تحولات منطقه

فرمانده قرارگاه اسرای عراقی در مشهد گفت: حضرت امام(ره) مطرح کردند: با اسرا آن‌گونه رفتار کنند که امیرالمؤمنین با ابن‌ملجم رفتار فرمود تا اسرا که ضربه روحی خوردند، احساس جبران کنند و بعدها در سلک مبلغان اسلام و فداکاران آن قرار بگیرند و آن‌ها میهمانان ایران هستند.

وقتی امام (ره) اسرا را میهمان خواند!
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

به گزارش قدس خراسان، دفاع مقدس با همه ابعاد و پیچیدگی‌هایش، روی دیگری هم دارد که کمتر به آن توجه می‌شود. نگهداری اسرای عراقی در ایران روی دیگر دفاع مقدس است که کمتر به سراغ آن رفته‌ایم. از این رو پای صحبت‌های فرمانده اردوگاه اسرای عراقی در مشهد نشستیم تا از بُعد پنهان دفاع مقدس سخن‌ بگوید.

محمدصادق خاکساری در ابتدا از چگونگی آغاز مأموریتش در اردوگاه اسرای عراقی گفت: زمانی که قرار بود عملیات فتح‌المبین اجرایی شود، نیروهای عراقی تا ۹۰ کیلومتری خاک ما نفوذ کرده بودند. صدام از شرایط نابسامان کشور در آن دوران سوءاستفاده و با پیش‌بینی اشتباهی که کرده بود، تصور می‌کرد در آن شرایط می‌تواند موفق شود؛ اما از ایمان، رشادت و ایثار مردم ما غافل بود. به یاد دارم زمانی که ما از مشهد به منطقه اعزام شدیم، مردم با وجود تمام کمبودهایی که داشتند، از ایستگاه راه‌آهن تا قرارگاه، ما را روی دوش خود قرار دادند و پذیرایی کردند. 

سروان بازنشسته ارتش گفت: نیروهای عراقی از طریق ستون پنجم از عملیات فتح‌المبین آگاهی پیدا کرده و ۲۹ اسفند سال ۶۰ یک حمله بسیار گسترده را شروع کردند به حدی که درگیری ما سنگر به سنگر و تن به تن شد و تلفات زیادی داشتیم. روز دوم فروردین ماه پس از آغاز عملیات، برادرم به شهادت رسید. فرماندهان وقتی از شهادت برادرم خبردار شدند، مرا به عقب برگرداندند و من مأمور شدم یک تانک را به عقب برگردانم. 

اسیران ابتدا رجز پیروزی می‌خواندند!

وی در ادامه با اشاره به حضور اسرای عراقی در پادگان دزفول گفت: در آن شرایط به خاطر وجدان انسانی اگر عراقی‌ها آب یا سیگار می‌خواستند، کمکشان می‌کردم و هیچ‌گاه با عقده و انتقام به آن‌ها نگاه نمی‌کردم. آن زمان فکر نمی‌کردم خودم مسئول نگهداری از اسرا شوم و ۱۰ سال صبح و شبم را با آن‌ها بگذرانم.

خاکساری ادامه داد: پس از شهادت برادرم اعلام کردند اگر خانواده‌ای دو فرزندش در جبهه حضور داشته، پسری که مدت بیشتری در منطقه بوده، باید برگردد. به همین خاطر به من گفتند اسرا را به مشهد ببرم و در نگهداری آن‌ها همکاری کنم. وقتی اسرا را به مشهد آوردیم، خبر به مردم رسیده و فضای بسیار ملتهبی ایجاد شده بود. در آن دوران روزهای دوشنبه و چهارشنه ۴۰ شهید در مشهد تشییع می‌شد و از طرفی مسائل و مشکلات معیشتی و فشار جنگ، مردم را زجر می‌داد. ازدحام عجیبی در میدان راه‌آهن بود و برای اینکه مشکلی پیش نیاید، دستور دادند اسرا را در ایستگاه سنگ‌بست پیاده کنیم و با اتوبوس به مشهد ببریم.

وی درخصوص نگاه اسرای عراقی به ایرانی‌ها گفت: آن‌ها در ابتدا ما را مجوس، آتش‌پرست و خارج از دین می‌دانستند. بافت اجتماعی عراق آن زمان اغلب مادی بود تا دینی. دیدگاه آن‌ها درباره ما این بود که از ما برتر هستند. صدام جنگ روانی شدیدی علیه ما در میان نیروهای بعث راه انداخته بود. برای مثال فیلم‌های ساختگی پخش کرده بودند که نیروهای ایرانی، اسرای عراقی را به شکل فجیعی می‌کشند. از این رو نگاه آن‌ها به ما خیلی منفی بود. هرچند بعدها ساختگی بودن فیلم‌ها ثابت شد.

خاکساری ادامه داد: اوایل که اسرا وارد اردوگاه شده بودند، در برابر دستورات ما سرپیچی می‌کردند و به سختی می‌توانستیم از آن‌ها آمار بگیریم. ما آن‌ها را در ۹۰ کیلومتری خاک ایران اسیر کرده بودیم از این رو فکر می‌کردند تا چند روز دیگر پیروز و بر ما غالب می‌شوند. صدام وعده داده بود در چند روز آینده تهران را فتح می‌کند. از این رو کنترل کردن آن‌ها در روزهای نخست سخت بود. برای مثال یک اسیر داشتیم که خودش را به ناشنوا بودن می‌زد و بسیار لجوج بود. به خاطر ثروتش میان اسرا نفوذ زیادی هم داشت. هروقت صدایش می‌زدیم، خودش را به نشنیدن می‌زد؛ اما در نهایت توانستیم مجابش کنیم همکاری کند.

وقتی امام (ره) اسرا را میهمان خواند!

وی در ادامه با اشاره به اینکه در روزهای نخست در برخورد با اسرای عراقی مستأصل شده بودند، گفت: از شورای عالی دفاع دستور رسید همان‌طور که نیروهای عملیاتی در منطقه در حال عملیات، جانفشانی و مقاومت هستند، در برابر اسرای عراقی هم همان‌طور مقاومت و ایستادگی کنید. حضرت امام(ره) تعدادی از مسئولان نگهداری از اسرا را به حضور پذیرفتند و در آن دیدار مطرح کردند: «باید جوانان ما و کسانی که مسئول نگهداری اسرا و پناهندگان هستند، طعم شیرین رحمت اسلام را به آن‌ها بچشانند و با آن‌ها آن‌گونه رفتار کنند که امیرالمؤمنین با ابن‌ملجم رفتار فرمود تا اسرا که ضربه روحی خوردند، احساس جبران کنند و بعدها در سلک مبلغان اسلام و فداکاران آن قرار بگیرند و آن‌ها میهمانان جمهوری اسلامی ایران هستند».

فرمانده قرارگاه اسرای عراقی در مشهد ادامه داد: با اعلام این توصیه رهبر کبیر انقلاب، وظیفه ما خیلی سنگین‌تر شد. مهم‌ترین مسئله این بود که باید کار فرهنگی انجام می‌دادیم تا اسرا رحمت دین اسلام را حس کنند. ما باید با رفتار انسانی خود، حقیقت اسلام را به آن‌ها نشان می‌دادیم. 

وی نتیجه برخوردهای انسانی و اسلامی با اسرای عراقی را تشریح کرد: این رفتارها سبب شد تعداد زیادی از اسرا درخواست پناهندگی بدهند. زمان پذیرفته شدن قطعنامه، خیلی‌ها درخواست ماندن داشتند؛ اما صلیب سرخ چندان به عراقی‌ها آزادی عمل نمی‌داد و اگر محدودیت‌های صلیب سرخ نبود، این آمار بیشتر هم می‌شد. ۱۰هزار و ۶۳۴نفر از اسرای عراقی درخواست پناهندگی دادند و در نهایت ۷هزار ۶۳۴ نفر پناهنده مطلق شدند و در ایران ماندند و در قالب گردان‌های احرار در مناطق عملیاتی مختلف شرکت کردند که ۴۲۶ نفر از آن‌ها شهید و حدود هزار نفر نیز جانباز شدند. خیلی از همین پناهنده‌ها بعدها از جبهه برای من نامه می‌نوشتند و ابراز دلتنگی می‌کردند.

خاکساری با اشاره به نگهداری حدود ۱۰ هزار اسیر عراقی در مشهد، قوچان، بجنورد، تربت‌جام و سنگ‌بست گفت: در رفتار صلیب سرخ تناقضاتی دیده می‌شد. زمانی که در ایران بمباران شهرها اتفاق می‌افتاد،  واکنشی نشان نمی‌دادند؛ اما اگر نامه‌ای از اسرای عراقی با تأخیر ارسال می‌شد، بهانه‌جویی می‌کردند. در مقابل رفتارهای ددمنشانه رژیم بعث با اسرای ایرانی نیز سکوت می‌کردند. در حالی که اسرای ما در عراق با سختی‌های بسیاری مواجه بودند، اسرای عراقی شرایط بسیار مناسبی داشتند. برای مثال در بحث تغذیه، از آشپزهایی استفاده می‌شد که غذایی مطابق طبع عراقی‌ها آماده کنند. ما در هفته دو تا سه وانت نان خشک آن‌ها را تخلیه می‌کردیم!

ماجرای فرماندهی که در ایران و اسرائیل اسیر شده بود

وی با بیان خاطره‌ای گفت: ما اسیری در اردوگاه داشتیم که در زمان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۷۳ میلادی اسیر اسرائیل شده بود و سپس در جایگاه یکی از بلندپایه‌های رژیم بعث به عنوان اسیر به ایران آمده بود. به خاطر تبلیغات منفی علیه ایرانی‌ها، نگاه بدی به ایران داشت. خیلی اوقات با او بحث می‌کردم و مخالفت‌های شدیدی با دستورات ما انجام می‌داد. یک روز دیدم همین اسیر تعدادی از هم‌بندی‌هایش را جمع کرده و برای آن‌ها از تفاوت اسارت در ایران و اسرائیل می‌گوید. می‌گفت: «من اینجا چیزهایی می‌بینم که در یگان خودم نمی‌دیدم و امکانات رفاهی اینجا را حتی در عراق نداشتیم». 

خاکساری درخصوص تأثیری که رفتار ایرانی‌ها بر افکار اسرای عراقی داشت، گفت: وابسته‌های نظامی ارتش جهان برای بازدید از اردوگاه به مشهد آمدند. اسرا را برای برگزاری مراسم نظامی جمع کرده بودیم. پس از اینکه فرمان آزاد دادیم، اسرا به زبان عربی شروع به شعار دادن کردند  و علیه آمریکا یا شوروی شعار می‌دادند. نماینده شوروی از من پرسید مگر ما میهمان شما نیستیم؟ چرا علیه ما شعار می‌دهید؟ گفتم: این را باید از خود اسرا بپرسید. به سراغ یکی از اسرا رفت و پرسید چرا علیه ما شعار می‌دهید؟ اسیر عراقی گفت: من چرا اینجا هستم؟ چون شما تجهیزات نظامی و موشک به عراق دادید! شما عراق را وادار کردید علیه کشور مسلمان حمله کند تا امروز من اینجا دور از خانواده‌ام اسیر باشم.

وی در ادامه بیان کرد: ۳هزار ملاقات خانوادگی یا خصوصی و حتی بدون نظارت به اسرا می‌دادیم یا عکس و فیلم از آن‌ها تهیه می‌کردیم و برای خانواده‌هایشان می‌فرستادیم. حتی اسرا هم بنا بر فرمایش امام(ره) که اسرا را میهمان جمهوری اسلامی می‌دانستند، خودشان را میهمان جمهوری اسلامی معرفی می‌کردند. ما هر هفته چندین نفر از اسرا را به حرم مطهر رضوی می‌بردیم و به آن‌ها غذای مهمانسرا را می‌دادیم. در این مسیر با ناراحتی مردم هم مواجه می‌شدیم؛ چراکه در مورد برخورد با اسرا توجیه نبودند.

خاکساری با اشاره به تشکیل کمیته‌های کار برای اسرای عراقی و حقوق دادن به آن‌ها گفت: هزینه نگهداری هر اسیر در روز، نزدیک به ۴۹ دلار است. بنا بر قانون ۶۰ قرارداد ژنو باید به ژنرال‌ها و سرهنگ‌ها حدود ۷۰فرانک و به سربازها حدود ۸ فرانک در ماه پرداخت کرد. با وجود تعداد کم اسرای بلندپایه در ایران؛ اما ما به همه ۲۰ فرانک می‌دادیم. این از جمله کارهای بی‌نظیر و تکرار نشدنی ایران بود که نه به خاطر خودنمایی؛ بلکه به خاطر وظیفه انسانی و اسلامی خود انجام می‌دادیم و امروز هم می‌توان نتیجه این رفتارها را در منطقه دید. 

فرارهای بی‌سرانجام

وی گفت: در دوران نگهداری از اسرای عراقی، ۱۳مورد فرار اتفاق افتاد؛ اما هیچ‌کدام نتوانستند حتی از شهری که بودند، پا فراتر بگذارند. یکی از این موارد در مشهد در شب هجدهم ماه رمضان اتفاق افتاد. 

خاکساری افزود: خود من نزدیک ساعت۲۳، اسرای فراری را از کانال‌های فاضلاب خیابان بیرون کشیدم. مردم خبردار شده بودند و با چوب، سنگ و جارو منتظر ایستاده بودند که فراری‌ها را کتک بزنند. به هرحال اوضاع برای مردم مناسب نبود و شرایط جنگی سبب خشم آن‌ها شده بود. خودم به کانال آب رفتم و اسرا را پیدا کردم. تمام صورت و لباسم کثیف شده بود. وقتی برگشتم، مردم مرا نشناختند و حسابی کتکم زدند. جز چند مورد معدود فرار، خیلی از اسرای عراقی بودند که حتی دوست نداشتند به عراق برگردند. 

او درخصوص سخت‌ترین روز مأموریتش گفت: وقتی جوانان ما داشتند برای مملکت جان می‌دادند، ما اصلاً نباید از سختی حرف می‌زدیم. ۲۱بهمن سال ۶۴ شهید محمدباقر حکیم از اردوگاه ما بازدید کرد. فردای آن روز ازدواج کردم و ۲۳ بهمن دوباره در محل خدمت حاضر شدم و دو هفته در پادگان بودم و پس از دو هفته به دیدار خانواده رفتم. در آن شرایط، سختی معنا نداشت و ما جهادگونه رفتار می‌کردیم. کسانی که از اسرا نگهداری می‌کردند، از جان، عمر و روان خود گذشتند تا از یک انسان خشن که با دید ددمنشانه و خونخواری آمده، مراقبت کنند. همین اسرا با خون خود امضا کردند که درخواست حضور در جبهه‌ها علیه صدام را دارند. 

وی ادامه داد: در مدت مأموریتم از لحاظ روحی و روانی خیلی تحت فشار بودم. آن زمان شاهد اتفاق‌های تلخی بودیم. وقتی اعضای خانواده یکی از اسرا فوت می‌کرد یا به هر دلیلی همسرانشان جدا می‌شدند، دیدن این صحنه‌ها سخت بود. اسرا به من دلنوشته‌هایی می‌دادند و درخواست‌هایی می‌کردند که هنوز هم آن‌ها را نگه داشته‌ام.

این سروان بازنشسته ارتش در پایان گفت: عمر نسل ما که در جبهه و جنگ حضور داشتیم، رو به پایان است. خداوند را شکرگزارم که حافظه خوبی به من داده؛ اما باید به نیمه پنهان نگهداری اسرای عراقی بیشتر از این‌ها پرداخت؛ چراکه در میان مردم، مغفول مانده است.

خبرنگار: محدثه مودی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.