به گزارش قدس آنلاین، حتماً شنیدهاید که عدهای دین و عقاید دینی را عامل و سبب خشونت و کشتار میدانند. پس از رویکار آمدن گروههای تکفیری، انگشت اتهام، پیش از هرچیز به سمت خشونت نرفت، بلکه این دین اسلام بود که متهم اصلی این معرکه شناخته میشد، اما به راستی دین به خشونت دعوت میکند؟ پاسخ این سؤال را در یکی از یادداشتهای مرحوم رضا بابایی در کتاب «دیانت و عقلانیت» میخوانیم.
شما مشغول مطالعه بخشی از این کتابید
خشونت مذهبی علت نیست، معلول است
خشونت در خانواده یا کشور یا در هر منطقه از جهان نشانه وجود بحران در آنجاست. بحران از هر نوعی که باشد یا خشونت میآفریند یا افسردگی زیرا تعادل را برهم میزند و جایگزین تعادل یا افراط است یا تفریط. به عبارت دیگر خشونتگرایی گروههای مذهبی یا قومی علت بحرانهای منطقهای یا کشوری نیست؛ بلکه خود معلول و پیامد بحرانی است که راهی برای ظهور و بروز نیافته است.
خشونت مذهبی نتیجه فقر فرهنگی است
هیچ دین و آیینی منشاء اصلی خشونت نیست؛ اما نوع خاصی از دینداری بر آتش بحرانها نفت میریزد و شعلههای سرکش خشونت را میافروزد. بر پایه این نظریه برخی قرائتها و گرایشهای دینی علت افراطگریاند، اما باید علت اصلی را جست. اگر خشونت فردی محصول مجموعهای از عوامل روانی و محیطی است، خشونت فراگیر مذهبی یا قومی نیز نتیجه فقر فرهنگی است و خاستگاه فقر فرهنگی آشفتگی اقتصادی و تلاطمهای سیاسی پی در پی در منطقه است که آن نیز خود علتهایی درونی و بیرونی دارد.
بله! خشونتطلبان مسلمان برای تقدیس و توجیه رفتارهای خشونتطلبانه خود از اسلام مایه میگذارند، اما اگر مذهب آنان مسیحیت هم بود، همچنان خشونت میورزیدند. مشکل در مذهب نیست؛ در فرهنگ و مردم سرزمینی است که این مذهب را دارند. چنان که مردم با موقعیت شبیه مردم خاورمیانه به رغم پیروی از نرمخوترین آیین یعنی آیین «بودا» همین رفتار را خواهند داشت، مانند رفتار بوداییان میانمار با مسلمانان و وحشیانهترین خشونتها را میتوان در کارنامه مسیحیان دیروز دید؛ مثل کشتار «بایتیستها».
نه دین اثرگذار است، نه چشمِ بادامی
وجود برخی باورهای سخت کیشانه در آیین x، به معنای خشونتطلبی آن آیین نیست، زیرا اولاً این گونه باورها در همه آیینها و دینها بیش و کم وجود دارد؛ ثانیاً، در همان مذهب x، فرمانها و باورهای ضدخشونت کم نیست. پیروان آیین x را نباید بدون همه مختصات جغرافیایی و تاریخی آنان منظور کرد و تنها به مذهبشان نگریست چنان که نمیتوان گفت همه چشم بادامیها سختکوش و باهوشند. میدانیم که میان چشمِ بادامی و سختکوشی ارتباط علّی و معلولی وجود ندارد. آنچه چشم بادامیها را سختکوش و باهوش کرده است، موقعیت خاص جغرافیایی و نیز پیشینه تاریخی و اجتماعی آنان است، نه شکل بادامی چشمشان.
دین، بر پایه تندترین و خشونت آمیزترین قرائتها نیز عامل اصلی خشونت درازمدت و دامنهدار در هیچ منطقهای از جهان نیست. حتی برای نزاعهای دینی و مذهبی نباید در پی ریشههای دینی و مذهبی بود. خشونت و منازعات قومی یا مذهبی از جایی دیگر آب میخورد. جنگهای ایران صفوی با امپراطوری عثمانی و جنگهای صلیبی در جهان نیز از همین دست است. این دو نمونه به رغم ظاهر دینی و ایدئولوژیکشان، انگیزههایی دیگر پشت سر دارند.
اسلام مالزی یا سومالی، کدامیک؟
کسانی که دین یا هرگونه باورمندی آیینی را علت خشونت میپندارند از عوامل مهم محیطی غافل شده و در ثانی نوعی ذاتانگاری را در دین پذیرفتهاند. دین جوامع منحط، منحط است و دین جوامع توسعه یافته، بخشی توسعه یافته و سازگار با مدنیت آن جامعه است؛ بنابراین اگر اسلام مالزی با اسلام سومالی فرق میکند به این دلیل است که مالزی با سومالی فرق میکند، زیرا اسلام مالزی اسلام است به اضافه فرهنگ، اقتصاد و سرمایههای تاریخی و اسلام سومالی اسلام است به اضافه فقر، آشفتگی منطقهای، بیثباتی و حضور قدرتهای بیگانه در منطقه.
انتهای پیام/
منبع: فارس
نظر شما