به گزارش قدس آنلاین، «... یکی از بهائیان که در شرکت ملی نفت، کار میکند... میگفت که ثابت پاسال سرمایهدار معروف، مجرم واقعی اعدام طیب (و اسماعیل رضایی) بوده و اینطور شرح میداد که ثابت پاسال به حضور اعلیحضرت همایون شرفیاب، به عرض رسانیده که طیب (و اسماعیل رضایی) مسبب خراب کردن گورستان بهاییان و گلستان جاوید شده. (او) میگفت بهاییان، انتقام حظیرهالقدس که چند سال قبل، مسلمانها خراب کردند، از مدرسه فیضیه قم گرفتند...»
این سند ساواک به تاریخ ۵ بهمن ۱۳۴۴ است که در آن صریحا ضمن انتساب عامل اصلی اعدام طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی به محفل بهائیان و اشخاص متنفذ آنها از جمله حبیب ثابت، قتل این دو نفر را نتیجه انتقام بهاییان از مسلمانان بهخاطر مخالفتها و ضدیتهای مداومشان با این فرقه جهنمی دانسته است. وقتی در سحرگاه ۱۱ آبان ۱۳۴۲، طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی در مقابل جوخه تیرباران شاه قرار گرفته و به شهادت رسیدند، بسیاری از ناظران شگفتزده شدند، حتی شعبان جعفری موسوم به «شعبون بیمخ» (از سرسپردگان دربار شاه)، هم در خاطراتش اشاره دارد که اصلا حضور طیب و حاج اسماعیل در قضایای قیام ۱۵ خرداد آنچنان نبود که باعث حتی محکومیت زندان آنها هم گردد، چه برسد به اینکه اعدام شوند!
این در حالی بود که پس از قطعی شدن حکم اعدام طیب حاجرضایی، حاج اسماعیل رضایی و ۳ تن از یاران آنها، تلاشهای بسیاری به خرج داده شد تا از اجرای آن احکام جلوگیری به عمل آید. برخی از علمای ایران و عراق از جمله آیتالله حاج سیدمحمود شاهرودی، آیتالله بهبهانی، آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله خوانساری از طریق حسن امامی، امام جمعه وقت تهران به شاه نامه نوشته و خواستار عدم اجرای حکم اعدام برای حاج اسماعیل رضایی و طیب و یارانشان شدند.
این تلاشها در مورد ۳ تن از اعدامیها نتیجه داد و حکمشان با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل گردید اما در میان حیرت حتی بسیاری از وابستگان رژیم شاه، حکم طیب و حاج اسماعیل رضایی تغییری نکرد و آنها را به شهادت رساندند.
حاج اسماعیل رضایی به لحاظ سبک و روش زندگی و طریق رشد و بالندگیاش، الگوی بسیاری از جوانان و هم نسلانش بود که میدیدند چگونه او با کار و تلاش از سن ۱۱ سالگی و تامین معاش خانواده در کنار تحصیل و کسب روزی حلال، از یک زندگی بسیار فقیرانه به تمکن مالی نسبتا خوبی رسید اما آن تمکن را برای خود و خانوادهاش هزینه نکرد و خرج خانوادههای نیازمند و ایتام و فقرا مینمود.
ویژگیهای زندگی حاج اسماعیل رضایی بسیار بود از جمله اینکه اگرچه در دوران کودکی بهدلیل فقر مالی خانواده، صاحب خانهشان آنها را از منزل محقری که در آن سکونت داشتند، بیرون کرده بود، اما وقتی در بزرگی، صاحب تمکن مالی شد برای همان صاحبخانه که در دوران کودکی، مصیبت بیخانمانی را به سرشان آورده بود ولی خود بعدا دچار عسرت و تنگدستی شد، خانهای تدارک دید و دستش را گرفت. و این تنها مورد انفاق و بخشش او نبود، چون در گشایش مالی که خداوند برای حاج اسماعیل رضایی پیش آورد، او به جای تهیه ویلا و مستغلات در داخل و خارج از کشور، بهدنبال رفع حاجات زندگی و خدمت به دیگران بود.
از جمله کارهای عامالمنفعه و خدمات بسیار مهم او میتوان به احداث حدود ۳۰۰ خانه دو اتاقه در جنوبیترین نقاط تهران برای اسکان زنان خیابانی به منظور ارشاد و هدایت آنان توسط دو تن از بانوان باایمان و تحصیلکرده و متدین تهران اشاره کرد که پس از حصول اطمینان از اصلاح آنان شرایط ازدواج هرکدام را با فردی از کارگران شهرستانی که در میدان ترهبار کار میکردند، با قول مساعدت نسبت به تأمین مسکن و شغلی مناسب در میدان و با تفکیک سند خانه به تساوی بین زن و مرد فراهم ساخت.
شاید همین بخشندگی و گشاده دستی و کمک به دیگران بود که قلب او را از نور ایمان و تقوا مالامال ساخته بود. خداوند چنان بصیرت و نگرشی به حاج اسماعیل داد که او از همان دوران جوانی مقلد حضرت امام خمینی شد و اعلامیههای ایشان را تکثیر و پخش مینمود. همین بصیرت بود که دشمنان اصلی را به او میشناساند تا در برابرشان موضعگیری و اقدام نماید. از جمله این دشمنان اصلی فرقه ضاله بهائیت بود که بهطور مستقیم از کانونهای صهیونیستی خارج کشور و بهخصوص اسرائیل حمایت و هدایت میشد. فرقهای که از همان زمان ظهور و بروز در تاریخ این سرزمین، سعی داشت به روشهای گوناگون خشونتآمیز با ترور و ایجاد وحشت و قتلعام و شکنجه و... و همچنین با نفوذ فرهنگی در اذهان مردم، ملت مسلمان را به حضیض بکشاند؛ از نفوذ در انجمنهای مشروطهخواه برای منحرف کردن نهضت عدالتخانه گرفته تا تشکیل کمیته موسوم به مجازات برای ایجاد ترور و وحشت و ناامن ساختن جامعه تا کمک به یافتن قزاق قلدر بیسوادی مانند رضاخان برای برپایی اولین دولت دست نشانده در تاریخ ایران و ایجاد ۲۰ سال حکومت دیکتاتوری ضددینی برای به اضمحلال کشاندن ایران تا شرکت در کشتارهای فجیع دوران پهلوی از جمله قتلعام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و همکاری با ساواک و سازمان سیا در شکنجه مبارزین و انقلابیون در مرکز بهائیت در حظیرهالقدس بهائیان و تا... اما برای میدان دادن بیشتر به این فرقه مزدور در حکومت پهلوی دوم، برخی از موسسات اقتصادی و فرهنگی از جمله بانک صادرات و نخستین شبکه تلویزیونی در ایران و... در اختیار آنان گذارده شد تا بتوانند سلطه بیشتری بر جامعه ایرانی پیدا کنند. چنان که حضرت امام خمینی در نخستین اعلامیههای خود علیه انجمنهای ایالتی و ولایتی به این سلطه اقتصادی/ فرهنگی بهائیت بهعنوان پایگاه و حزب داخلی صهیونیستها اشاره کردند.
حاج اسماعیل رضایی همواره یکی از پیشگامان و در صف اول برای مقابله با این فرقه بود. مشارکت او در تخریب گورستان بهاییان یکی از همین اتفاقات بود که باعث شد تجمعات تبلیغی و تشکیلاتی آنها در گورستان یاد شده منتفی شود. حاج اسماعیل کمک کرد تا در نزدیکی یکی از مراکز اقتصادی آنها، یعنی کارخانه تولید نوشابه پپسیکولا واقع در خیابان آزادی (آیزنهاور آن روز) که بهدلیل وابستگی به فرقه بهائیت از سوی مراجع تقلید تحریم شده بود، مسجدی به نام صاحبالزمان بنا شود که این مسجد در نبش خیابان بهبودی تاسیس شد و مرکز فعالیتهای مختلف برای شناساندن حضرت ولیعصر(عجلالله تعالی فرجه الشریف) به نسل جوان گردید که همین موضوع، آن هم در نزدیکی یکی از مقرهای بهائیت، خشم و عصبانیت این فرقه را برانگیخت.
حاج اسماعیل رضایی و یارانش شبهای جمعه در همان مسجد با سیدمهدی لالهزاری (از علما و فقهای شیعه) برای طرح و اجرای برنامههای دینی و برگزاری آیینهای اسلامی جلسات موثری داشت و برای هر جمعه برنامههای دعای ندبه و مراسم برای امام زمان برگزار میکرد. خصوصا در ایام سالگرد میلاد حضرت مهدی صاحبالزمان، روزهای متمادی جشنهای شعبانیه برگزار نموده و از میدان
۲۴ اسفند آن روز (انقلاب فعلی) تا محل مسجد را چراغانی کرده و به مردم شربت و شیرینی میداد.
سیدکاظم موسوی، محقق تاریخ بهائیت در مورد عوامل و علل اعدام طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی میگوید:
«... علت به شهادت رسیدن طیب و شهید حاج اسماعیل رضایی دقیقا همین است، چون کانون اصلی و جریان اصلی ضدیت با بهائیت بودند و تماما در اختیار مرجعیت قرار داشتند. تمام تلاششان این بود که یک جریان دینی را علیه بهائیان شکل بدهند. این شد که پس از جشن نیمهشعبان با آن مراسم مفصل، بهائیت کینه به دل گرفت تا اینکه در جریان قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، توانستند با دسیسهچینی، این دو نفر را روانه زندان کنند، در اختیار ساواک قرار گرفته و در نهایت به دستور حاکمان نظامی وقت، به چوبه اعدام سپرده شده و به شهادت رسیدند...» اعدام آنها موجب تأثر شدید در میان طلاب و روحانیون حوزه علمیه قم شد. از همین روی برای اولین بار حوزه علمیه قم دروس دینی خود را برای دو نفر غیرروحانی یکپارچه تعطیل کرد. این در حالی بود که ساواک با پخش شایعهای تحت عنوان «حوزه به خاطر لوطی عکسالعمل نشان نخواهد داد»، سعی در تحقیر آن شهیدان داشت. اما با همه اختناقی که رژیم شاه ایجاد نموده بود، در سرتاسر کشور برای تجلیل از حاج اسماعیل و طیب مجالس ختم متعددی برپا شد. و در هفتم شهادت آنان جمعی از مبارزان سرشناس و متدین بازاری و روحانی با عنوان «هیئتهای مؤتلفه اسلامی» اعلامیهای صادر کردند.
بنا به گزارش روزنامههای آن زمان، حاج اسماعیل رضایی به هنگام اعدام از روحیهای قوی برخوردار بود چنانکه از عکاسان و خبرنگاران خواست دوربینشان را خوب تنظیم کنند و عکس زیبایی از وی بگیرند. هنگامی که آنها به او گفتند حالا میخواهند تو را اعدام کنند و تو دیگر زنده نیستی که عکس خودت را ببینی. حاج اسماعیل خندید و به عکاسها گفت شما نمیفهمید اگر این عکسها را خوب بگیرید، در آخرت به ما نشان میدهند.
در وصیتنامهاش که شب اعدام تنظیم کرد، اسامی طلبکاران، بدهکاران و بدهی بابت قضای نماز و روزهاش را نوشته بود. متن آن وصیتنامه در روزنامهها چاپ شد و وصایای مالی او حدود یک میلیون تومان برآورد میشد که در آن زمان پول هنگفتی بود.
نظر شما