به گزارش قدس آنلاین، روح خستگیناپذیری که قرار بود دست «روزبه» را بگیرد، شهر به شهر، بیایان به بیایان بگرداند، در آتشکده و دیر و... بچرخاند و دست آخر او را در سرزمین حجاز به «محمد(ص)» برساند. اصلاً خدا «روزبه» را برای مسلمان شدن آفریده بود. برای اینکه روزی ما ایرانیها به وجودش، به مراحل ایمان و یقینش و به نوع اسلام آوردن نابش افتخار کنیم. برای اینکه زرتشتیزاده یا اشرافزاده ایرانی روزی آنقدر در ایمان و ارادت بالا رود که رسول خدا(ص) او را از اهل بیتش بداند.
روح پرسشگر
ما ایرانیها حقمان است به وجود جناب سلمان افتخار کنیم. البته افتخار کردن، حسابش با ادای دین به سلمان فرق میکند. چه اینکه ما ایرانیها کمتر به این فکر کردهایم برای ادای دین به جناب سلمان که پرچم ایران و ایرانیها را در تاریخ اسلام بالا نگه داشته، باید دستکم شناختی کافی از وی داشته باشیم و بدانیم چرا در میان اصحاب و یاران خاص رسول خدا(ص)، حسابش از بقیه جداست. تفاوت سلمان با ابوذر، عمار و... در چیست؟ آیا فقط ایرانی بودن است؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش باید نگاهی به نحوه زندگی و همچنین سبک و سیاق اسلام آوردن سلمان بیندازیم.
فرزند «بدخشان» ایرانی وقتی در «کازرون» امروزی یا منطقه «جی» اصفهان به دنیا آمد از آنجا که خانواده مرفهی داشت میتوانست بدون هیچ دغدغه و دردسری، سرگرم زندگیاش شود، درسی بخواند، در آتشکدهای خدمت کند، موبد شود و... چه بسا عالم و روحانی سرشناسی از کار در بیاید.
کودک ایرانی اما روح پرسشگر و تشنهای همراهش بود که این سبک زندگی و دینداری آرامش نمیکرد.
آغاز ماجرا
درباره کودکی، نوجوانی و جوانیاش داستان و ماجراهای بسیاری نوشتهاند. بررسی راست و دروغ بسیاری از آنها از حوصله این مطلب بیرون است. معروف است علاقه شدید پدر به روزبه سبب شده بود کودک زرتشتی تقریباً در محیط خانه و زندگی محبوس باشد. نخستین باری که پدرش تصمیم میگیرد او را در نوجوانی برای سرکشی از کارگران زمینهای کشاورزی بفرستد، توجهش به کلیسایی که در مسیرش بود جلب شد و... همین ماجرا او را کنجکاو و سپس به مسیحیت علاقهمند کرد. این علاقه دست به دست کنجکاویهای بیپایانش داد تا در نهایت از خانه و آسایش و آرامش خفقانآورش بگریزد و با مرارتهای بسیار، خود را به شام که آن زمان مرکز مسیحیت بود برساند و نزد اسقف مسیحی آنجا آموزش ببیند. البته کسی مثل روزبه به همین حد اکتفا نمیکند، مقصد سفرهای بعدی او موصل، نَصیبِین و در نهایت عَمُوریّه است که سالهای زیادی را در کلیسای این شهرها نزد راهبان به عبادت میگذراند تا اینکه اسقف «عموریه» او را به ظهور پیامبری در حجاز بشارت میدهد. حالا انگار دری تازه مقابل روح جستوجوگر روزبه جوان گشوده شده است.
متعلق به همه ایرانیان
داستان روزبه که بعدها سلمان فارسی میشود، داستان تلاش، تحقیق، ایمان، مجاهدت و خستگیناپذیری است. اصلاً تفاوت این یار ویژه رسول خدا(ص) با دیگران، تفاوت ایمانش با دیگر ایمان آوردنها، در همین ویژگیهای خاص سلمان است. سلمان همه ارزش و اعتباری که حالا و ۱۴۵۰ سال بعد میشود با افتخار از آن حرف زد را تنها به مدد زیستن در کنار رسول خدا(ص) و همزمانی با او بدست نیاورده است. بخشهایی از سخنان رهبر انقلاب را درباره این صحابی ایرانی پیامبر(ص) بخوانید: «سلمان فارسی متعلق به همه ایران است؛ همه مردم ایران، همه فارسیزبانان، همه کسانی که ستایش پیامبر اکرم از مردم فارس، متوجه آنهاست، مفتخر به جناب سلماناند. سلمان متعلق به کشور ماست، متعلق به ملت ماست. مردم کازرون، ولادت او را در میان خودشان و در این ناحیه میدانند؛ مردم اصفهان، نشو و نمای او را در منطقه اصفهان میدانند؛ منافاتی هم ندارد. علاوه بر شیراز، علاوه بر استان فارس و شهر کازرون و دشت ارژنه که نام مبارک سلمان فارسی را به خودشان متوجه میکنند و حق هم دارند و علاوه بر مردم اصفهان که بر نشو و نمای این عنصر الهی مدعیاند که در میان آنها بوده است و حق هم با آنهاست، همه مردم ایران مفتخرند به شخصیتی مثل سلمان... نباید گفت سلمان فارسی از فارس یا از ایران است، باید گفت فارس و ایران از سلمان فارسی است.
مقام ایمان، مقام معرفت، مقام مجاهدت در راه خدا، پیگیری برای رسیدن به سرچشمه زلال حقیقت، آنچنان یک انسانی را بالا میبرد که پیغمبر بفرماید: «سلمان منّا اهل البیت» او را جزو اهل بیت به حساب بیاورد و شخصیتهایی مثل جناب ابیذر و عمار و مقداد و دیگر صحابیها در مقام تقویم و مقایسه در رتبههای بعد از سلمان قرار بگیرند؛ این برای ما درس است، این برای جوان ایرانی الگوست؛ یعنی حقیقت را جستن، جستوجو کردن، یافتن و بر آن پای فشردن. این آن چیزی است که سلمان را سلمان میکند؛ همچنانی که مجاهدت، صفا، پایبندی به عقیده حقی که آسان بدست نیامده است، مردم کازرون را به یک مردم نمونهای تبدیل میکند که یاد مردم کازرون، نام مردم کازرون، نام شهر کازرون در ذهن انسانی که علاقهمند به سرنوشت این کشور است، همواره ثبت و حک میشود. اینها شرافتهای حقیقی است».
۳ ویژگی مهم
راوی میگوید: (به امام صادق(ع) عرض کردم) چقدر من زیاد میشنوم از شما که نام سلمان را میبرید و از او یاد میکنید... معلوم میشود حضرت مکرر در مکرر راجع به سلمان مطالبی را میفرمودهاند... «فَقال: لاتَقُل «الفارسی» وَ لکِن قُل سَلمانَ المُحَمَّدی»، یعنی نسبتِ او فراتر از نسبت قومی و میهنی است؛ نسبت دینی است. بعد میفرمایند: سه خصوصیت در سلمان بود که این موجب میشود من او را زیاد یاد کنم.
خصوصیت اول، ترجیح خواسته امیرالمؤمنین(ع) بر خواسته شخصی خودش بود... میل امیرالمؤمنین(ع) را بر میلِ خود غلبه میداد. از این معلوم میشود بیش از یک بار چنین چیزی اتفاق افتاده که حضرت چیزی را اراده کردند.
خصوصیت دوم، دوست داشتن فقرا و ترجیح آنها به ثروتمندان بود... بعضیها از طبقه مستضعف جامعه اصلاً بدشان میآید؛ حاضر نیستند طرف آنها بروند، نگاه بکنند به آنها! خودشان را برتر از آنها میدانند؛ او نه؛ فقرا را دوست میداشت، آنها را بر اهل ثروت ترجیح میداد. اگر فرض بفرمایید در یک جایی امر دایر بود بین یک سرمایهدارِ محترمِ خیلی پولداری یا یک فقیری، یا باید مثلاً خانه این برود یا خانه آن برود، یا باید به این سلام کند یا باید به آن سلام کند، این فقیر را بر آن غنی ترجیح میداد.
خصوصیت سوم، دوست داشتن علم و دانشمندان بود.جناب سلمان علم را دوست میداشت، علما را دوست میداشت. این سه خصوصیت در این بزرگوار موجب میشود که امام صادقِ با آن جلالت و عظمت، نسبت به او گرایش پیدا کند، محبت -یا تجلیل و تعظیم- نسبت به او بکند.
سلمان فارسی شدن دشوار است!
نکته پایانی این مطلب باز هم سخنان رهبر انقلاب درباره شخصیت و جایگاه سلمان است: «باید با عمل و نه با محبت خالی، نورانی بشویم؛ عملی که همان محبت و همان ولایت و همان ایمان، آن را به ما املا میکند و از ما میخواهد. با این عمل، باید جزو این خاندان و وابسته به این خاندان بشویم. اینطور نیست که قنبرِ درِ خانه علی(ع) شدن، کار آسانی باشد. اینگونه نیست که «سلمان منّا اهلالبیت» شدن، کار آسانی باشد».
خبرنگار: مجید تربت زاده
انتهای پیام/
نظر شما