معراجالشهدا پذیرای مهمانهای تازهای است. البته این بار دست سرنوشت این مهمانها را نه برای وداع بلکه برای وصال به اینجا و عطر دلپذیرش گره زده است. زوجهایی که زیر سایه شهدا زندگیشان را شروع کردند و به هم بله گفتند. آنها که شاهدان عقدشان شهدا بودند و منزلگاه وصالشان معراج، حالا گرد هم آمدهاند تا دوباره عهد و پیمان تازه کنند و راه و رسم زندگیشان را از شهدا به امانت بگیرند. دومین اجتماع زوجهای معراجالشهدا با حضور بیش از صد زوجی که مراسم عقدشان را گره زدند به این حسینیه نورانی، برپاشده. البته شیرینی این اجتماع و قشنگی حضور آدمهایش، وقتی بیشتر شد که بسیاری از زوجهای جوان با ثمره عشق و میوه زندگیشان آمده بودند. معراج حلقه وصل همه این زوجهاست و معراج عشق و شهدا مثل همیشه برایشان بهترین میزبانند.
پدر معراج و 600 عروس و داماد خوشبخت!
شوق دیدار معراج و خاطرات شیرینی که گره خورده به آن،ناخودآگاه و به محض ورود خنده را مینشاند بر چهره زوجها. آنوقت تا مسیر آذینبندی شده معراج را پشت سر بگذارند و خودشان را برسانند به حسینیه، قدم به قدم خاطرات روز وصالشان را مرور میکنند. اینجا همه بدون استثنا بعد از آنکه با شهدای گمنام دیدار تازه میکنند و رفع دلتنگی، اولین نفر سراغ چهرهای آشنا میگردند. چهرهای که برایشان نماد یک پدر است. پدری با موهای سفید، چروکهایی که رد روزگار است و صورتی که همیشه میخندد. نه نسبتی با عروسخانمها دارد و نه با دامادهای معراجالشهدا آشنایی و فامیلی. اما قصه شیرین شروع زندگی همهشان را میداند، برای عقد و وصلشان در این حسینیه کم زحمت نکشیده و حواسش به حال دل همه عروس و دامادهایش هست! «سرهنگ ابراهیم رنگین» مسئول معراج شهدا، همان چهره آشنا و محبوب مهمانهای اینجاست که البته چند روزی است که مسئولیتش را به جوانترها واگذار کرده. نه سرهنگ اهل حرف زدن است و نه گمان میکنم میان این جمع عروس و دامادها که مدام میآیند و با او حرف دل،تازه میکنند، به این زودی نوبت به من برسد. مصاحبه را چند قدم آنطرفتر میکشم تا سرهنگ رنگین را از زبان«سیدحسن» یکی از دامادهای معراج بشنوم:«از روز اولی که ما برای ثبتنام عقد و شنیدن شرایط معراج پایمان به اینجا باز شد و با حاجآقا آشنا شدیم مهرشان به دلمان نشست. مثل یک رفیق، مثل یک پدر واقعا همهجا کنارمان بودند. نمیدانم گفتنش درست باشد یا نه اما ما انتظار نداشتیم مسئول معراجالشهدا را ببینیم چه برسد به اینکه آنقدر با ایشان صمیمی و راحت باشیم!»
«زهرا» عروس دیگر معراجالشهداست به قول خودش اهل مصاحبه نیست اما چون پای سرهنگ رنگین درمیان است. چندکلامی همصحبت ما میشود:« اینجا شده خانه دوم ما، لطف و مهماننوازی شهدا که جای خود اما این رفتار دوستانه سرهنگ رنگین ما را هرکجا باشیم به معراج میکشاند. من و همسرم خیلی از اوقات، برای مشورت سراغ ایشان میرویم.اصلا آن عکس خنده حاجقاسم را ببنید روی آن قاب، من حس میکنم جنس لبخندهای سرهنگ رنگین هم، همان است!»
سخنرانی «سردار رنگین» مسئول سابق معراجالشهدا
خطبه عقدی که رهبر خواند!
دید و بازدیدها که تازه میشود و خاطرات که جان میگیرد مراسم هم آغاز میشود. از سال 96 تا به حال بیش از 600 زوج پیمان عقدشان را کنار شهدا بستند و کمتر از 5درصد از این آمار به جدایی ختم شدهاست. به قول سردار رنگین، وصال در معراج و در چنین فضای معنوی، نیازمند دعوت خود شهداست و مهم است که زندگی از کجا و با چه نوری آغاز شود. اینجا میزبانها همه از جنس شهدا هستند و اولینشان مادر شهید«مجید قربانخانی» است. همان مادرشهیدی که چند روز قبل رهبر معظم انقلاب خطبه عقد دخترش را جاری کرد حالا آمده تا از لذت دیدار و شوق آن وصال بگوید و مهمانها به گوش جان بشنوند:« با اینکه 8 سال از شهادت مجیدم گذشته اما تا به حال قسمت نشده بود که به دیدار آقا برویم. همیشه تصاویر دیدارها را که نگاه میکردم پیش خودم میگفتم یعنی کی قسمت من میشود؟! حتی شهدایی که پس از مجید، شهید شده بودند هم سعادت دیدار برای خانوادهشان مهیا شده بود اما برای ما، هنوز نه! سه شب قبل از اینکه با ما تماس بگیرند و به بیت رهبری دعوت شویم حال خوبی نداشتم. از خواب میپریدم و بهانه مجید را میگرفتم. وقتی تماس گرفتند به خاطر حال روحی بدم گفتم نمیتوانم بیایم. دخترم هم سرکار بود و خبر نداشت. فردا دوباره تماس گرفتند و درباره عطیه دخترم پرسیدند. درباره اینکه ازدواج کرده یا نه. گفتند بیایید که اگر بشود خطبه عقدشان را آقا جاری کند. احساس میکنم تاثیر درد و دلهای شبانهای بود که این یک هفته با مجید داشتم. خودش آمد پای کار که مراسم خواهر ش اینقدر قشنگ برگزار شد.»
مادر شهید مجید قربانخانی از مراسم عقد دخترش میگوید.
شگفتانه مادر شهید و نسلی برای ظهور!
اینجا چهرهها گاه وصله میشود به اشک و گاه دریای لبخند است. بعضی وقتها هم تلاقی اشک و لبخند است. مثل لحظهای که شگفتانه مادر شهید« مسعود عسگری» به دست زوجها میرسد. از همان ابتدای ورود، به هر زوج پاکتهای هدیهای داده شده و قرار بر این است که یکی یکی بازشان کنند و عنایت دوباره شهدا را به چشم ببینند. اینبار میزبان، مادر شهید عسگری است و هدیه نیز از طرف پسر شهیدش. پاکتها که باز میشود چشمها انتظار هر چیز دیگری را میکشند جز آنکه میبینند. یکجفت جوراب نوزادی که مادر شهید میگوید:«قصه خودش را دارد.» این هدیه متفاوت از طرف شهدا، برای بعضیها نشانه است و یک دنیا حرف و برای بعضی دیگر نور امیدی است که حالا نوید آمدنش را از معراج گرفتهاند. مادر شهید راوی داستان این هدیه خاص میشود و میگوید:« این خوشسلیقگی و انتخاب کار من نبود کار خود مسعود بود. من وسیله بودم تا پیام شهید را به جوانها برسانم. دوست مسعود که ازدواج کرده بود. پسرم برایش پیامک تبریک فرستاده بود و نوشته بود «مبارک باشه! زود برای ظهور آقا سرباز تربیت کنید» خیلی حواسش بود که نسل مهدوی برای ظهور داشته باشیم. قبول دارم فرزندآوری و تربیتش سخت است. اما اگر سخت نبود اسمش را نمیگذاشتند جهاد!»
هدیه مادر شهید«مسعود عسگری» به زوج های معراج
هدیه خاص رهبری برای عروس و دامادهای معراجی!
معراج، همان میعادگاهی است که عروس و دامادهایش را گره میزند به معرفت. نمیگذارد کاسه زندگیشان از معنویت خالی شود و جای خالی نگاه و عنایت اهلبیت (ع) و شهدا را در زندگیشان احساس کند. هدیه دومین گردهمایی معراجالشهدا و عروس و دامادهایش به طور ویژهتر نصیب 6 زوج میشود. 6 زوجی که قرار است به قیدقرعه راهی حرم امام رضا علیه السلام شوند و دل و جان غسل بدهند در این حریم الهی. البته برای دلِ تنگ آنهایی که از زیارت و این قرعهکشی بینصیب میمانند. آنها که از همین حالا اشک وصله شده به چشمهایشان و دلشان تا حرم دویده، مرهمی هست. چند دقیقهای تا اذان مانده و مراسم به انتها رسیده اما از پشتسر، خادمان آستان رضوی پرحم مبارک حرم را در میان نوای خوش نقارهخانه به دست عاشقان امام رضا علیه السلام میرساند و با نبات تبرکی شیرینی این زیارت را به کامشان دوچندان میکنند. چشمها که بارانزده میشوند حالا نوبت هدیه خاص این مراسم است. چفیه متبرک مقام معظم رهبری و یک جلد کتاب مطلع عشق از طرف دفتر ایشان خاطرهسازی امروز را برایشان تکمیل میکند.
بعضی از زوجها چفیه هدیه رهبری را روی سرکودکانشان انداختند تا بگویند نسل آنها سربازان مهدوی خواهد بود.
عاشقهای عاقبت به خیر!
به قول عروس و دامادها، دورهمیهای معراج، یک تجدید قوای حسابی است برای زندگی. یک چراغ راهنماست برای مسیرش و یک حس خوب است برای ادامه دادنش. اینکه هر سال دورهم جمع میشوند تا یادشان بیاید نقطه آغازشان از کجا بوده. اینکه با شهدا عهد و پیمان تازه میکنند و هربار به لطف آنها هدیههای خاص معنوی وارد زندگیشان میشود انگار عشق و ازدواجشان را عاقبت به خیر میکند.
زینب نادعلی
نظر شما