اشاره: این روزها مصادف است با ایام اسارت آل الله و روشنگری های حضرت زینب کبری علیهاالسلام، استمراردهنده قیام جهانی عاشورا که اگر او نبود، کربلا در همان کربلا باقی می ماند و این گستره جهانی را پیدا نمی کرد.
بدین مناسبت بر آن شدیم تا به مناسبت این روزها, مروری داشته باشیم بر روشنگریهای عقیله بنی هاشم علیهاالسلام و از قلم رسا و شیوای مرجع عالیقدر آیت الله العظمی کریمی جهرمی دام ظله نهایت استفاده را ببریم. روشنگریهای زینب کبری سلام الله علیها و شرح رشادت های آن بانوی بی نظیر اسلام را در سلسله نوشتارهای معظم له در چند شماره پی خواهیم گرفت:
بسم الله الرحمن الرحیم
رسالت کربلا و قیام حضرت سید الشهدا علیه السلام از عصر عاشورا، بهطور رسمی، به دختر کبرای امیرالمؤمنین زینب علیهاالسلام محوّل گردید. بعد از آنکه از آغاز آن انقلاب و حرکت پرشور نیز، نقشهای عظیم و اساسی برای بانوی کربلا بود و از اینرو، باید وی را شریکة الحسین در این نهضت بینظیر و این قیام آسمانی بخوانیم.
بهطور کلّی، زینب کبری سه نقش عمده و اساسی در حادثه سهمگین کربلا داشت:
١. حفاظت از جان مبارک حجّت بالغه خدا، حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام که ولیّ اعظم الهی و امام معصوم و اختر فروزان آسمان ولایت و امامت بود.
آری! حضرت زینب در موارد عدیده با تمام توان برای نگهداری یادگار بزرگ برادرش، امام حسین علیه السلام بهپاخاست و این امر خطیر را که به عهده داشت، به بهترین وجه انجام داد.
آری! در مواردی حضرت زینب سلام الله علیها، جان مقدّس حضرت علی بن الحسین علیهماالسلام را به اذن الله، حفظ و نگهداری فرمود. گاهی از شرّ دشمن از خدا بیخبر و زمانی از هجوم مصایب، و اینک این موارد را نمونه میآوریم:
۱. زمانی که صدای غربت حضرت امام حسین علیه السلام بلند شد، زنان و بانوان حرم نیز صدا را به ناله بلند کردند. در این هنگام، حضرت علی بن الحسین زین العابدین که بیمار بود و از شدّت بیماری، توان نداشت که شمشیر را با خود بردارد، به عزم حمایت و نصرت پدر بزرگوار خود بیرون آمد. امّ کلثوم از پشت سر او فریاد میکرد: ای فرزند! برگرد و آن حضرت میفرمود: «یَا عَمَّتاه! ذَرینی أُقَاتِل بَینَ یَدی ابنِ رَسُولِ الله صَلَّی الله علیه و آله» ای عمّه! مرا رها کن تا پیش روی فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله بجنگم. امام حسین علیه السلام به خواهر خود فرمود: «خُذیهِ لِئَلّا تَبقَی الأرضَ خَالِیةً مِن نَسلِ آلِ مُحَمَّد علیهم السلام» ای خواهر! فرزندم را بگیر و نگهدار؛ نکند که زمین از نسل آل محمد علیهم السلام خالی گردد. (نفس المهموم، ص317)
۲. هنگامی که سپاه یزید به خیمهگاه امام حسین علیه السلام هجوم آوردند و زنان و کودکان، متفرّق و پراکنده شدند، زینب رو به سوی امام زین العابدین آمده و او را رها نمینمود؛ بلکه پیوسته از او دفاع میکرد. حمید بن مسلم میگوید: من به علی بن الحسین علیهماالسلام که بیمار و در بستر افتاده بود رسیدم که ناگهان، شمر رسید و گروهی از اراذل و اوباش با او بودند و میگفتند: آیا این بیمار را نمیکشی؟ و آن لعین، آماده کشتن وی گردید و من میگفتم: سبحان الله! آیا ایــن جوان کم سن و سال را آن هم با کسالتی که دارد میکشی؟ ولی او مصمّم بود و از اینرو، شمشیر خود را بیرون کشید. در این هنگام، زینب خود را بر وی افکند و فرمود: «وَاللهِ لَا یُقتَلُ حَتی أُقتَل» به خدا سوگند، او کشته نخواهد شد، جز اینکه نخست مرا به قتل برسانید. عمر سعد آمد و شمر را از کشتن امام زین العابدین، منع نمود. (نفس المهموم، ص345-346)
3. در داستان حرکت اهل بیت از کربلا به کوفه، از امام زین العابدین نقل شده که میفرماید: من چشم به آن اجساد طیّبه دوخته بودم که روی خاک افتاده بودند و این منظره، بسیار بر من گران بود و سخت به اضطراب و ناراحتی افتاده بودم؛ بهطوری که نزدیک بود جان از بدنم مفارقت کند. عمّهام زینب، دختر کبرای علی، متوجه این حالت من شد. پس رو به من آورده و گفت: «مَا لِی أراک تجود بنفسک یا بقیّة جدّی وأبی وإخوتی» ای باقیمانده جدّ و پدر و مادرم! چرا با جان خود بازی میکنی؟ من گفتم: چگونه جزع و بیتابی نکنم در حالی که میبینم آقایم و برادران و عموها و عمو زادگان و نزدیکانم، آغشته به خون، روی خاک افتاده؛ لباسهایشان را به غارت بردهاند و کسی نمیآید آنان را کفن کند و به خاک بسپارد؛ گویا اینان از کفّار میباشند. حضرت زینب گفت: ناراحت نباش که این مطلب، عهدی از رسول خدا به جدّ تو و پدر تو است و خداوند، گروهی را مقرّر داشته، میآیند این ابدان طیّبه را تجهیز و دفن میکنند و این موضع، محلّ تجمّع علاقمندان از دور و نزدیک خواهد شد و با این وضع، امام زین العابدین را از آن حالت بحرانی نجات داد. (بحار الأنوار، ج45، ص179.)
4. شیخ مفید در ارشاد، نقل فرموده که چون اهل بیت را وارد بر ابن زیاد کردند، او خطاب به امام زین العابدین کرده و گفت: تو کیستی؟ فرمود: منم علی بن الحسین. ابن زیاد گفت: مگر نه این است که خداوند، علی بن الحسین را در کربلا کشت؟ حضرت فرمود: من برادری داشتم به نام علی که مردم، او را کشتند. ابن زیاد گفت: بلکه خداوند او را کشت.
حضرت، این آیه را خواندند: «اللهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»(زمر:42)؛ خداوند هر کسی را به هنگام مرگش میمیراند.
ابن زیاد، غضبناک گردیده و گفت: تو هنوز جرأت داری و جواب گفتار مرا میدهی؟! ببرید گردنش را بزنید. ناگهان عمّهاش زینب آمد و علی بن الحسین را محکم در بر گرفت و فرمود: ای ابن زیاد! بس کن و ریختن خون ما تو را بس است و خلاصه، دست به گردن امام زین العابدین در آورده و گفت: «وَاللهِ لَا أُفَارِقُهُ. فَإن قَتَلتَهُ فَاقتُلنی مَعَه»، به خدا سوگند، من از او جدا نمیشوم. اگر او را میکشی، مرا نیز با او بکش. ابن زیاد، نظری به زینب و به امام زین العابدین کرد و گفت: شگفتا که رَحِم و خویشاوندی زینب با این جوان چه کرده! به خدا سوگند من میبینم دوست دارد که او را با علی بن الحسین بکشم. علی بن الحسین را رها کنید که همان بیماری، او را بس است.(ارشاد، ج2، ص117)
2. نظارت کامل بر کاروان اسیران اهل بیت
در حقیقت، در سفر سراسر حادثه بازماندگان امام حسین علیه السلام، زینب کبری، سالار قافله بود و نگهداری کودکان و تسلیت بانوان داغدیده و محنتکشیده و دفاع از آن عزیزانِ آواره و گرفتار را، او به عهده داشت و بهراستی که شب و روز نیاسود و پیوسته برای تأمین حوایج افراد آن کاروان دلسوخته و دربند، تلاش میکرد؛ حتی بر اساس نقل بعضی از تواریخ، احیاناً نان و غذای مختصر خود را برای عزیزان خود ذخیره میکرد که نکند آنان گرسنه بمانند.(مستدرک عوالم العلوم والمعارف، ج11، ص954.)
۳. ایراد خطابههای بسیار مهیّج و آتشین
به جِدّ از اقدامات چشمگیر و بسیار نافذ حضرت زینب علیهاالسلام، خطابه و سخنرانیهای گرم و بسیار غرّا، فصیح و بلیغ آن حضرت در کوفه و شام میباشد.
آن حضرت، علاوه بر سخنان بسیار جالبی که در طول مسیر سفر اسارت داشتهاند، و یا کلمات کوبندهای که در مجلس ابن زیاد به آن جنایتکار فرمود، دو خطبة آتشین دارند که یکی در کوفه و دیگری را در شام ایراد فرمودهاند؛ میان این دو خطابه، از جهاتی، فرق و تفاوت است و خطبه آن حضرت در کوفه، بر خطبة وی در شام، امتیازاتی دارد که در آینده بیان خواهیم کرد.
نظر شما