تقریب مذاهب اسلامی و بهطور مشخص تقریب مذهب تشیع و تسنن یکی از جذابترین و دیرپاترین حرکتهای اسلامی در تاریخ معاصر جهان اسلام است. گرچه رشد اندیشه تقریب مذاهب و وحدت اسلامی از ریشهها و خاستگاههای مختلف و گاه غیرهمسو برخوردار است و مطالعات و بررسیهای عمیقتر تاریخی نشان میدهد مصلحان شیعه و سنی همواره دارای یک نقطه عزیمت مشترک یا برخوردار از تصویری یکسان از تقریب مذاهب و آرمان وحدت اسلامی نبودهاند. استاد شهید مطهری در این زمینه یادآور میشود تعامل و رویکرد عالمان شیعه در نهضتهای اسلامی ۱۰۰سال اخیر با اندیشمندان اهل سنت تفاوتهایی داشته است. اما واقعیت تاریخی آن است دو جریان تقریبی شیعه و سنی با یکدیگر تلاقیهای مؤثر و چشمگیر داشته و خطوط برجستهای از تاریخ معاصر و حتی حفظ و معنابخشی به مفهوم «جهان اسلام» را رقم زدهاند.
در یک تقسیم میتوان چهار نقطه عطف را برای حرکت اسلامی تقریب مذاهب منظور کرد و این مقاطع را قلههای این روند به شمار آورد.
نخست جنبش بیدارگری سیدجمالالدین اسدآبادی و شاگردان او که با عناوین مختلفی مانند اتحاد اسلام از آن یاد میشود که در شرق و غرب عالم اسلام از شبه قاره هند گرفته تا مصر و شمال آفریقا به دنبال روشنگری و آگاهیبخشی و ایجاد خیزش بود.
دوم تأسیس دارالتقریب در قاهره با مشارکت شیخ محمدتقی قمی و بالندگی روابط حوزه قم و الازهر مصر با زعامت آیتالله العظمی بروجردی و شیخ شلتوت که اوج خود را در صدور فتوای جواز تبعیت از مذهب جعفری توسط شیخ الازهر در سال ۱۹۶۰میلادی نشان داد. برجستگی تقریب در این مرحله، بیش از هر زمان دیگر در تکاپوها و مبادلات علمی نمایان است.
نقطه عطف سوم را پیروزی انقلاب اسلامی و احیاگری امام خمینی(ره) بهوجود میآورد. تقریب مذاهب و وحدت اسلامی جزء ثابتی از ادبیات و اندیشه رهبران انقلاب و نهضت اسلامی ایران بود و امید فراوانی در سطح جوامع مسلمان منطقه برانگیخت و بهطور طبیعی انقلاب اسلامی ایران را شایسته و علاقهمند به رهبری و هدایت بیداری اسلامی در جهان اسلام میکرد. از این رو سرمایهگذاریهای فراوانی برای این مهم صورت پذیرفت و دستاوردهای متعددی به همراه داشت که شاید نماد آن، تشکیل دوباره مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی در تهران و برگزاری کنفرانسهای سالانه وحدت اسلامی باشد.
نقطه عطف چهارم را میتوان در سال ۲۰۱۱میلادی جست که خیزشهای مردمی موسوم به بهار عربی، خاورمیانه و شمال آفریقا را فراگرفت و با سقوط
پی در پی سران عرب امید به تحرک سازنده، محافل و مراکز دینی کشورهای عربی برای نقشآفرینی مستقل از سیاستهای رسمی و دستورالعملهای حکومتی را برانگیخت اما تعصبات فرقهای بر آن سایه افکند تا آنجا که برخی مجامع اسلامی قیام مردم بحرین که مانند سایر کشورهای عربی به دنبال حقوق خود بودند را اقدامی طایفهای و غیرمشروع نامیدند. به عنوان نمونه شیخ یوسف القرضاوی که در اواخر دهه ۹۰ میلادی تجربه سفر به ایران داشت و در کتاب «مبادی فی الحوار والتقریب بین المذاهب والفرق الإسلامیه» از جواز و استفاده خود از مهر برای نماز در جریان آن سفر به تهران سخن میگوید؛ تا انکار فتوای شیخ شلتوت در جواز تعبد اهل سنت به فقه جعفری پیش آمد!
قطع تماس و گفتوگو میان اجزای محوری جهان اسلام از آن مرحله تا امروز بر تعمیق شکافها افزوده و تمام گردهماییهای اسلامی اغلب به کانون اجتماع چهرههای همسو و همفکر تبدیل شده است.
بررسی این نقاط عطف تاریخی حرکت تقریب مذاهب به مثابه حلقههای پیوند این جریان اثبات میکند اوج شکوفایی آن در دوره اوج ارتباطات و گفتوگوهای علمی بوده است. در حالی که افزون بر ۶۰ سال از صدور فتوای جواز تعبد به مذهب جعفری توسط شیخ الازهر میگذرد اما همان تصمیم حتی امروز سرمایهای در روابط بین مذاهب به شمار میرود اما باید به روشنی دانست گفتمان بیان و تأکید بر مشترکات در عین آنکه دستاوردهای ارزشمندی داشته اما نیازمند جهش به گفتمان گفتوگوهای انتقادی است که در تمدن اسلامی خود سنتی دیرینه است که با نام مناظرات نیز شناخته میشود. در این زمینه مجاهدتهای علامه سیدعبدالحسین شرفالدین عاملی، صاحب کتاب نفیس المراجعات، نمونه ممتاز و اعلایی از امکان و کارآمدی بهکارگیری روابط و گفتوگوهای علمی-انتقادی آن هم بهطور مستقل و فارغ از مجامع و سیاستهای رسمی است. این رهیافت مدل متواضعانهای در میان انواع راهبردهای آزموده شده در تقریب مذاهب است که در تمامی مقاطع و نقاط عطف یاد شده و فواصل زمانی میان آنها به اشکال گوناگون تکرار شده و تجارب ارزندهای را رقم زده و میتواند در دشوارترین شرایط سیاسی و بینالمللی به دور از تنشهای سیاسی میان دولتها به اجرا درآید.
نظر شما