به گزارش قدس آنلاین، ۱۳ دی ماهِ ۹۸ بود که بانگ الرحیل در گوشمان پیچید و مردی گفت: ما ملت امام حسینیم و نشان داد که قافله ی عشق همواره در حرکت است. ما دهه هفتادی ها،درست بعد از ۱۳ دی بود که بغض سنگین ۱۱ اردیبهشت ها،۷ تیرها و ۸شهریورها را چشیدیم. حالا نزدیک به سه سال است که سایه ی پدرانه مردی از جنس خورشید، به ظاهر از روی سرمان کم شده است؛ اما چاره ای نداریم جز این که از او بگوییم و از او بخوانیم و با کسانی که عطر اورا گرفته بودند، معاشرت کنیم تا داغ دلمان را تسکین دهیم.
کتاب «حاج قاسمی که من می شناسم» به قلم سعید علامیان، روایت رفاقت چهل ساله حجت الاسلام علی شیرازی با سردار سلیمانی است. این کتاب ثمره ۱۹ ساعت گفتوگو با حجتالاسلام شیرازی است. برخی دستنوشتهها و یادداشتهای ایشان هم ضمن نگارش و تدوین کتاب، آمده است. روایتگر کتاب «حاج قاسمی که من می شناسم» حجتالاسلام و المسلمین علی شیرازی، نماینده سابق ولی فقیه در نیروی قدس سپاه، است. در واقع سال ۱۳۶۱ در حمیدیه اهواز، شروع دوستی رقم خورد. قاسم سلیمانی فرمانده تیپ ثارالله سخنران بود و علی شیرازی روحانی گردان شهید باهنر، شنونده. همانجا بود عشق حاج قاسم به دلش نشست. فروردین ماه سال ۶۵ دوستی شکل همکاری به خود گرفت و حاج قاسم، مسئولیت تبلیغات لشکر را به علی شیرازی سپرد. این همراهی پس از جنگ ادامه داشت؛ حجتالاسلام علی شیرازی سال ۱۳۸۱ به عنوان مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه پاسداران منصوب شد. ارتباط او با سردار سلیمانی در مراسم بزرگداشت یاد و خاطره شهدا و خاطرات جنگ ادامه یافت. شهریور سال ۱۳۹۰ به خواست سردار سلیمانی، علی شیرازی، مسئول نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس شد. علی شیرازی ۸ سال در این سمت به همراه سردار سلیمانی انجام وظیفه کرد. به گفته او، در این ۸ سال همانند روزهای جنگ خود را سرباز سردار سلیمانی میدانست.
به همین بهانه، با حجت الاسلام و المسلمین علی شیرازی، دوست قدیمی و راوی کتاب «حاج قاسمی که من می شناسم» گفت و گو کردیم تا با صحبت درباره سردار دل ها، دلتنگی مان را اندکی تسکین دهیم.
در ابتدا توضیحی در خصوص ماجرای کتاب «حاج قاسمی که من می شناسم» بفرمایید؟
کتاب «حاج قاسمی که من می شناسم» مجموعه خاطرات من از سردار سلیمانی است؛ از سال 1361 که من در جبهه، قبل از عملیات بیت المقدس با ایشان آشنا شدم تا پایان حیات ایشان که من با سردار سلیمانی در نیروی قدس بودم. آن چه در این کتاب امده است؛ قسمتی از این خاطرات است، چون من نزدیک 40 سال با سردار سلیمانی بودم و خاطرات زیادی داشتیم و بعد از شهادت ایشان، من این خاطرات را گفتم و آقای سعید علامیان، که از نویسندگان کشوری است؛ این خاطرات را تدوین کرده و به نگارش درآورده است.
در میان این خاطرات، تاثیر گذار ترین خاطره برای شما کدام بود؟
همه ی این خاطرات مهم اند؛ اما شاید بتوانم بگویم خاطرات نوع برخورد حاج قاسم با فرزندان شهدا، تاثیر گذار ترین خاطرات است. نوع برخوردی که حاج قاسم با فرزند شهید دارد و همچنین نوع برخوردی که فرزند شهید با حاج قاسم دارد. حاج قاسم با فرزندان شهدا ،مخصوصا فرزندان شهدایی که در میدان فرماندهی او شهید شدند؛ چه در دوران جنگ در لشگر ثارالله و چه در زمانی که در سوریه و عراق علیه داعش می جنگید؛ مثل یک پدر با فرزند برخورد می کرد و بلکه بالاتر! زمانی که حاج قاسم برای فرزندان شهدا صرف می کند، حتی منزل این خانواده ها می رود و همین محبت در رابطه با فرزندان شهدا نسبت به حاج قاسم مشهود است. فرزندان شهدا امروز به من می گویند: « اشکی که ما در سوگ حاج قاسم ریختیم، برای پدرمان نریختیم!» این بخاطر آن عاطفه ای است که بین حاج قاسم و فرزندان شهدا برقرار است؛ لذا فرزندان شهدا در روزی که حاج قاسم شهید شد و تشییع پیکر ایشان بود، از سراسر کشور به تهران آمدند و از آن جا به کرمان رفتند و بعضی از این فرزندان شهدا، در آن سرمای زمستان دی ماه و سرمای سوزناک کرمان، شب تا صبح ایستادند؛ چون بنا بود شهید بعد از تشییع پیکر دفن بشود که دفن به روز بعد موکول شد و این فرزندان شهدا، شب تا صبح در آن سرما ایستادند تا شاهد مراسم دفن باشند.
بنظر شما که سال ها با حاج قاسم همراه بودید؛حاج قاسم چه شخصیتی داشت و چطور می شود ایشان را برای نسل جدید تعریف کرد؟
حاج قاسم حقیقتا در هر موضوعی، مرد میدان بود؛ چه در میدان مبارزه با دشمن، چه در میدان محبت به مردم، چه در رابطه به کمک رسانی و خدمت به جامعه و چه در میدان دفاع از ولایت، در کشور محکم ترین دفاع را در رابطه با خط امام و ولایت حاج قاسم داشت. در هر میدانی که ما نگاه می کنیم؛ حاج قاسم می درخشد. چه در میدان اخلاص و تقوا و چه در میدان کتابخوانی؛ بعد از رهبر معظم انقلاب، من می توانم ادعا کنم که کتابخوان تر از حاج قاسم ندیده ام. وقتی ما می گوییم کتابخوان تر، یعنی همه ی جوانب را نگاه می کنیم؛ مشغله حاج قاسم را نگاه می کنیم؛ مسافرت های حاج قاسم را نگاه می کنیم ؛ جلسات حاج قاسم را نگاه می کنیم و نخوابیدن های حاج قاسم را که در بعضی روزها 23 ساعت کار می کرد، نگاه می کنیم. در میدان مطالعه و کتابخوانی هم حاج قاسم می درخشید و اورا به عنوان یک انسان دانشمند کتابخوان باید معرفی کنیم.
عملکرد رسانه ها و مطبوعات را در خصوص بزرگداشت حاج قاسم چطور ارزیابی می کنید و بنظر شما جای چه جنس از فعالیت هایی هنوز خالی است؟
حاج قاسم مربوط به دی ماه و 13 دی ماه نیست. ما در طول سال باید برای حاج قاسم کار کنیم. شما رهبر معظم انقلاب را نگاه کنید؛ در طول سال کمتر سخنرانی ایشان دارند که از حاج قاسم یاد نکنند و خاطره ای از ایشان نقل نکنند. در شهادت حاج قاسم همه ایران به میدان آمد و این شخصیت، شخصیت عظیم و استثنایی، است و اگر دنیا شخصیتی مثل حاج قاسم داشت؛ چند کتاب برایش مینوشت؟ مطبوعات و رسانه ها برای حاج قاسم پای کار آمدند و کار کردند و از همه آن ها تشکر می کنیم؛ اما بیش از این باید کار بشود. مابرای حاج قاسم، باید صدها رمان بنویسیم و مطبوعات باید حداقل هفته ای یک مطلب را در رابطه با شهید سلیمانی، در طول سال، داشته باشند؛ تا این شخصیت عظیم الشان برای جامعه، خصوصا نسل جوان معرفی شود. هنوز عاشقان حاج قاسم بسیاری از اوصاف حاج قاسم را نمی دانند. ما باید از خصوصیات حاج قاسم درس بگیریم. حاج قاسم امروز الگوی همه ماست و باید خودمان و زندگی خودمان و رفتار خودمان را با زندگی، رفتار و عمل حاج قاسم تطبیق بدهیم تا ان شاالله بتوانیم به درجاتی که حاج قاسم رسید،برسیم.
برشی از کتاب حاج قاسمی که من می شناسم:
هتل فجر اهواز، محل اقامت خانوادههای فرماندهان بود. یک اتاق سهدرچهار در طبقهی سوم هتل به ما دادند. یک اتاق بزرگتر هم در طبقهی اول، متعلق به خانوادهی حاجقاسم سلیمانی بود که فرمانده لشکر بود؛ اتاق شمارهی ۱۱۶. این اتاق را با یک پرده، به دو اتاق تودرتو تبدیل کرده بودند. موقعی که خانمش به کرمان میرفت، به من گفت به آن اتاق برویم. وقتی میآمدند، اتاق را تحویل ایشان میدادیم و به همان اتاق کوچکتر طبقهی سوم میرفتیم. آن موقع، دو بچه داشتند؛ نرگس و حسین. چون حاجقاسم در اهواز هم کمتر وقت میکرد به هتل برود، مادرخانمش همراهشان میآمد. گاهی برادرخانمش محمود هم بود. پنج نفر در یک اتاق، با پردهای در وسط و بدون آشپزخانه زندگی میکردند. تازه حاج قاسم گاهی همانجا مهمانداری هم میکرد! فرمانده لشکر بود و همهی فرماندهها با او کار داشتند.
زندگی حاجقاسم بعد از جنگ هم تا پایان عمرش که فرمانده نیروی قدس بود، همینطور سپری شد. رتبهی فرمانده نیرو با فرمانده لشکر خیلی متفاوت است؛ آن هم فرمانده نیروی قدسی که در سوریه و لبنان و عراق و فلسطین، صاحب نفوذ و قدرت است. خانهاش، وضع زندگیاش، پایینتر از متوسط بود! به خانهی بعضی از افراد درجهی سه و چهار نیرو که میرفتم، میدیدم وضع رفاهی زندگیشان، به مراتب از حاج قاسم بهتر است.
اتاق کار حاج قاسمی که با خیلی از افراد توی دنیا ارتباط داشت، در نهایت سادگی بود. مبلهای اتاقش ساده بود. میزوصندلیها تشریفاتی نبود. مبلها بیست سال عمر کرده بود! یک بار با اصرار دیگران اجازه داد رویهی مبل را عوض کنند. دنبال تشریفات و تجملات نبود.
رفقایش از کرمان برایش اجناسی مثل میوه و شیرینی میفرستادند. بعضی حرفهایش را به من میزد. میگفت «پسرم میخواهد داماد شود. وقتی برای خرید رفتیم، زیاد پول نداشتم. نگران بودم اگر خانوادهی عروس خواستند چیز گران بخرند، چه کار کنم!». کسی این حرف را میزد که اگر اشاره میکرد، امکانات زیادی برایش فراهم میشد. بعد از مدتی گفت «خدا رساند. خرید را حل کردم.».
خبرنگار: فاطمه سادات حمدی
نظر شما