در این که شنیدن افسانه‌ها نیاز مخاطب کودک و نوجوان است، شکی نیست اما مساله این‌جاست که آیا افسانه‌های کهن که سرشار را مضامین خشن، واقعیت‌های تلخ زندگی و گاه مضامین نامناسب هستند، باید به طور کمال در اختیار مخاطب کودک و نوجوان قرار بگیرد؟

لزوم نوآوری و خلاقیت در اقتباس از قصه‌های پریان

- افسانه‌ها و قصه‌های پریان همواره جایگاه مهمی در ادبیات کهن ما داشته‌اند. این آثار میراث ادبیات شفاهی ما هستند که از نسلی به نسل دیگر رسیده‌اند و در این بین تحت تاثیر شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی و...  دگرگونی یافتند و تغیراتی را تجربه کرده‌اند. تغییراتی که به رشد و بالندگی این آثار کمک شایانی کرده است. افسانه‌ها در حقیقت تجربه‌های زیستی نسل‌های مختلف هستند. تجربه‌هایی سرشار از  شکست‌ها، پیروزی‌ها، تلاش و مرارت‌هایی که پشت سر گذاشته شده‌اند. به همین دلیل است که نقل  و خوانش افسانه‌ها و قصه‌های پریان تاثیر زیادی در رشد افراد دارد. از کودکان و نوجوان گرفته تا بزرگسالان. «طی قرن‌ها (اگرنگوییم هزاره‌ها) قصه‌های پریان با نقل مکررشان هر چه بیشتر پالوده شدند و رفته رفته معناهایی هم آشکار و هم پنهان منتقل کردند و با همه‌ سطوح شخصیت انسان همزمان سخن گفتند و، به نحوی که هم برای ذهن ناآموخته‌ کودک و هم بزرگسال فرهیخته دریافتنی باشد، با آنان ارتباط برقرار کردند» (بتلهایم، 1399: 4). مخاطبان افسانه‌ها با آن‌ها زندگی می‌کنند، تجربه کسب می‌کنند، با شخصیت‌های داستان‌ها همذات‌پنداری می‌کنند و شیوه‌ درست زندگی کردن را از آن‌ها می‌آموزند. به همین دلیل است که برونو بتلهایم در کتاب «افسون افسانه‌ها» تاکید جدی بر این مساله دارد که افسانه‌ها نه تنها برای مخاطبان کودک و نوجوان مخرب نیستند، بلکه منبع بزرگی در جهت آموزش و رشد تخیل آن‌ها تلقی می‌شوند. این دقیقاً بر خلاف دیدگاه‌های افسانه‌ستیزانی است که افسانه‌ها را مخرب و باعث گمراهی و تباهی کودکان و نوجوانان می‌دانستند و به ستیز با افسانه‌ها برخاسته بودند. در این که شنیدن و خوانش افسانه‌ها نیاز مخاطب کودک و نوجوان است، شکی نیست اما مساله این‌جاست که آیا افسانه‌های کهن که سرشار را مضامین خشن، واقعیت‌های تلخ  زندگی و گاه مضامین نامناسب هستند، باید به طور تمام و کمال در اختیار مخاطب کودک و نوجوان قرار بگیرند؟ بتلهام به این پرسش پاسخ آری می‌دهد و بیان می‌کند که سانسور و تغییر و مناسب‌سازی افسانه‌ها برای مخاطبان کودک و نوجوان از بار معنایی و آموزشی آن‌ها می‌کاهد و اجازه نمی‌دهد پیام و هدف اصلی، که آموختن درس زندگی به مخاطب است، محقق شود. درس‌هایی مانند: رویارویی و پذیرش واقعیت‌های تلخی چون مرگ و شکست. او معتقد است افسانه‌ها باید همان‌گونه که از گذشتگان به ما رسیده‌اند، در اختیار مخاطبان کودک و نوجوان قرار بگیرند تا کودکان و نوجوانان از تجربه‌های زیستی موجود در آن‌ها درس و عبرت بگیرند. «امروز بسیاری از فرزندان ما از فقدانی بس بزرگ رنج می‌برند- زیرا اصلاً از فرصت شناسایی قصه‌های پریان محروم شده‌اند. اکنون بیشتر کودکان ما با داستان‌های پریان به صورت اقتباس‌های بزک شده و ساده شده‌ای که معنای آن‌ها را کم‌رنگ کرده و آن‌ها را از مفهوم عمیق‌ترشان تهی کرده است، آشنا می‌شوند- اقتباس‌هایی چون فیلم‌ها و نمایش‌نامه‌های تلویزیونی که این قصه‌ها را به یک سرگرمی توخالی تبدیل کرده‌اند.» (بتلهایم، 1399: 28-29).  اما اگر اقتباس صورت گرفته از افسانه‌ها قرار باشد بدون هیچ تغییری در اختیار مخاطب امروز کودک و نوجوان قرار بگیرد، پس اقتباس درست و اصولی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟  لیندا هاچن، نظریه‌پرداز پسامدرن، معتقد است اقتباس‌ها نباید کپی‌برداری بدون تغییر متون قبل از خود باشند و لازم است سرشار از نوآوری و خلاقیت باشند. «اقتباس، کپی‌برداری، به معنای باز تولید مکانیکی یا چیزی از این قبیل نیست، بلکه تکراری است بدون کپی‌برداری؛ کنار هم قرار دادن آشنایی و تکرار از یک سو و شگفتی و تازگی از سوی دیگر، اقتباس به عنوان اقتباس، مستلزم خاطرات و تغییر و همچنین ثبات و متغیر بودن است» (هاچن، 1400: 249).  در این صورت چگونه می‌توان اقتباس‌های انجام گرفته از افسانه‌ها بر مبنای نظر بتلهایم (اقتباس‌های بدون تغییر در متن اصلی) را اقتباس‌هایی موفق دانست؟ ضمن این که گاه مفاهیم و مضامینی در این افسانه‌ها وجود دارند که ممکن است متناسب با معیارهای اخلاقی و اجتماعی روزگار مخاطب نباشند. دلیلی ندارد مخاطب کودک و نوجوان با  واقعیاتی در افسانه‌ها روبه‌رو شود که دیگر در زمانه‌ خودش پذیرفته نیستند و رد شده و ضد اجتماعی تلقی می‌شوند. این مضامین نه تنها در جهت رشد و آموزش مخاطب کودک و نوجوان مفید نیستند، بلکه ممکن است ذهن او را منحرف کنند و به گمراهی بکشانند. یکی از این مضامین تبعیض‌های جنسیتی و نژادی و نگاه ابزاری به زن است. اکثراً در افسانه‌ها یکی از علل برتری زنان شاخص بر سایر زنان، زیبایی ظاهری آن‌هاست. بارها با افسانه‌هایی از این دست رو به رو شده‌ایم که در معرفی شخصیت زن داستان این گونه نقل شده است: «یکی بود، یکی نبود، پیره‌زنی بود سه تا دختر داشت. اسم بزرگه نمکی و میانه ناز و کوچکی مَلی بود. مَلی از همه‌ی این‌ها خوشگل‌تر و زرنگ‌تر بود» (مهتدی،ج2، 1377: 17). همچنین زنان در اکثر این داستان‌ها به عنوان کالاهایی مورد پسند مردان قلمداد می‌شوند یا گاه به عنوان کنیز در کنار بردگان معامله می‌شوند. بدون این که خودشان در این بین حق انتخاب و اختیاری داشته باشند. مانند این نمونه‌ها: «روزی یکی از دوستان که برده‌فروش بزرگی بود، به او گفت: «دربازار برده فروشان، کنیزکانی نیکو و زیباروی، از هفت اقلیم آورده‌اند؛ خوب‌ترینشان را اختیار کن و از تنهایی و این دنیای سرد بی زن به در شو.» شاهزاده سخن دوست پسندید و بهترین آن‌ها را برگزید» (جهانگیریان، 1397: 89)، «مدتی پیش، پادشاه مصر از این دختر خواستگاری کرد. اما پدر دختر گفت که قسم خورده است دخترش را به پسر برادرش بدهد. پادشاه از این جواب وزیرش خشمگین شد و برای انتقام از او، دستور داد که دختر را به عقد زشت‌ترین مرد شهر درآورند. دستور شاه اجرا شد و گوژپشتی زشت و سیاه را برای شوهری دختر پیدا کردند» (قاسم‌نیا وآبیار، (1395: 55)، «تمام دختران جوان و زیبای سرزمین به این جشن دعوت شده بودند تا پسر پادشاه آن‌ها را ببیند و یکی را به همسری انتخاب کند» (برادران گریم، 1383: 180). بارها در داستان‌ها شنیدیم که پادشاهی در آزمون‌های مختلف یا مشکلات و چالش‌های ایجاد شده، وعده می‌دهد هر کسی از این آزمون‌ها و چالش‌ها سربلند بیرون بیاید، شایستگی ازدواج با دختر زیبارویش را دارد. حال اهمیتی ندارد شاهدخت نگون‌بخت به این ازوداج تمایلی داشته باشد یا خیر. «اگر دخترم را درمان کردی، دختر و نصف دارائی‌ام مال تو اگر نه جانت مال من» (مهتدی،ج2، 1377: 196). در اکثر این افسانه‌ها زنان شخصیت‌های معطیع هستند و از نظر اجتماعی و حقوق فردی در درجه‌ای پایین‌تر از مردان قرار دارند، این درباره‌ بعضی نژادهای انسانی نیز صدق می‌کند. در حالی که خداوند زن و مرد و تمام نژادها را برابر آفریده و در کتاب آسمانی‌اش، قرآن، بر این برابری تاکید دارد. حال با این تفاسیر، آیا ضروری نیست اقتباس‌های انجام گرفته از افسانه‌ها برای مخاطبان کودک و نوجوان که مخاطبانی در مرحله‌ آموزش و یادگیری و الگوپذیری هستند، به شکلی متفاوت صورت بگیرد. با تغییراتی که این آثار را به فرهنگ و اخلاقیات و باورهای زمانه‌ خودشان نزدیک‌تر کند؟ مگر نه این است که افسانه‌ها پرمعناتر و شدند. پس چه ایرادی می‌تواند داشته باشد اگر ما هم نقشی در این تحول و رشد یافتگی داشته باشیم و طبق رسم دیرین، افسانه‌ها را با توجه با شرایط زمان خودمان بازخوانی و بازنویسی کنیم تا این میراث کهن را رشد یافته‌تر برای نسل بعد از خود به یادگار بگذاریم. اگر این اقتباس با شناخت و آگاهی درست از مفاهیم و معانی افسانه‌ها صورت بگیرد، اکثراً می‌تواند مانع از این شود که معانی کلیدی و آموزه‌های باارزش این آثار که مورد توجه و مد نظر بتلهایم هستند، مورد تحریف قرار بگیرند. یقیناً چنین اقتباس‌هایی هم می‌توانند با نوآوری‌هایی که دارند، نظر طرفداران اقتباس مدرن را جلب کنند، هم می‌توانند طرفداران برابری نژادی و جنسیتی را خشنود کنند و همچنین می‌توانند خوراک ذهنی بهتری برای مخاطبان امروزی آماده‌ی آموختن و الگوپذیری باشند.

منابع:                                                                                                                      

-برادران گریم (1383). قصه‌ها و افسانه‌های برادران گریم. اکبریان طبری، حسن. تهران: هرمس.

-بتلهایم، برونو (1399). افسون افسانه‌ها. شریعت‌زاده، اختر. تهران: هرمس.

-جهانگیریان، عباس (1397). هفتپیکر. چاپ سوم. تهران: پیدایش.

-قاسم‌نیا، شکوه و آبیار، نرگس (1395). قصه‌های شیرین هزار و یک شب. چاپ پنجم. تهران: پیدایش.

-مهتدی(صبحی)، فضل‌الله (1377). افسانه‌ها، جلد2. تهران: جامی.

-هاچن، لیندا (1400). نظریه‌ای در باب اقتباس. خداکرمی، مهسا. چاپ 2. تهران: نشر مرکز

خبرنگار: لیلا خیامی

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.