برای حضور در انتخابات باید از قبل برنامهریزی کرد، ستاد فعال کرد، لیست بست، انتخاب بین گزینههای متعدد داشت، برنامه تهیه کرد. برای تحریم انتخابات، اما نیاز نیست از دو سال قبلتر فعال شد؛ مگر آنکه یا تحریم، تحریم واقعی نباشد و ابزار عملیات روانی و گرفتن امتیاز باشد یا آنکه به همراهی حامیان خود و تودهها با تحریم، اطمینانی نباشد و به همین دلیل هم برای اقناع آنان زمانی طولانی لازم باشد.
حدود دو سال تا انتخابات مجلس مانده و از هم اینک، اصلاحطلبان کنشهای انتخاباتی را آغاز کردهاند. جالب آنکه آن بخشی از اصلاحطلبان ورود زودهنگام به انتخابات مجلس دوازدهم را آغاز کردهاند که همواره فریاد «تحریم»شان برای انتخابات بلند است. حالا هم البته حرف جدیدی ندارند، سخن بر سر همان تحریم است. اما چرا این قدر زود؟ تا انتخابات مجلس هنوز دو سال زمان مانده و برای تحریم انتخابات این همه زمان لازم نیست! در سالنامه نوروزی روزنامه شرق، سعید حجاریان حرف از تحریم زد. او یکی از حامیان همیشگی تحریم انتخابات در هنگام پیشبینی شکست است، و حالا باز میگوید: «.. ما مشارکت بیقید و شرط نداریم و همینجا بگویم که سال ۱۴۰۲ هم مشارکت حتما مشروط خواهد بود؛ مشروط به اینکه شورای نگهبان چهقدر با ما راه بیاید و تردید نکنید اگر راه را ببندند، شرکت نمیکنیم. من یک چیزی هم بگویم؛ شخصاً باور دارم تحریم انتخابات هم مشکلی ندارد. این نظر من است، میتواند مخالفانی داشته باشد، اما تحریم غیرقانونی نیست...».
تحریم غیرقانونی نیست، اما سخن از آن وقتی که شکست محتمل است، زدن زیر میز بازی انتخابات است و این همان کاری است که اصلاحطلبان انواع آن را به خوبی بلد هستند. دروغ تقلب، تحریم به دلیل احتمال شکست و اتهام مهندسی انتخابات بعد از شکست همه راههایی است که اصلاحطلبان پیمودهاند تا شکست در انتخابات را توجیه کنند. حالا هم همین شلوغ کاریها به ذهن متبادر میشود.
حجاریان البته در این مسیر تنها نیست. فیض الله عرب سرخی، با سابقه محکومیت به دلیل فتنه ۸۸ (سابقه زدن زیر میز انتخابات) یکی دیگر از فعالان سیاسی اصلاحطلب است که از هم اکنون، کوبیدن بر طبل تحریم را آغاز کرده است. او در بخشی از یک مصاحبه پس از اشاره به رفتار تحریمی بخشی از اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ و احتمال تکرار این رفتار در انتخاباتهای بعدی گفته است: «اگر حاکمیت تصمیم بگیرد که انتخابات، رقابتی و مشارکتی باشد ما هم هستیم، اما اگر بخواهند انتخابات درون جناحی باشد، ما نیستیم. ما که تأیید نمیشویم که بخواهیم حضور پیدا کنیم.»
خطدهی اصلاحطلبان توسط حجاریان رویداد جدیدی نیست. مواضع او از یک قدرت نفوذ نسبی در میان طیف تندروی اصلاحطلبان برخوردار است. با این حال نمیتوان گفت این موضعگیری الزاماً به دلیل خطگیری از حجاریان باشد. رادیکالهای اصلاحطلب عموماً سخن گفتن از «تحریم انتخابات» را یک کنشگری مدنی و مبتنی بر دموکراسی میدانند و با موضعگیری اینچنینی احساس فعالیت سیاسی بیشتری به عنوان یک شهروند جامعه مدنی دارند تا وقتی که شکست در انتخابات را بپذیرند، در جبران کاستیهایی که باعث رویگردانی مردم از آنها شده تلاش کنند و رقیب را به جای تخریب، آماج تبریک خود قرار دهند! حجاریان در بخش دیگری از سخنان خود، راهبرد اصلی را بیان میکند: «من باور دارم که هنوز آن شعار قدیمی «فشار از پایین، چانهزنی از بالا» کارایی دارد. فشار از پایین یعنی همین فشار افکار عمومی که واقعاً تأثیرگذار بوده است...»
آنها سخن گفتن از تحریم انتخابات را دو سال زودتر آغاز کردهاند و دلایل آن را با فرافکنی متوجه شورای نگهبان و کل حاکمیت میدانند تا افکارعمومی را با خود همراه و بتوانند «فشار از پایین» را عملی کنند.
اصلاحطلبان مشغول تلاش برای تحت تأثیر قراردادن شورای نگهبان هستند تا کاندیداهای مسئلهدارشان تأیید شوند یا حداقل آنکه بگویند اگر نیامدیم، یا اگر باختیم تقصیر شورای نگهبان بوده است. اما با همین شورا و با همین روال انتخابات بارها به مجلس و دولت راه پیدا کردهاند!
تخریب سیستم انتخاباتی کشور فقط از طریق تحریم آن نیست؛ اصلاحطلبان در مواردی متعدد و خارج از حد شمارش، مخاطبان خود را نسبت به انتخابات ایران بی اعتماد کردهاند.
اکبر اعلمی، نماینده اسبق مجلس اخیراً در کانال شخصی خود چنین نوشته: «مادامی که در جمهوری اسلامی، مسیر ورود به ارکان قدرت، به صورت مستقیم و غیرمستقیم، از فیلتر بسیار تنگ نظارت استصوابی شورای نگهبان عبور کرده و اکثر تصمیمات اساسی و راهبردی و روابط و مناسبات حاکم بر کشور تابع اراده و منویات قدرت مطلقهای است که به هیچکس پاسخگو نیست و لاجرم شرط دسترسی به صندلیهای قدرت و مدیریت در سطوح مختلف، به جای شایستهسالاری در گرو اعلام ارادت، تبعیت، سرسپردگی، اطاعتپذیری، ظاهرسازی، چاپلوسی، تملق و خودشیرینی است و در این بین ضابطه و شایستهسالاری جای خود را به رابطه و چاکرسالاری داده است و افاضل خانهنشین و فرومایگان بر آنها مدیریت میکنند و اصول، پنهان و سایهِ فروع بر همه امور گسترده شده، نامگذاری سال ۱۴۰۱ با عنوان «سال تولید؛ دانشبنیان، اشتغالآفرین» نیز همان سرنوشت نامگذاریهای سالهای ۱۴۰۰ - ۱۳۷۸ را خواهد یافت».
اگر کسی باور کند روال منصبگیری در ایران اینگونه است، آیا اعتمادی به انتخابات خواهد داشت؟
از سویی فضلایی که اعلمی سنگشان را به سینه میزند که به زعم او به دلیل ردصلاحیت در شورای نگهبان نتوانستهاند عهدهدار امور شوند، آیا در هشت سال دولت روحانی، بر مصدر قدرت نبودند و امکان حل مشکل را نداشتند؟!
آذر منصوری، دبیرکل حزب اتحاد ملت هم همراه با این افراد مینویسد: «هرچند از زمانی که نظارت استصوابی در قانون انتخابات ایران جا نمایی شد، همواره شاهد رد صلاحیتهای سیاسی انتخاب شوندگان بودیم، اما با توجه به ضرورت تحقق مشارکت حداکثری مردم در انتخابات، حداقلی از رقابت معنادار وجود داشت، اما بعد از انتخابات ۹۸ که به نظرم گام اول بی اعتنایی به مشارکت حداکثری مردم برداشته شد و تقریباً تکلیف دو سوم کرسیهای مجلس از پیش تعیین شده بود، اما با توجه به اهمیت انتخابات ریاست جمهوری مخالفان مشارکت حداکثری مردم، این بار بسیار آشکارتر انتخابات را از معنا و مفهوم تهی کردند و اساساً هیچ رقابتی بین کاندیداها شکل نگرفت، در واقع هدف شکلگیری حاکمیت یکدست هر وسیلهای را حتی به قیمت افت مشارکت بیسابقه مردم توجیه کرد».
تکلیف دو سوم کرسیهای مجلس از قبل تعیین شده بود؟ این چطور کنشگری سیاسی در جامعه مدنی است که نه کسی از منصوری دلیل این مدعا را میپرسد و نه او احساس میکند که باید برای مدعایش دلیل بیاورد؟! جامعه مدنی و دموکراتیک اصلاحطلبان چنین جایی است؛ پر از تخریب، تهمت، پر از ادعای بی سند و مدرک.
رسول منتجبنیا، فعال سیاسی اصلاحطلب است، اما او نظر دیگری دارد. او دلسردی مردم از اصلاحطلبان در انتخابات ۴۰۰ را نتیجه عملکرد دولت روحانی میداند و از اصلاحطلبان هم سلب مسئولیت نمیکند: «ما نمیتوانیم از خود سلب مسئولیت کنیم. خواه ناخواه عملکرد دولت روحانی به پای ما هم نوشته شد. در انتخابات ۱۴۰۰ اگر نامزدهای اصلاح طلب هم تأیید میشدند وضعیت تغییر زیادی نمیکرد...» و شاید سخن پایانی او بیشتر از هر موضع دیگری مناسب اصلاحطلبان باشد: «اگر اصلاح طلبان منزوی ومنفعل باشند بازهم شکست خورده و به تدریج از دور خارج میشوند و در تاریخ باید سراغ آنها را گرفت. اما اگر از عملکرد گذشته خود آسیبشناسی کرده و در کنار انتقاد از وضع موجود، پیشنهادهای سازنده، کارشناسی شده و قابل اجرا ارائه کنند میتوانند در صحنه سیاسی کشور بمانند. جریان اصلاحات باید به نقاط ضعف خود اعتراف کند، زیرا فقط شورای نگهبان در شرایط امروز اصلاح طلبان نقش نداشته است، بلکه خود این جریان هم اشتباه داشته است.»
در پایان خوب است در چند نکته تأمل کنیم:
اول/ آیا تحریم انتخابات به دست طیف تندرو اصلاحطلب باعث کاهش حضور مردم پای صندوق رأی در انتخابات خرداد ۱۴۰۰ شد یا آنکه، چون این اصلاحطلبان از قهر این بخش از مردم با صندوق رأی از سر عملکرد دولت و مجلس اصلاحطلبان با خبر بودند و آن را پیشبینی میکردند، دست به تحریم انتخابات زدند؟
دوم/ آیا در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ تمامی کاندیداهای اصلاحطلب رد صلاحیت شده بودند؟ پس ناصر همتی نماینده کدام جریان سیاسی در انتخابات بود؟
سوم/ کنشگری و فعالیت سیاسی در کشور نباید موجب منتگذاری بر سر نظام شود. اصلاحطلبان رادیکال همواره طوری از حضور در انتخابات یا تحریم آن صحبت میکنند که گویی لطف میکنند که در انتخابات مشارکت دارند و اگر نیایند و تحریم کنند، نظام ضرر میکند! حضور در انتخابات، تلاش برای کسب قدرت است و کوشش و جهد احزاب یا جریانهای سیاسی برای حضور در حلقه قدرت از طریق رأی مردم، منتی بر سر سایر مسئولان یا مردم ندارد.
چهارم/ طیف تندرو اصلاحطلبان عملکرد دولت رئیسی را مثبت ارزیابی میکند، گرچه علناً آن را بیان نکند؛ لذا امیدی به شکست دادن رقیب در انتخابات آتی ندارد و از همین رو، از دو سال زودتر، حرف تحریم را پیش کشیده است.
پنجم/ اصلاحطلبان میخواهند با سخن از تحریم، هم ژست اپوزیسیونی خود را حفظ کنند، هم راه فرار برای شکست محتمل داشته باشند، هم شورای نگهبان را تحت فشار قرار دهند و هم حس فعال سیاسی بودن خود را ارضا کنند. از این منظر، تحریم فقط یک ابزار است.
منبع: روزنامه جوان
نظر شما