مجازات اعدام محکوم شدند. یکی این که تعدادی از اینها در وقوع جنایات رژیم شاه نقش آمر را بازی میکردند. جرم آمر کمتر از مجری نیست و حتی گاهی اوقات جرم آمر از مجری جنایت بدتر و بیشتر است. ما در این مورد مصادیق قانونی داریم. مجری دستوری که به وی داده شده را اجرا کرده است. در زمانی که مجری شناخته نشود ۱۰۰ درصد اتهامات متوجه آمر است. ازهاری بهعنوان رئیس دولت نظامی و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، هیچ عذری در مورد وقوع جنایاتی همچون واقعه ۱۷ شهریور تا زمانی که خودش نخست وزیر و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران بود، ندارد و در تمام جنایات نقش آمر را دارد. دوم این که تعدادی از افراد وابسته به رژیم شاه که اعدام شدند عنوان کلی مفسد فی الارض را دارند و به دلیل حیای عمومی یا دلایل دیگر موراد جزئی جنایات اینها توسط نهادهای انقلابی برملا نشده است. مثلاً همین آقای ازهاری به دلیل نفوذی که داشته این قبیل فسادهای اخلاقی در پروندههای خدمتی وی نادیده گرفته شده بود ولی اگر دادگاه انقلاب در مورد وی تشکیل میشد قطعاً به این دو سابقه رسیدگی میکرد.
آیا منظورتان همین ارتباطات نامشروع است؟
بله ارتباط نا مشروع در حد زنای محصنه یعنی این مسئله چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت. یک موقع هست فردی فقط به فساد اشتهار دارد اما در مورد ایشان نام آن خانم، اسم شوهرش و اصل ماجرا را ضد اطلاعات ارتش گزارش کرده است. یعنی این دیگر به منزله اثبات یک جرم است این مسئله بسیار مهمی است. یا مثلاً در مورد سپهبد حسین رستگار نامدار خیلی عذر میخواهم رئیس دفتر وی در زمانی که وی فرمانده مرکز توپخانه بود، رسماً شکایت کرده بود که رستگار نامدار به وی نظر خیلی بد اخلاقی - جنسی دارد! یعنی میخواهم بگویم اینها این جرائم را هم مرتکب شدند. حالا نظام جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب به عنوان مفسد فی الارض بسنده کرده است.
اگر مطلب دیگری در مورد ارتباط ارتشبد ازهاری با بهائیت، رژیم شاه و نقش وی در سرکوب نیروهای انقلابی باقی مانده بفرمایید تا استفاده کنیم؟
ببینید در مورد نقش ازهاری در سرکوب ملت ایران باید گفت وی همان قدر که میتوانست بازدارنده باشد، همان قدر هم میتوانست تشدید کننده باشد. مثلاً همان طور که امضای نامه بیطرفی ارتش توسط ارتشبد قره باغی و فردوست پایه گذار آن بودند و سلطنت طلبها و جریان اپوزیسیون خارج نشین آن را به عنوان سند محکومیت و جرم قره باغی مطرح میکنند. طبیعتاً عکس این قضیه هم صادق است و کسی که از کشتار مردم توسط نظامیان جلوگیری نکرده است و باعث شده نظامیان دستشان به خون مردم و هموطنان خودشان آلوده شود، عامل جنایت است و در این جرم شریک است و باید تاوان پس دهد. به علاوه من بر این موضوع تأکید دارم که ازهاری از لحاظ نظامی و رزمی نقطه قوت قابل توجهی نداشت و تمام کارهایش ستادی و فرماندهی بوده و بزرگترین خصیصهاش در این زمینه نوکر صفتی وی بوده که همین مسئله باعث رشد وی شده است. شاه در گفتگوی خود با اسدالله علم در سالهای ۱۳۵۳-۱۳۵۳ش که در خالطرات علم هم آمده است می گوید: «هیج کدام از نظامیان من جنگی نیستند و اینها اکثریتشان را در حدی نمیبینم که بخواهند کار بزرگی بکنند و بیشترشان اهل نمایش و پز دادن هستند. تنها کسی که من فکر میکنم آدم پختهای باشد و کمی جربزه داشته باشد غلامرضا ازهاری است. البته من هنوز ازهاری را آزمایش نکردهام.»
ببینید ازهاری چطور توانسته خودش را در نظر شاه جلوه دهد که شاه اینطور برداشت کرده است. شاه عموماً افراد جربزه دار را نمیپسندید. چون میترسید علیه وی توطئه و کودتا کنند و افراد ضعیف و تو سری خور را میپسندید! من گزارشی مربوط به سال ۱۳۵۷ش و ایام انقلاب اسلامی میخواندم که در آن سپهبد عبدالعلی بدرهای که حدود ۱۵ سال در لشکر گارد بوده و همیشه پشت سر شاه به عنوان محافظ درجه یک وی مطرح بود، در جریان انقلاب به ازهاری میگوید: «تیمسار اجازه بدهید صریح صحبت کنیم وضع چنین و چنان است.» اما ازهاری میگوید: «نه اینها یک عده هستند. تعدادی مقامات خرابکار داشتیم که اوضاع را خراب کردند. این عده الان اوضاع رویشان اثر گذاشته و بر ضد اعلیحضرت شعار میدهند.» یعنی شخصیت تیمسار ازهاری این قدر ذلیل و زبون است.
نظر شما