قرنی که در این روزها، آهسته و کم تظاهر، از حیات ما ایرانیان دامن بر میکشد، به لحاظ گستره حوادث، سرعت آنها و مهمتر از همه، تأثیری که بر زیست فردی و جمعی مردمان این دیار نهاد، کم بدیل مینماید. شاید بتوان گفت قرن و حتی قرون پیش از وقایعی که در این سده رخ نمود، تأثیرها بپذیرند.
آغاز این قرن برای ایران نوعی ارتجاع به ماقبل مشروطه به شمار میرفت! در آن روزگار، اردشیر ریپورتر، عینالملک هویدا، ادموند آیرونساید و حامیان پنهان آنها، یک شخص نظامی عاری از سواد و شهرت را در اطراف قزوین کشف و رفته رفته بر گرده ملت سوار کردند. انگلستان پس از شکست در تحمیل معاهده ۱۹۱۹، چاره را در تغییر همهجانبه ساختارهای ایران دید و راهحل را نیز در تسلط یک قزاق خشن یافت که تنها با نوک چکمه خود سخن میگوید. افزودن ۳۰ سال بر قرارداد دارسی، بذل و بخشش از قلمرو ایران برای شکل گرفتن معاهده سعد آباد، که به مثابه کمربندی حفاظتی برای متصرفات انگلستان به شمار میرفت، وصل کردن شمال و جنوب ایران از طریق راه آهنی که از هیچیک از شهرهای مهم ایران نمیگذشت و برای حیطه احداث خود هیچ آوردهای نداشت و تلاش برای تغییر فرهنگ دینی و جایگزینی آن با باستانگرایی از مصادیق شاخص این تلاش برای تغییر ساختار است. پس از آنکه آورندگان قزاق او را بردند و با واسطه گری محمد علی فروغی، فرزند ضعیف و بی تجربه وی را به جایش نشاندند، دریافتند که این تجربه به دلیل تحمیلی و زمخت بودنش، به بنبست رسیده است! شاهد آن نیز بازگشت ملت به تمام نمادهایی بود که قزاق حاکمیت ۲۰ ساله خویش را بر سر ستیز با آنها نهاد. پهلوی دوم، اما تا ۱۲ سال بعد تقریباً شاه مورد دلخواه خویش نبود. دو بار نیز برای رسیدن به مطامع خود خیز برداشت؛ اولی در بهمن ۲۷ و دستکاری در قانون اساسی مشروطه به نفع خود و دومی در خرداد ۳۲ که به طراحی لندن و واشنگتن، بر مسند حاکمیت مطلقه تکیه زد! او در غیاب ملت و تدارک ساواک امریکا و اسرائیل ساخته، از آنچه به کف آورده، سرمست مینمود، غافل از اینکه نفرت انباشت شده جامعه، بالاخره در نقطهای خویش را عیان خواهد ساخت. امریکایی ها، اما در اوایل دهه ۴۰ سعی کردند او را به انجام اصلاحاتی مجاب کنند، بلکه قدری از کینه ملت به وی کاسته شود، اما نهایتاً کاری از پیش نبردند و شاه همچنان، بی اعتنا به آنچه در زیر پوست جامعه میگذرد، به راه خود میرفت.
تا سال ۵۷ این قرن، جز در مدت کوتاه نهضت ملی ایران، ملت ایران تقریباً هیچ کاره صحنه سیاست بود. رضاخان و جانشیناش را، آنها نیاورده بودند، اما در این سال تصمیم گرفتند این دومین را خود به حاشیه تاریخ گسیل دارند. مردمانی که در سال ۵۷، با اعتماد به نفس و غرور، مشتهای خویش را به آسمان میبردند، تازه قدرت مغفول خویش را یافته بودند. اعتماد به رهبری که سازش نمیدانست و تنها به آفریدگار تکیه داشت، نتیجهای آفرید که برای بسیاری غیرقابل باور مینمود. در یک کلام، ملت توانسته بود که خود باشد، نه مترسکی که بیگانه میخواست. از آن روزها تا این ساعت، ایران همچنان بر آرمانهای آن رستاخیز عظیم، به ویژه استقلال در تمامی ابعاد آن، پای فشرده است. در این چهار دهه، نظام برآمده از انقلاب توانسته عمق استراتژیک خویش را به فرسنگها دورتر از مرزهای خویش ببرد و هزینه تهدید دشمنان را بس افزون سازد. علاوه بر این نسلهای سوم و چهارم انقلابیون، از خویش نوعی بلوغ نشان میدهند و ظرفیت و هاضمه خویش در برابر پدیدههای جدید را توسعه دادهاند. آموختهاند که با هر رویداد تلخی برنیاشوبند و در برابر آن، حوصله و تدبیر پیشه سازند. مضافاً اینکه، دانشمندان جوان این مرزو بوم، مرزهای علم را به سرعت درنوردیده و به نظریهپردازانی زبده تبدیل شدهاند. آنان به جنبش نرمافزاری ایران، تحرکی چشمگیر بخشیدهاند که در ادوار گذشته کمتر میتوان از آن سراغ گرفت. در آن سوی ماجرا، دشمنان نظام نیز فرتوت و ناتوانتر از گذشته مینمایند.
تقریباً در برابر ایران، جنگ و تهدید را کمتر برمیدارند و در این مصاف، بیشتر از راه حیله و تزویر وارد میشوند. در سالیان اخیر بارها علائم زوال، از امریکا و اروپای پر مدعا سراغ گرفته است.
در قرن آینده چه خواهد شد؟ هیچ کس پاسخی قطعی برای این پرسش در چنته ندارد، اما اگر در بر این پاشنه بچرخد، کار بر دشمنان نظام اسلامی دشوار خواهد بود. اگر چه چالش همچنان وجود خواهد داشت، اما موازنه قوا تغییر خواهد کرد. دست کم اینکه مافیای قدرت در جهان امروز هرگز نخواهد توانست که آب رفته را به جوی بازگرداند. این همه اما، باید مسئولیت بیاورد، نه غرور. چه اینکه به شهادت تاریخ، تمدن ها، انقلابها و حکومتهای با ثبات، از آن لحظه ضربه خوردند که ره به غفلت بردند و چشم بر تهدیدات پیش روی بستند.
انتهای پیام
منبع: روزنامه جوان
نظر شما