به گزارش قدس خراسان، خیابان آخوند خراسانی را که به سمت چهارراه شهدا بیایی سمت راستت معبری است که ناگهان تو را به دل بهشت میبرد، مسیری با سنگهای سفید که در نهایتش گنبد و بارگاه علی بن موسی میدرخشد، اینجا پیاده راه آیت الله واعظ طبسی است.
روزهای پایانی ماه صفر است و مشهد میزبان زائران و دلدادگان حضرت شمس الشموس، در بین ترافیک و شلوغی خودم را به مسیر بهشت میرسانم، در بدو ورود، میزی میبینم که روی آن تعدادی کلام الله مجید قرار دارد و سه خانم آنجا مسئول هستند و از زائران با کلام خدا میزبانی میکنند.
ربابه گندمی که مربی مهدالرضا(ع) است در این باره میگوید: این طرح مربوط به روخوانی قرآن است و افرادی که وارد این مسیر میشوند در صورت تمایل یکی از این قرآنها را برمیدارند و یک صفحه از سوره مبارکه محمد(ص) را میخوانند زمانی که به انتهای مسیر برسند قرآن را تحویل ایستگاه دیگر ما میدهند و به حرم میرسند.
او ادامه میدهد: از صبح تا الان یعنی ساعت ۱۱ و نیم حدود سه ساعت میگذرد و ۳۰۰ نفر از زائران در این طرح شرکت کردهاند، اینطور هم نیست که فقط سوره محمد را بخوانند، برخی یک صفحه از این سوره را میخوانند و بعد از هر سوره مبارکه دیگری را هم تمایل داشته باشند میخوانند و در پایان راه قرآن را تحویل همکار دیگر ما میدهند.
همزمان که در حال صحبت هستیم، زائران دیگری از جزئیات این طرح سوال میکنند، دختری جوان قرآنی را میگیرد و همانجا میایستد تا بخواند و زوجی میانسال دو جلد کلام الله میگیرند و همزمان که آن را میگشایند تا سوره محمد(ص) را تلاوت کنند به سمت بارگاه شمس الشموس(ع) قدم بر میدارند.
خانم گندمی نیت این طرح را هدیه به حضرت رضا(ع) در ایام پایانی صفر که مصادف با شهادت این امام معصوم است عنوان میکند.
بوی اسپند و کندر فضا را پر کرده است، عطری که گاه با عطر خوش زائران عرب زبان و پاکستانی که از کنارم عبور میکنند در هم میآمیزد؛ رو به گنبد طلایی پاره تن پیامبر(ص)صفحهای از سوره مبارکه محمد(ص) را میخوانم و آرام آرام به سمت نور و روشنایی حضرت شمس الشموس قدم بر میدارم، در هر قدم قرآن را، صاحب آن گنبد طلا را و تمام سنگفرشهای مرمرین مسیر بهشت را شاهد میگیرم که بعنوان یک مسلمان به ثقلین پیامبر(ص) یعنی قرآن و عترت ایمان دارم و میخواهم که در قیامت شفیعم شوند.
سمت راست مسیر روی سکوها، زن و مردی آذری زبان را میبینم، زن که به سختی فارسی صحبت میکند، میگوید: کربلا بودیم و امروز تازه به مشهد رسیدهایم تا در عزاداری شهادت امام رضا(ع) اینجا باشیم و بعد به شهرمان تبریز برگردیم.
در حالی که لیوان چای نذری را به دست همسرش میدهد، هدف خود را از این سفر که بلافاصله بعد از سفر عتبات عالیات آمده، دعا برای عاقبت بخیری و سر و سامان گرفتن همه جوانان ایران عنوان میکند.
قبل از برپایی موکبها در این مسیر ماشینهای برقی، زائران پیر و ناتوان را به حرم منتقل میکردند اما حالا با برپایی موکبها در وسط پیاده راه امکان تردد ماشینهای انتقال زائر وجود ندارد و خادمان امام رئوف با ویلچر کار جابجایی را انجام میدهند.
لیوان چای نذری را از یکی از موکبها میگیرم و روی یکی از نیمکتها کنار خانمی حدودا ۵۰ ساله مینشینم که مشغول مطالعه کتابی در خصوص زندگی امام رضا(ع) است، میگوید که اهل مشهد است و آمده که از خدمات فرهنگی این موکبها استفاده کند.
خانم محمدی برپایی این موکبها را در دهه پایانی صفر که زائران زیادی یه مشهد میآیند را اقدامی بسیار مفید برای تبیین معارف اهل بیت(ع) میداند.
صدای زن عرب زبانی که با گوشی همراه سعی دارد آدرس این پیاده راه را به همسفرش دهد، نظرم را جلب میکند، «ام فواد» اهل بحرین است و عربی را با لهجه خلیجی تکلم میکند، میگوید: این پنجمین سفری است که برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد آمدهام اما دفعه اول است که این مسیر را دیدهام، اینجا خیلی زیباست، شبیه وصف بهشت است، آدرس را به همسفرم دادم تا او هم بیاید و از اینجا با هم وارد حرم بشویم.
جلوی یکی از موکبها زن جوانی را میبینم که برای دختر سه چهارسالهاش، سربند یا فاطمه گرفته و مشغول بستن آن به پیشانی بچه است، میگوید: اهل مشهد هستم و با توجه به اینکه منزلمان در خیابان طبرسی قرار دارد، مسیر تشرفم به حرم همیشه از همان سمت است، اما امروز به اینجا آمدم تا از خدمات خوب فرهنگی موکبها استفاده کنم.
این مادر جوان ادامه میدهد: با توجه به هجمهای که علیه اعتقادات فرزندان ما از سمت دشمن وجود دارد، برپایی چنین موکبهایی که خدمات فرهنگی میدهند و برای همه سنین خوراک فکری سالم دارند، واقعاً ارزشمند است.
مردی جوان در حال عبور از این مسیر دست زنی سالخورده را گرفته و ریتم قدمهایش را با او همراه کرده است؛ زائری تهرانی که برای مشهد آمدنش علاوه بر زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) دلیل دیگری هم دارد؛ محمد میگوید: امسال مادربزرگم به خاطر کهولت سن نتوانست همراه ما به سفر اربعین بیاید، وقتی برگشتم خیلی غمگین بود و مدام میگفت دلش هوای بینالحرمین را کرده، تصمیم گرفتم او را به مشهد بیاورم تا در این مسیر تشرف که شبیه بینالحرمین است دلش آرام بگیرد؛ از دو روز قبل که آمدهایم فقط از همین مسیر رفت و آمد میکنیم تا دلتنگی مادربزرگم برای بینالحرمین برطرف شود، حالش خیلی بهتر شده است.
از آنها خداحافظی میکنم و دور میشوم، صدای نجوای مادربزرگ را میشنوم که میگوید: الهی خیر ببینی محمد، الهی هر چه از امام رضا(ع) میخواهی به حق جد غریبش به تو بدهد، الهی دست به خاک بزنی زر شود بچه ...
اینجا برای مادربزرگ محمد تداعیگر بین الحرمین است و برای ام فواد شبیه توصیف بهشت در قرآن، قرابتهای معنایی چقدر زیاد است و چقدر حال خوب این زائران، حال آدم را معنوی میکند، گاهی فکر میکنم زندگی در مشهد شاید بعضی چیزها را برای ما عادی کرده، مثل دیدن همین پیاده راه، شبیه آدمهایی شدهایم که در دکان عطر فروشی مشامشان پر از عطر است، مشام ما همسایگان آقا هم پر از عطر بهشت است.
محمدرضا، علی، سید حسین، رسول، آرش و نیما همان ۶ نوجوانی هستند که بساطشان را اینجا پهن کردهاند تا به قول خودشان کفشهای زائران آقا را تمیز کنند.
محمدرضا که اصطلاحا سر و زبان بیشتری دارد، همانطور که با ذوق و شوق کارش را انجام میدهد و کفشها را برق میاندازد، از برکت این کار در زندگیاش میگوید و معتقد است این کار خیر زیادی در زندگی خودش و خانوادهاش داشته است.
آنها سه سال است بدون هیچ نذری، فقط به فرمان دل پاکشان در دهه آخر صفر به این پیادهراه میآیند تا خاک کفش زائران را پاک کنند، گاهی یکیشان به نوبت اسپند دود میکند برای سلامتی زائران آقا بخاطر شکفتن گل صلوات بر لب زائران به نیت فرج آقا امام زمان(عج).
همانطور که محو گشت و گذار در این پیادهراه هستم، جلوی غرفهای میرسم که روی پیشانی بندهای ساتن اسمهای متبرک را با ماژیک خطاطی میکنند، دو خواهر ۱۰-۱۱ ساله ایستادهاند، دختر جوان از آنها میپرسد چه نامی را برایتان بنویسم، هر دو جواب میدهند، السلام علیک یا رقیه(س)، دلیلش را که میپرسم طهورا میگوید: حضرت رقیه(س) خیلی مظلوم بود، من او را خیلی دوست دارم؛ خواهرش ادامه حرف را میگیرد و با ذوقی سرشار میگوید: تا سه ماه دیگر ما میشویم سه خواهر، اسم او رقیه است.
کمی جلوتر با یکی از خادمان افتخاری امام رضا(ع) رو برو میشوم که ویلچر پیرزنی را جابجا میکند، میگوید ۶۵ سال سن دارد اما با ذوق و اشتیاق این کار را انجام میدهد چون این یک معامله نقد است و آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام قبل از اینکه پایش به خانه برسد مزدش را پرداخت کرده است.
اینجا پیاده راه بهشت است و امروز روز وفات پیامبر اسلام(ص)، صدای طبل و سنج و کتل، دستههای عزاداری و نذریهایی که بین مردم توزیع میشود، آخرین قابهایی است که پشت نگاهی بارانی ثبت میکنم.
گزارش:معصومه مومنیان
نظر شما