به گزارش قدس آنلاین، سیدمحسن روحانی متولد ۱۳۶۶، وکیل ساکن نیویورک، دانشآموختهی حقوق خصوصی از دانشگاه امام صادق (ع)، دکتری خود را در رشتهی «حقوق کنترلی تجارت بینالملل» از دانشگاه کاردوزوی شهر نیویورک اخذ کرده و پس از آن پژوهش پسادکتری خود را در حوزهی «حقوق تحریمهای اقتصادی» در دانشگاه هامبورگ ادامه داده است. وی در حال حاضر علاوه بر وکالت، استادیار حقوق در دانشگاه واشنگتن است. از وی تا کنون چندین کتاب حقوقی به زبان های انگلیسی و فارسی چاپ و منتشر شده است.
اولین اثر روایی او با عنوان «چمدانهای باز» سال گذشته روانه بازار و در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از پرتیراژ ترین کتب سال شد. روحانی در این کتاب با زبانی متفاوت و بدیع به روایت زندگی مهاجران ساکن در کشور امریکا پرداخته است.
به همین بهانه با این نویسنده گفت و گویی به شرح زیر داشتهایم:
ایدهی کتاب «چمدانهای باز» چگونه شکل گرفت؟
یکی از بزرگترین مزایایی که مهاجرت دارد این است که شما را مجبور می کند که بهتر ببینید و بشنوید. این خصوصیت موجب میشود که شما در مراوده با افراد سعی کنید داستان زندگیآنها را بشنوید. از طرفی مهاجران هم خیلی مشتاق هستند که درباره اتفاقاتی که از سر گذراندهاند تا به کشور مقصد برسند صحبت کنند. در واقع همه افراد میخواهند به نوعی اثبات کنند که در کشور خود افراد موفقی بودهاند که به دنبال آرزوهایی مثل بهتر زندگی کردن به آمریکا و خصوصا شهر نیویورک مهاجرت کردهاند.
نیویورک شهر مهاجرپذیری است و اغلب ساکنینش مهاجر هستند کمتر ساکنانش امریکایی الاصل هستند چرا که به لحاظ امکانات رفاهی زندگی در آن شبیه شهرهای دیگر آمریکا نیست. مثلا در منهتن نیویورک مردم عموما ماشین شخصی ندارند یا خانهها غالبا کوچک هستند. اما نکتهای که دارد این است که خصوصا مهاجران میتوانند در مدت زمان کوتاهتری با شغلی که شاید با جایگاه خودشان در کشورشان شباهتی ندارد پساندازی کسب کنند و بعد از چند سال به شهرهای دیگر برای زندگی کوچ کنند.
همه این ها دست به دست هم میدهند که عموم مهاجرین برای بازگو کردن داستان زندگی گذشته خود و صحبت از جایگاهشان در وطن، دنبال گوش شنوا میگردند. همین وفور قصههای زندگی و کنجکاویام خصوصا در ابتدای ورودم به آمریکا نسبت به این تنوع فرهنگی، موجب شد شروع به یادداشت دیدهها و شنیدههایم از زندگی مهاجران کنم.
داستان ها را ابتدا در فضای مجازی شخصیام منتشر میکردم اما پس از مدتی که اقبال مخاطبان را دیدم تصمیم گرفتم این روایتها را در قالب کتاب چاپ کنم و اینگونه کتاب «چمدانهای باز» نوشته شد. کتابی درباره افرادی که چمدانی پر از خاطرات و دلبستگیها با خودشان آوردهاند و این چمدان همواره در گوشهای از خانهشان جا خوش کرده و مدام داد میزند که وطن از آدمی جدا شدنی نیست. در مورد کسی که این حس را تجربه کرده، این نگاه یک نگاه شعاری نیست و کاملا شهودی است و همین نگاه سطور کتاب را رقم زده است.
روایتهای کتاب «چمدانهای باز» زندگی مهاجرانی را روایت میکند که هرکدام به دلیلی مهاجرت کردهاند اما آنها را قضاوت نمیکند. چگونه روایتها را از قضاوت دور نگهداشتید؟
یکی از مهمترین ویژگیهایی که صاحبنظران و مخاطبان کتاب یا کسانی که در این حوزه دستی بر آتش دارند در مورد «چمدانهای باز» گفتند دقیقا همین نکته است. اینکه تلاش کتاب این بوده که صرفا تصویرسازی و روایتگری کند. من دقیقا قصدم همین بود و تا جاییکه شد سعی کردم روایتها را بدون نظر شخصی فقط قلم بزنم و قضاوت را بر عهدهی شخص مخاطب بگذارم.
البته گاهی به دلایل تفاوتهای فرهنگی یا امثال آن، نیم نگاهی به شاکلهی فکری و عقبه فرهنگی خودم داشتم. مثلا در خصوص احترام به والدین که نظر راوی آن داستان مخالف نظر من بود سعی کردم خیلی کلی به تفاوت نگاهی که بین فرهنگها وجود دارد اشاره کنم. اما درکل تلاش کردم شخصا قضاوتی در پایان روایتها نداشته باشم.
به نظر من این موضوع یکی از دلایلی است که مخاطب راجذب میکند که یک کتاب را بخواند چراکه کنجکاو است خودش درباره اتفاقات و شخصیتهای روایت بیاندیشد و خود را در موقعیت تصور کند و قضاوت شخصی خودش را داشته باشد و آنگونه که خودش میخواهد با شخصیتهای داستان همراه شود. این موضوعی بود که من از ابتدای نگارش کتاب به آن توجه داشتم.
یکی از ویژگیهای کتاب حضور شخصیتهای متعدد از فرهنگها و زبانهای مختلف است. چگونه توانستید یکدستی روایتها را حفظ کنید؟
قبل از مهاجرت همیشه فکر می کردم چقدر برقراری ارتباط با آدمها از فرهنگهای مختلف و متفاوت سخت است. تصور کنید افرادی از ملیتهای گوناگون و با زبانهای متفاوت و فرهنگهای منحصر به خود قرار بود همکلاسی و همخانه هایم باشند. آن ایام فکر میکردم این اختلاف فرهنگی باعث عدم برقراری ارتباط شود. اما در واقع اینگونه نبود. بعد از مهاجرت فهمیدم که در خیلی چیزها ارزشهای افراد با هم بسیار قرابت دارد و خیلی جاها به لحاظ فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و حتی مذهبی نزدیکیهای زیادی بین افراد و فرهنگهای مختلف وجود دارد. البته در مواردی اختلافاتی هم هست که نه تنها از یکدستی روایت آدمها کم نمیکند بلکه همین تفاوتها است که جامعه مهاجرپذیر را جذاب و دیدنی میکند.
این را فراموش نکنیم که عموما مهاجرینی که از کشورهای بدون مرز مشترک با آمریکا، به آن وارد می شوند، از یک سری فیلتر گذشتهاند و همان فیلترها هم موجب میشود حس امنیت میان این مهاجران و البته این احساس قرابت بینیشان افزایش یابد. من هم در کتاب سعی کردم هم بر این شباهتها تاکید کنم و هم تفاوتها را نشان دهم طوریکه موجودیت یک جامعه مهاجر پذیر حفظ شود و این یکدستی مدیون همین نگاه است.
نوشتن کتاب چه مدتی طول کشید و چند بار ویرایش شد؟
نوشتن کتاب تقریبا در یک بازه زمانی یک سال و نیم تا دو سال طول کشید. اما از آنجایی که تجربه اول من در حوزه ادبیات روایی یا داستانی بود، تلاش کردم کتاب را قبل از چاپ چندین مرحله ویرایش کنم. از این رو متن اولیه را برای دوستان نویسنده و صاحب نظر ارسال کردم و خواستم تا نقطه نظراتشان را با من در میان بگذارند و بعد تلاش کردم تکتک آنها را بهدقت در متن نهایی منعکس کنم. این سختگیریام به این دلیل بود که کتاب یک ماندگاری همیشگی دارد و مثل یک پست در فضای مجازی نیست که شما بتوانید آن را به راحتی حذف کنید. کتاب، سالهای سال میماند، شاید حتی در روزگاری که من دیگر نیستم هم کتاب خوانده شود. به همین دلیل بسیار روی ویرایش کتاب وقت گذاشتم و بارها آن را بازنویسی کردم و میتوانم بگویم این پروسه از نوشتن متن اصلی کتاب بیشتر طول کشید و خوشبختانه نتیجه در قیاس با نسخهی ابتدایی برای خودم هم بسیار رضایتبخش بود.
مخاطب اصلی کتاب چه رده سنی است؟ آیا با توجه به موضوع مهاجرت، کتاب میتواند در تصمیمگیری جوانانی که قصد مهاجرت و ادامه تحصیل دارند تاثیرگذار باشد؟ برای والدین چطور؟
به نظر من کتاب رده سنی مشخصی ندارد و برای همه سنین مناسب است اما مخاطب کتاب یک مخاطب خاص است. مخاطبی که کنجکاو است بداند بیرون از مرزهای کشور زندگی چگونه جریان دارد و میخواهد این نگاه را بدون هیچ روتوش و اصلاحی ببینید. این کتاب همانطور که قبلتر اشاره کردید داوری و قضاوت نمیکند و در واقع له و علیه مهاجرت نیست و همین موجب شده که مخاطب وقتی کتاب را میخواند خودش تصمیم بگیرد که مهاجرت را چطور ببیند. چراکه خیلی از کسانی که قصد مهاجرت دارند، تصویر روشنی از مسیر پیشرویشان ندارند.
در این کتاب سعی کردهام هر دو وجه سختیها و مزایای مهاجرت را در زندگی مهاجران واقعی بازگو کنم و اینگونه افراد میتوانند خود را بسنجند که آیا واقعا اهل مهاجرت هستند و آیا میتوانند این مسیر را تا انتها بروند؟
در مورد والدین هم همینطور است. خیلی از کسانی که مهاجرت میکنند خیلی اوقات از طرف خانواده طرد میشوند و همین موضوع موجب شکنندگی بیشتر و در نهایت رویگردانی آنها از علقههایشان میشود. اگر والدین شناخت بهتری نسبت به مهاجرت و سختی زندگی فرزندانشان بعد از هجرت داشته باشند این اتفاقات و ناملایمتیها کمتر میشود و افراد پیوندهای خود را با هویت و البته خانوادهشان راحتتر حفظ میکنند.
از طرفی در روایتها داستان افرادی هم آمده که در سنین بالا مهاجرت کردهاند مثل روایت «بغض سرهنگ» و طبیعتا مسائلی که این نسل در غربت باید با آنها دست و پنجه نرم کنند به مراتب مشکلتر از جوانان است. بنابراین به نظر من این کتاب مناسب مخاطبانی است که دغدغه این تغییر را دارند اما از نقاط تاریک و روشن این تغییر یعنی همان مهاجرت کم خبرند.
این اولین اثر شما در حوزه ادبیات داستانی است. از بازخورد مخاطبان کتاب برایمان بگویید.
بخش زیادی از مخاطبین کتاب من افرادی بودند که قبلا مرا میشناختند. افرادی که در فضای مجازی من در این سالها نوشتههایم را دنبال میکردند. وقتی که شما یک شناختی نسبت به نویسندهی کتاب دارید شاید خیلی قضاوتتان بیطرفانه نباشد و در همین راستا مخاطبانی که با من آشنا بودند نگاهی مثبت به اثر داشتند.
در خارج از فضای مجازی هم اقبال خوبی به کتاب شد و عموم نظرها تا اینجا مثبت بوده و اگر جایی نقدی هم بوده از نگاه برخی دیگر همان مساله حسن کتاب محسوب میشده. مثلا همین که چرا نویسنده نظر شخصی خودش را نسبت به مسائل بیان نکرده؟ یا حتی در بعضی از مسائل سیاسی و اجتماعی شاید انتظار داشتند که به تفاوتها و نکات اینچنینی هم در کتاب اشاره میشد. ولی همانطور که عرض کردم این موضوع دلیل داشت. یکی این که من میخواستم واقعا مخاطب خودش تصمیم بگیرد که چه برداشتی از روایتها داشته باشد و دیگر اینکه در برخی از موارد من خیلی باید دقت میکردم که اطلاعاتی که میشنیدم را درست و دقیق منعکس کنم.
مثلا در مورد مذاهب اطلاعات کاملی از ادیان مسیحیت و یهودیت و ... نداشتم و باید به این موارد دقت میکردم که سوء برداشتی اتفاق نیفتد یا در مورد مسائل سیاسی هم همین موضوع بود. این کار خیلی سختی بود اما خوشبختانه در مجموع اقبال مخاطبان به کتاب خوب بود. جالب است برایتان بگویم که من در اینجا هم مخاطبان غیر فارسی زبانی داشتم که کتاب را با برنامههای ترجمه آنلاین برای خود ترجمه کرده بودند و آن را خوانده بودند و این برای من بسیار ارزشمند بود.
قصد دارید این مسیر را ادامه دهید؟
راستش پروسهی چاپ کردن کتاب با اینکه سخت بود اما در عین حال بسیار لذتبخش بود. چون مخاطب من در این کتاب جنس متفاوتی از کتابهای تخصصی حقوقی که تا به حال نوشته بودم داشت و من توانستم با طیف وسیعتری با ذائقههای متفاوت ارتباط برقرار کنم. من از مخاطب ۱۶ ساله تا مخاطب ۸۰ ساله پیام دریافت کردهام. افرادی که کتاب را با دقت خوانده بودند و نظرشان را ارسال کرده بودند. اینکه کتاب بستری را فراهم کرد تا این طیف وسیع مخاطب با سلیقههای مختلف و نگاههای سیاسی و حتی مذهبی متفاوت، کتاب را مطالعه کنند و درباره آن نظر بدهند برایم بسیار خوشایند بود.
این تفاوتی بود که من بین کتابهای قبلیام که از جنس تخصصی-حقوقی بودند و این کتاب حس کردم و بر همین مبنا و با توجه به استقبال مخاطبان تلاش میکنم در این حوزه فعالیتم را ادامه دهم. خصوصا که به نظر من در این بخش خلاء هایی هم وجود دارد. خیلی از آثاری که در خصوص سفر به سایر کشورها است خیلی به جزییات نمیپردازند و نظرها صرفا به دیدههای مسافر و نویسنده محدود شده اشت که به نظر من بایستی سفرنامه به روایتگری از نگاه ساکنین آن کشور یا سایر مسافرین بپردازد و نگاه نویسنده حداقلی باشد. با توجه به تجربهام، تصور میکنم میتوانم این مسیر نویسندگی را در سایر سفرهایم هم ادامه دهم چراکه یکی از علاقهمندیهای خودم سفر است و با توجه به تجربهای که از کتاب «چمدانهای باز» داشتم حالا میتوانم با چشمانداز بهتری ادامه بدهم.
در همین راستا برای کتاب بعدی مشغول نوشتن دربارهی کشورهای آمریکای لاتین هستم که سفری است که از نیویورک به مکزیک شروع شده و تا پاناما ادامه پیدا میکند. تلاش میکنم کتابهای بعدیام با متنی متفاوت و همراه با تصاویری مرتبط با هر روایت باشد. البته این کتاب با «چمدان های باز» تفاوتهای زیادی خواهد داشت اما قطعا تجربهی «چمدانهای باز» در نگارش این سفرنامه بسیار کمک کننده خواهد بود. همچنین همانطور که قبلتر درباره مخاطبان غیرفارسی زبان توضیح دادم، قصد دارم آن را به دو زبان فارسی و انگلیسی در ایران و آمریکا به چاپ برسانم تا غیرفارسی زبان هم بتوانند آن را مطالعه کنند.
با اینکه آمارها نشان میدهد سرانه مطالعه در کشور تنزل داشته؛ اما کتابهایی هم با استقبال خوبی روبرو شده است. به نظر شما چه مولفههایی در موفقیت یک کتاب و تشویق خواننده به مطالعه آن موثر است؟
با توجه به گسترش استفاده از فضای مجازی در سالهای اخیر، مخاطب کتابها عموما مخاطبان خاصتری شدهاند. به هر حال کتاب خواندن نیاز به وقت آزاد و دغدغهمندی مطالعه دارد اما وقتی فضای مجازی اطلاعات را در مدت کوتاه و به صورت خلاصه در اختیار میگذارد خیلیها خصوصا نسل نوجوان با مطالعهی کتاب نامانوس هستند. مطالعه نیاز به زمان و پشتکار دارد و اینها چیزهایی است که در حال حاضر در همه جای دنیا کمرنگ شده است.
با این حال هنوز هم وقتی کتابی از دغدغهها، کنجکاویها و مسائل مورد علاقه مردم حرف بزند با استقبال خوبی مواجه میشود. وقتی کتابی مثل «ویولون زن روی پل» درباره زندگی یک شخص که خودش را از این اتفاق نجات داده منتشر میشود میبینیم که با چه استقبالی مواجه میشود چرا که اتفاقا مخاطب تشنه روایتهای داستانی و ماجراهای زندگی روزمره است. اتفاقاتی که شاید برای خودش اتفاق نیفتد اما خواندن داستان زندگی پرفراز و نشیب یک مادر یا یک معلم یا حتی یک نوجوان برایش جذاب باشد.
در این بین فضای مجازی هم میتواند نقش مثبتی داشته باشد. چراکه بستری بسیار مناسب برای معرفی کتابها است. کتاب «چمدانهای باز» هم از این فضا بهره برد و از طریق فضای مجازی خیلیها با کتاب آشنا شدند و آن را مطالعه کردند. به نظر من هم سوژه خوب و هم اطلاعرسانی مناسب و البته دلسوزی شخص نویسنده و ناشر میتواند یک اثر مکتوب را هم به اندازه محتوای موجود در فضای مجازی جذاب کند.
منبع: ایرنا
نظر شما