به گزارش قدس آنلاین، یکی از بزرگترین جنبشهای اعتراضی دهه اخیر در غرب، جنبش ۹۹درصدی یا ضدوالاستریت موسوم به جنبش اشغال والاستریت بود که در آمریکا علیه ظلم و نابرابری سرمایهداری و انحصارات بزرگ مالی و در اعتراض به اوضاع وخیم اقتصادی و اختلاف طبقاتی در این کشور، از ۱۷سپتامبر۲۰۱۱ تا ۲۲ مارس ۲۰۱۲(یعنی بیش از شش ماه) در دوران دولت به اصطلاح دمکرات باراک اوباما جریان داشت. براساس گزارشهای سازمان عفو بینالملل، شدت برخورد پلیس آمریکا با معترضان به وسیله گلولههای انفجاری «بین بنگ» و باتومهای برقی و شوکرهای مخصوص، به صورتی بود که علاوه بر جراحت و صدمههای جسمانی، آنها را زمینگیر کرده و در ماه بعد، بیش از ۵۵۰نفر از همین مصدومان و مجروحان بر اثر همان جراحات و شوکهای عصبی، دچار سکته مغزی و قلبی شده و فوت کردند.
دربرابر این جنبش عظیم و فراگیر، سینمای هالیوود و غرب نهتنها هیچ واکنشی نشان نداد و حتی یک فریم از تصاویر این حرکت اعتراضی بزرگ یا بازسازی آن را بر پرده سینماها نبرد، بلکه برعکس، به ضدیت با آن برآمده و در سال۲۰۱۲ به تولید فیلمهایی دست زد که به تجلیل و تبلیغ نظام سلطهگر سرمایهداری به عنوان تنها نجاتبخش و یگانه راه رهایی برای ملتها میپرداختند.
فیلمهای منتخب فصل جوایز و به اصطلاح اسکاری و به خصوص نامزدهای بهترین فیلم در آن سال، آثاری بودند که قصه و درونمایهشان، بیشترین تکریم را مقابل تفکر سرمایهداری انجام دادند. یعنی همان پدیده مذموم و و شومی که جنبش ۹۹درصدی ضدوالاستریت مقابلش ایستاد. دلیل این ضدیت هالیوود با اعتراضات سراسری ضدسرمایهداری در آمریکا کاملا روشن بود؛ چراکه رسانههای آمریکا به خصوص سینما و هالیوود در اختیار همان اقلیت یک درصدی والاستریت بوده و هست.
اسکارها در چنگ اقلیت یک درصدی
در واقع سینمای هالیوود همان اقلیت یک درصدی را به عنوان منجیان و آدمهای مثبت در فیلمهایش نمایش داد و در مقابل، حرکات اعتراضی و ضدسرمایهداری را به عنوان اقداماتی ابتر و بیحاصل و بعضا ضدتمدن و حتی ضدبشریت به تصویر کشید. از جمله در فیلمهای اسکاری زیر: در فیلم «زندگی پای» به وضوح دنیای انسانهای امروز به باغ وحشی شبیه بود که وجود یک سرمایهدار و تاجر مانند پدر «پای» در بالای سر آنها و به عنوان مالک و اربابشان، ضرورت داشت که در نبود آن سرمایهدار، آنها مانندحیوانات وحشی به یکدیگر حملهور شده و همدیگر را به قتل میرسانند. در فیلم «جنگوی آزادشده» هم که ظاهرا به مسأله تقابل با بردهداری اشاره میشد اما باز هم سرمایهداران عامل این آزادی و رهایی و عصیان بردهها برای رهایی جلوه میکردند. در آن فیلم دکتر شولتز، یک سفیدپوست سرمایهدار بود که باعث آزاد شدن جنگوی سیاهپوست شد، سپس او را آموزش داد تا به یک تیرانداز مجرب تبدیل شود. در سراسر فیلم، همواره دکتر شولتز، انسانی آگاه، متفکر، هوشمند و زیرک نمایانده میشد در حالی که جنگو مردی عجول، احساساتی، بدون فکر و خودخواه به نظر میرسید. در فیلم «لینکلن» نیز این سرمایهداران سفیدپوست بودند که نسبت به نژاد سیاه و بردههایشان ابراز ترحم کرده و به آنها در برابر قانون ظاهرا حقوقی برابر اعطا کردند که در اصل واقعیت هم نداشت. برگزیدن فیلم «بینوایان» تام هوپر که به سرمایهداری و کاپیتالیسم اصالت میداد (تاکید فیلم براینکه حتی رهبران انقلاب فرانسه، فرزندان سرمایهداران بوده یا نمایش تلاش ژان والژان برای به دستآوردن سرمایه کلان یا خدمات انساندوستانه وی در دوران سرمایهداریاش)
از جمله نقاط حیرتانگیز فصل جوایز ۲۰۱۲ بود. تظاهرات افراد فقیر و ندار که کورکورانه به این سو و آن سو کشانده میشدند یا در شکل و شمایل اطرافیان «تناردیه» به غارت اشخاص پولدار میپرداختند، حکایت دیگری از نگاه هالیوود برای تحریف حتی متون ادبی در حمایت از سرمایهداری و جنبش ضدوالاستریت به نظر آمد.
این تحریف رمان معروف ویکتور هوگو(که اساسا به نقد فاصلههای طبقاتی در فرانسه پیش از انقلاب میپرداخت)، آنچنان رسوایی به بار آورد که بسیاری از طرفداران ویکتور هوگو و انجمنهای ادبی در سراسر جهان برآشفته و معترض شدند که چگونه هالیوود برای سیاستهای روز خود، ارزشمندترین گنجینههای ادبیات جهان را میسوزاند!
فیلم «جانوران حیات وحش جنوب» در واقع به طور نمادینی علیه جنبش والاستریت طراحی شدهبود. گروهی از رنگینپوستان که در سرزمینهای آبگرفته و مخروبه نیو ارلئان باقی ماندهبودند و آشکارا ضددولت و ضدسرمایهداری به نظر میآمدند، همچون بربرها و جانوران زندگی میگذراندند و مقصود از «جانوران» در نظر فیلمساز و فیلمنامهنویس، در واقع همین آدمها بودند که همراه حیوانات خود در یک مکان میزیستند و غذا میخوردند و قضای حاجت میکردند.
و بالاخره در نسخهای تازه از فیلم بتمن به نام «شوالیه تاریکی برمیخیزد»، بتمن یا همان بروس وین، به عنوان یک سرمایهدار معروف، تحت فشار طبقات شرور پایین جامعه قرار گرفته و ثروتش تهدید شد اما با به دست آوردن آن، مجددا به امور خیریه مشغول شد!
تحقیر رنگینپوستان برای مقابله با جنبش ضدنژادپرستی
اما اعتراضهایی که در ۲۶ ماه مه ۲۰۲۰ به دلیل قتل بیرحمانه جرج فلوید، سیاهپوست آمریکایی از شهر مینیاپولیس این کشور آغاز شد، به عظیمترین و طولانیترین و گستردهترین جنبش اعتراضی ضدنژادپرستی تاریخ بدل گردید و نهتنها در ایالات متحده آمریکا بلکه در سراسر قاره آمریکا و بعد از آن اروپا، آفریقا و استرالیا هم گسترده شد. جنبش فوق به همه کشورهای مستعمره بسط یافت و همه عقدههای فروخورده نسلهای قربانی قرنها بردهداری و نژادپرستی غرب صلیبی/صهیونی را بیرون ریخت. مجسمههای الیزابت و پادشاهان بلژیک، هلند، نروژ و اسپانیا ... که صدها سال مردم رنگینپوست کشورهای مختلف آفریقایی و آمریکای لاتین و استرالیا را به چارمیخ کشیده و حرث و نسلشان را سوزانده بودند، پایین کشیده و لگدمال نمودند. حتی مجسمههای کریستف کلمب را به عنوان اولین نژادپرست تاریخ و سرکرده فاجعه قتلعام میلیونها سرخپوست و بومیآمریکایی، با خفت و خواری به زیر کشیدند.
برخورد پلیس و نیروهای نظامی در کشورهای مختلف بهخصوص در آمریکا و اروپا با معترضان بسیار خشونتآمیز و با گلوله پلاستیکی، باتوم الکتریکی، شوکر مخصوص و گاز اشکآور بود و دهها کشته و هزاران مجروح و بازداشتشده حاصل برجای گذارد. کار به سینما و کتاب هم کشیده شد و فیلمهای نژادپرستانهای مانند «برباد رفته» و برخی کارتونها و شخصیتهای دیزنی مثل «گربههای سیامی» و ... از شبکههای اینترنتی حذف شدند و حتی کتابهای «تنتن» به عنوان نمونه بارز کمیک استریپهای نژادپرستانه در کانادا سوزانده شد. اما بازهم واکنش رسانههای غربی جز سکوت مرگبار گورستانی، بعضا روایتهای مخدوششده برای تحقیر این اعتراضات بینظیر و تاریخی بود. از جمله سینمای غرب و هالیوود همچنان علیرغم انعکاس نشدن هیچ تصویر، قصه، داستانک و پسزمینهای از آن خیزش بهیادماندنی در فیلمهای سال ۲۰۲۰، نعل وارونه زد و در عین اینکه حجم تولید آثار با حضور نژادهای مختلف را بالا برد اما به گونهای عمل کرد که محتوای اغلب آثار یادشده، همچنان بهشدت نژادپرستانه بوده و نژادهای غیرآمریکایی/ اروپایی را افرادی درجه دو، خائن و خبیث و شرور نشان دادند تا جنبش ضدنژادپرستیشان در آن ایام، اساسا یک حرکت شرارتآمیز به نظر آمده و به بردگی گرفتن آنها در طی قرون گذشته، به نوعی در حد لیاقتشان به نظر برسد. به این ترتیب باردیگر در هالیوود، کارنامه شنیع و تکاندهنده بردهداری و نژادپرستی غرب صلیبی/صهیونی توجیه گردید. با وجود کثرت شخصیتهای رنگینپوست در فیلمها اما اغلب این کاراکترهای رنگینپوست بیعرضه، خائن، فریبکار و.... به نظر میرسیدند و در مقابل، همچنان سفیدپوستان آمریکایی /اروپایی بودند که با انسانیت و درستی و قوت، آنها را علیرغم بیلیاقتی حمایت میکردند. مثلا در فیلم «ما رینی بلک باتم» گرچه شخص «ما رینی»، فرد مستقل و کنشگری بود اما درنهایت توسط مدیر برنامهاش سفیدپوستی به نام ایروین در مکانهای مختلف معرفی و معروف گردید و گرچه مقابل رئیس استودیو و مدیر برنامهاش، شاخ و شانه میکشید اما درنهایت زورش فقط به یک سیاهپوست ترومپتزن گروهش رسید که اخراجش کرد و درواقع عاقبت تراژیکی برایش بهبار آورد.
تصویر وارونه سیاهان
در فیلم «ایالات متحده علیه بیلیهالیدی» آنچه بیشتر در قاب دوربین قرار گرفت، چالشهای مابین سیاهپوستان و اعتیاد شدیدشان به مواد مخدر بود که با نمایش صحنههای چندشآور از تزریق و استفاده از این نوع مواد، همچنین خیانت و جنایت سیاهپوستان در حق یکدیگر آمیخته میگردید.فیلم «شبی در میامی» که ظاهرا درباره یکی از نقاط تاریخی برای مالکوم ایکس (چهره اسطورهای مسلمانان سیاهپوست) ساخته شد اما درواقع او و همراهانش را به محاکمه کشید؛ مالکوم را فردی خشن، متعصب و نژادپرست نمایاند، دیگر دوستان و یارانش مانند محمدعلی کلی را مذبذب و دمدمیمزاج، جیم براون (فوتبالیست مشهور سیاهپوست) را ناآگاه و نادان و سم کوک (خواننده معروف سیاهپوست) را عروسک و میمون آلت دست سرمایه گذاران سفیدپوست نشان داد. در فیلم «یهودا و مسیح سیاهپوست»، گره اصلی فیلم از نفوذ و خیانت یک سیاهپوست در میان جنبش سیاهان شروع شد و باعث گردید افبیآی توسط سیاهپوست حقیر و کینهجو به داخل جنبش پلنگان سیاه رخنه کند. در فیلم «۵ هم خون» علیرغم کارگردانی یک سیاهپوست شناختهشده به نام اسپایک لی اما همه ننگ جنایات آمریکاییان علیه ویتنامیها، به گردن سیاهپوستان انداخته شد و سفیدپوستان آمریکایی را از این لکه سیاه خلاص گرداند! در فیلم «میناری» (که اسکار بهترین فیلم خارجی را گرفت) کرهایهای مهاجر به آمریکا علیرغم لطف و مهربانی آمریکاییان! اما عقل و شعور استفاده از سرزمین فرصتها را ندارند!
و در فیلم «ببر سفید»، طبقه فقیر و فرودست را به عنوان اکثریت ملت هند، نوکرمآب، شارلاتان، فرصت طلب، وحشی، عقبافتاده و ویرانگر نشان داده میشود. همچنانکه در دومین قسمت از فیلم مشمئزکننده «بورات» که تهوعآور هم بود، به شکلی کینهجویانه، ملل شرق و در اینجا ملت قزاقستان را مردمیعقبمانده و پست و خودفروش و ابله و حقیر به تصویر کشید.
تم «جوکر» رو در روی جلیقه زردها
در روز شنبه ۱۷ نوامبر سال ۲۰۱۷ با حضور بیش از ۲۰۰ هزار نفر از حاشیهنشینان و مردم طبقات پایین فرانسه جنبشی راه افتاد که به دلیل الزام قانونی تمامیخودروسواران این کشور برای همراه داشتن یک جلیقه زرد به «جنبش جلیقه زردها» معروف شد. جنبشی که ابتدا علیه گرانی سوخت بود و چهار روز در پاریس و حومه آن به طول انجامید ولی بعد به سراسر فرانسه گسترانده شد وعلیه سیاستهای سرمایهسالارانه و طبقاتی دولت فرانسه و فقر معیشتی مردم تداوم یافت. جنبشی که بیش از یک سال و نیم شنبه هر هفته برگزار شد و دهها تن در آن کشته شده و صدها تن از ناحیه چشم مورد اصابت سلاحهای پلیس فرانسه قرار گرفته و کور شدند، بنابر اعلام رسمیدولت فرانسه بیش از ۴۲هزار نفر در حملات پلیس به معترضان مجروح و زخمی شدند. بسیاری از مکانهای معروف پاریس از جمله موزه لوور و برج ایفل برای اولین بار در تاریخشان به تعطیلی کشیده شد و در محاصره پلیس قرار گرفت. اما نهتنها همه این اعتراضات و سرکوب وحشیانه توسط پلیس، در رسانههای اروپایی و آمریکایی کوچکترین بازتابی نیافت و به طور کامل سانسور شد، بلکه در سینمای اروپا و آمریکا و بهخصوصهالیوود حتی یک پلان از آن اعتراضات خونین ۱۸ماهه، رویت نگردید. داستان و ماجرای هیچ فیلمی حتی از کیلومترها نزدیک آن «جلیقه زردها» هم عبور نکرد!
و برعکس برای مقابله با این جنبش اعتراضی، تم تولیدات سال۲۰۱۸ سینمای غرب و هالیوود بهخصوص فصل جوایز آن به القای اتهام شرارت و دنائت علیه جنبش فوقالذکر اختصاص یافت که به این شرح بود: «غلبه یا طغیان یا شورش طبقه فرودست عقدهایکینهورز و خشن علیه طبقه فرادست (نئولیبرال سرمایهداران) که اگرچه دارای خصوصیاتی منفی هم هستند اما در مقابل وحشیگریهای طبقه فرودست یادشده، متمدنتر و انسانیتر عمل میکنند.» درواقع این درونمایه، معیار اصلی تولید و انتخاب فیلمها قرار گرفت و با قوت و ضعف، ولو به صورت رگهای ظریف و متفاوت در فیلمهای برگزیده لیستهای مختلف فصل جوایز نیز خود را نشان داد. درونمایهای که به تم «جوکر» معروف شد. آنچه در فیلمهایی همچون «جوکر» (برنده جایزه اول جشنواره ونیز) یا «انگل» (برنده نخل طلایی جشنواره کن) یا «ما» و «روزی روزگاری درهالیوود» و «مرد ایرلندی» و حتی یه شکلی متفاوت در«داستان ازدواج» و «زنان کوچک» و «جوجو رابیت» و «وداع» و «دو پاپ» و... به چشم آمد. یعنی حرکت اعتراضی طبقه فرودست جامعه علیه قشر فرادست (حتی در یک خانه یا محله و یا شهر) به صورت خشونتبار و انتقامجویانه، بهخوبی در فیلمهای یادشده، قابل رویت بود.
سعید مستغاثی - مستندساز و کارشناس سینما
انتهای پیام/
منبع: جامجم
نظر شما