امروز چهاردهم تیر ماه، «روز قلم» است. این روز در سال ۱۳۸۱ پس از پیشنهاد انجمن قلم ایران و تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی به ثبت رسید. در روز قلم از مسائل بسیاری میتوان صحبت کرد؛ از حرمت قلم که در نزد ایرانیان پیشینه دیرینهای داشته تا حرمت صاحبانش.
بهتر دیدیم در این روز با یکی از نویسندگان درباره مسائل و مشکلات این روزهای اهالی قلم صحبت کنیم.
هادی خورشاهیان متولد ۱۳۵۲ از جمله شاعران و نویسندگانی است که هم در حوزه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد و هم در حوزه ادبیات بزرگسالان. از او تاکنون دهها اثر منتشر شده است. «من کاتالان نیستم»، «من هومبولتم»، «دشمن آینده»، «سودابه سیاوش را کشت»، «مگه من چند نفرم»، «دختری که نبود» و... بخشی از آثار این نویسنده و شاعر است.
* انتخاب «روز قلم» توانسته اهمیت این روز و اهالی آن را به مردم نشان دهد؟
** هر چقدر انتخاب روزهایی مثل روز «کارگر»، «پرستار» یا «کارمند» نفعی برای صاحبان آن صنف داشته، روز «قلم» هم برای اهالی قلم بهرهای داشته است! واقعیت این است که قرار نیست با انتخاب یک روز امکاناتی برای صاحبان آن صنف در آن روز فوران کند. مثلاً روز جهانی «معلولین» هیچ اتفاق خاصی برای معلولان نمیافتد اما در این روز به این قشر توجه خاصی میشود یا مثل روز شعر و ادب فارسی که با توجه خاصی از استاد شهریار و شاعران یاد میشود و احتمالاً نشستها و بزرگداشتهایی هم در این روز برگزار میشود.
من خودم به عنوان یک نویسنده توقعی از این روز ندارم. کارکردش هم این نیست که اتفاق خاصی برای اهالی قلم بیفتد فقط در این روز یاد اهل قلم، گرامی داشته میشود.
اعضای انجمن قلم هم با برگزاری جایزه «قلم زرین» سعی میکنند به نوعی این روز را برای نویسندگان گرامی بدارند.
* به انگیزه این روز باید درباره مشکلات نویسندگان و کسانی که با قلم عمر را میگذرانند، صحبت کرد. فکر میکنید راجع به چه مسائلی میتوان بیشتر صحبت کرد؟
** اتفاقاً نویسندگان در این روزگار با مسائل کمی روبهرو نیستند؛ از منتشر نشدن کتابهایشان گرفته تا بیانگیزگی برای نوشتن، نداشتن مخاطب، فروش نرفتن کتاب و خوانده نشدن. از گرانی کاغذ میشود حرف زد تا تیراژ پایین کتاب و خیلی مسائل دیگر.
اما من از این زاویه نگاه میکنم که هنرمندان و اهالی قلم با بقیه صنفها تفاوت دارند. مثلاً ببینید وقتی میگوییم پزشک، کارگر، معلم و مهندس افراد این گروه اصناف مشخص است اما وقتی میگوییم اهل قلم درباره چه بخشی از افراد صحبت میکنیم؛ روزنامهنگار، شاعری که کتاب منتشر کرده یا حتی کتابی منتشر نکرده اما ذائقه شعرسرایی دارد و در کنگرهها شعر میخواند یا نویسندهای که کتاب نوشته و معروف است؟
به هر حال همه اینها اهل قلم هستند و هر کدام هم ویژگیهای خودشان را دارند. اما کاملاً واضح است که اهل قلم امروز، اهل قلمهای واقعی نیستند چون همه ما که مینویسیم به حرفه دیگری مشغول هستیم و از راهی غیر از نوشتن، ارتزاق میکنیم. کمتر کسی مثل محمدرضا یوسفی پیدا میشود که طبق گفته خودش فقط از راه نویسندگی گذران زندگی کند و به صورت حرفهای به نوشتن مشغول باشد. من خودم کارمند هستم و گذران زندگی من از این راه است پس نویسندهها زیاد به عنوان صنف مطرح نیستند. ما نمیتوانیم بگوییم شغل ما نویسندگی است چون از راه نوشتن گذران زندگی نمیکنیم، توقعی هم از مردم نداریم که نویسندگی را به عنوان یک حرفه و شغل ببینند چون حرفه و شغل یعنی از راه آن پول دربیاوری و ارتزاق کنی اما آیا نویسندههای الان فقط از راه نوشتن مطلق میتوانند گذران زندگی کنند؟ از مخاطب هم توقع نداریم کتابهای ما را بخرد. باید کتاب خوب تولید شود تا تبلیغ برای اثر به نتیجه دلخواه برسد. یک کتاب را میتوان با پویش و تبلیغات به ۱۰ کتاب رساند اما نمیتوان به ۱۰۰ چاپ رساند. چاپ دهم به بعد را باید مردم معرفی کنند و لازمه این مسئله، نوشتن کتاب خوب است.
* چطور یک کتاب خوب نوشته میشود یا بهتر است بپرسم از نظر شما کتاب خوب، چه کتابی است؟
** درباره پاسخ پرسش قبل توضیح بیشتری بدهم؛ منظورم نوشتن کتابی نیست که فقط به ذائقه مردم توجه داشته باشد. به هر حال نویسنده باید اثری بنویسد برای همه زمانها. ارزش بسیاری از کتابها در آینده کشف شده است نه در زمان حیات نویسنده و زمان چاپ اثر. مارسل پروست کتاب «در جستوجوی زمان از دست رفته» را برای مخاطب زمان خودش ننوشت اما به مرور زمان، کتاب مورد توجه و اقبال مخاطب قرار گرفت. نویسنده باید اثری بنویسد که هم برای همه زمانها خواندنی باشد و هم دغدغههای مردم زمانه در آن منعکس شده باشد. کتاب باید حرف تازهای داشته باشد و این مسئله بر عهده اهل قلم است و ربطی هم به دولت ندارد.
* به هر حال تولید ادبیات فاخر نیاز به بسترهایی دارد که شاید دولتها یکی از لوازم ایجاد بسترها باشند.
** نه قبول ندارم. بهترینهای ادبیات یا در زندان خلق شدند یا در تبعید و فقر. اصلاً نباید به انتظار دولتها نشست. بله دولت موظف است از نویسنده، کتاب و کلاً زنجیره نشر حمایت کند. از پیشخرید کتابها گرفته تا ایجاد شرایط خوب برای نویسندهها و برگزاری شرایط کشف استعداد و تلاش برای رشد این استعدادها اما همه ماجرا این نیست. کشوری مثل سوئیس که پس از جنگهای جهانی، کشور امنی بوده است باید صاحب بهترین ادبیات، موسیقی و سینما میبود ولی این طور نشد و بهترینهای ادبیات در روسیه خلق شد. قرن۱۹ از قرنهای وحشتناک اروپا بوده است؛ جنگ، بیماریهای فراگیر، فقر و مشکلات اقتصادی گریبان مردم را گرفته بوده و در همین زمان داستایوفسکی، تولستوی، چخوف، ویکتورهوگو و نویسندگان دیگر، ادبیات شاخص و ماندگاری خلق میکنند. خواهران برونته به همراه برادرشان درگیر بیماریهای واگیردار شدند و از دست رفتند اما توانستند ادبیات خلق کنند آن هم شاهکار. با خواندن و شنیدن همین پیشینه، به بسترهای خانوادگی و جهانی آماده برای خلق اثر ادبی فاخر معتقد نیستم و اعتقاد دارم «لقد خلقنا الانسان فی کبد» ما را در رنج آفریدند و ما هم در رنج میآفرینیم و دست به خلق اثر میزنیم!
* اگر بخواهید با نویسندگان صحبت کنید به آنها چه میگویید؟ به هر حال این روز، روز شماست.
** من جزو نویسندگانی بودهام که بودبودهامببم در یک شرایط خاص رشد کردهام، فرزند شهید هستم؛ از کودکی با غم نداشتن پدر بزرگ شدهام، مجبور شدم ترک تحصیل کنم و مشکلاتی داشتهام. گاهی دوستانم به من میگویند در آثارت همین مشکلات و معضلات را نشان بده!
با اینکه معتقدم نویسنده باید تفکر انتقادی داشته باشد و زبان حال مردمش باشد اما شخصاً دوست داشتهام جهان آرام، پرهیزگار و منزهی را در آثارم خلق کنم به خصوص در حوزه آثار کودک و نوجوان. گو اینکه گاهاً در این مورد موفق نبودهام. در آثار دفاع مقدسیام که منتشر شده به خصوص کتاب «مامان را ببخشید» مخاطبان و نوجوانان به من میگفتند برای بخشهایی از کتاب اشک ریختند.
به هر حال تلاشم این بوده در آخر همه آثارم زیبایی و نور امید را نشان دهم و اگر قرار باشد نکتهای بگویم توجه به همین زیبایی و امید است که «ما رأیت الا جمیلا!».
میدانم شرایط جامعه، زیبا نیست اما دوست دارم بچهها وقتی حداقل سراغ کتابهای من میآیند لحظات آرامی را تجربه کنند.
* ذهن نویسنده برای خلق این زیبایی و نور امید باید در مسیر آرامش قرار بگیرد در حالی که همه نویسندگان از شرایط امروز نویسندگی شاکی و گلهمند هستند!
** بله درست است چاپ کتاب الان خیلی سخت شده است. کتابهای خود من چند سالی است که روی دست ناشر مانده و همین مسئله انگیزه من را برای نوشتن کم کرده است و از اول امسال تا همین لحظه هیچ چیزی ننوشتهام!
نویسنده رمانش را به سختی به اتمام میرساند و حالا باید دنبال ناشر باشد و ناشر میگوید تا سه سال آینده پرونده رمان را بسته!
به کتابفروشی میرویم و میبینیم تیراژ کتاب به ۱۵۰ یا ۲۰۰ رسیده است. در این شرایط نویسنده انگیزه نوشتن ندارد. نویسنده دوست دارد کتابش خوانده شود هر چند که بگوید برای دل خودش مینویسد. ناشر به نویسندههای ایرانی اقبال نشان نمیدهد و به راحتی آثار نویسندگان خارجی را منتشر میکند با تیراژ هزار و خوب هم میفروشد اما همه جا همین طور است. این مسئله خاص ایران نیست. من همه آثار دنیا را رصد میکنم وضعیت همه جا همین است. از میان این همه آثار یک «هری پاتر» یا «خانه درختی» و «تام گیس» گل میکند و بقیه نویسندهها هم کار خودشان را میکنند. این سختیها همیشه بوده و مربوط به امروز و دیروز نیست.
چارلز دیکنز در «داستان دوشهر» جمله معروفی دارد که حکایت همین احوال ماست: «بهترین روزگار و بدترین ایام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بیباوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همه چیز در پیش روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود، همه به سوی بهشت میشتافتیم و همه در جهت عکس ره میسپردیم». نویسنده هم باید با توجه به همین شرایط دست به خلق اثر بزند، چارهای نیست و باید گذراند اما در پایان میخواهم این را بگویم مخاطبی که با توجه به این همه رسانههای تصویری و تفریحی میآید و کتاب نویسندههای ایرانی را میخواند و حتی آن را استوری میکند، من را خوشحال میکند و من از این مخاطب هوادار تشکر میکنم.
نظر شما