به گزارش قدس آنلاین، زندهیاد مهدی اخوان ثالث در مؤخرهای که بر کتاب «از این اوستا» نوشته است، به طنزی که مخصوص قلم خود او است، درباره حکایتی نوشته که به عنوان شاعر به روستا یا شهری کوچک دعوت شده بود و وقتی شب در آن شهر اقامت کرده با هجوم تعداد زیادی از مردم محلی روبهرو شده که هر یک مدعی شاعری بوده، تخلصی و دیوانی داشتهاند و در شعر و شاعری با هم در حال رقابت بودهاند.
البته که اخوان ثالث در این نوشته به مناسبت طنز، اغراق هم کرده ولی واقعیت این است که در هر روستا و شهر ایران اگر وارد شوید و به جستوجوی شاعرانی بروید که در آنجا زندگی میکنند، دست خالی برنخواهید گشت. فرقی نمیکند کدام منطقه باشد، در جنوب و شمال و شرق و غرب ایران، هر شهری ولو کوچک، شاعرانی دارد که آثار برخی از آنان قابل توجه است. در حالی که در برخی کشورهای جهان، تعداد شاعرانی که بشود شعرشان را در حد قابل قبولی دانست از تعداد انگشتان دست و پا فراتر نمیرود.
مردم شعردوست ایران
ایرانیان با شعر و شاعری به صورتی تاریخی گره خوردهاند. شعر در لحظات خصوصی زندگی، در زیست عمومی و در خلوت فردی هر ایرانی حضور روشنی دارد. شاید در هیچ فرهنگی پدیده مشابهی پیدا نکنید که مردم یک کشور، سرنوشت آینده خود را با تفأل از دیوان یک شاعر پیشبینی کنند. شاید هیچ نمونه مشابهی نداشته باشید که مردم یک کشور کتاب شعر یک شاعر را مانند یک کتاب مقدس در خانه داشته باشند و به شاعری چنان آسمانی و فرابشری نگاه کنند که او را «لسان الغیب» بخوانند.
شعر در تاریخ زندگی انسان ایرانی تنها وسیلهای برای لذت بردن هنری و کشف ارتباط میان کلمات و به کار بردن زیباییشناسانه موسیقی کلام نبوده است، این نخستین و پایینترین مرتبه ارزش شعر و ادبیات در نزد ایرانیان در طول تاریخ بوده است. ایرانیان با کمک شعر توانستهاند از هویت ملی خود در برابر فراموشی و نابودی پاسداری کنند. کمتر کسی شک دارد که اگر در قرن چهارم هجری شاعر بزرگی چون فردوسی در ادبیات فارسی ظهور نمیکرد و با فدا کردن جان، جوانی و مال خود، در یک مجاهدت ۳۰ساله؛ تاریخ و اسطورههای ایرانی را با هنرمندانهترین شکل به کارگیری زبان فارسی به نظم درنمیآورد، امروز احتمالاً ایران یکی از کشورهایی بود که به زبانی جز زبان فارسی سخن میگفت.
شعر در طول قرنهای متمادی جلوهگاه اندیشههای ایرانیان بوده است. در دورانی که تفکرات مختلف در عرصه تفکر مطرح بوده، نخستین سخنگوی هر فکری برای عرضه و جلب توجه مردم، شعر بوده است. به یاد داشته باشیم اسماعیلیان که زمانی مهمترین نیروی اپوزیسیون در برابر دستگاه خلافت عباسیان در سراسر سرزمینهای اسلامی بوده و حتی توانسته بودند در مصر قدرت را بدست آورند، برای ترویج تفکرات خود مدیون شاعری چون ناصر خسرو قبادیانی بودند که از طرف آنان نماینده فکری و رسمی در خراسان بود. عرفان و صوفیگری نیز تا زمانی که به همت شاعرانی چون سنایی و عطار در شعر حل نشدند؛ نتوانستند استقبال بزرگ مردمی را در برابر خود ببینند. واقعیت این است که بخشی از کارکرد شعر به عنوان یک رسانه برای انتقال تفکرات مختلف آن هم در جامعهای کاملاً شفاهی که اکثریت مردم آن بیسواد بودند، عمل میکرد اما این همه کارکرد شعر در آن روزگار و روزگاران بعد نبود.
ایرانیان تا زمانی که یک اندیشه با زبان شعر مخلوط نمیشد و با جادوی زیباییشناسانه کلمات قابلیت وارد شدن در زبان روزمره را پیدا نمیکرد، نمیتوانستند آن تفکر را به درستی احساس و درونی کنند برای همین است که هر گروه فرهنگی، سیاسی و اعتقادی به دنبال آن بوده که شاعران خود را پیدا و از زبان آنان مردم را به سمت خود دعوت کند. برای همین است که بسیاری از فیلسوفان، فقیهان و متفکران ایرانی همزمان شاعر هم بودهاند و حتی متفکر و دانشمند بزرگی چون خیام در نزد هموطنانش بیشتر به شاعری معروف شد در حالی که یکی از نابغههای نجوم و ریاضی تمام تاریخ بود و شعر را به شکلی تفننی دنبال میکرد.
جهان مبهوت شاعران ایرانی
اما آیا این ادبیات و به خصوص شعر فارسی با این پیشینه و این ظرفیت توانسته به اندازه لازم مرزهای جهان را بگشاید و خود را به ذهن و زبان مردم جهان برساند؟ اگر از منظر میزان گویشوران زبان فارسی در جهان امروز و نسبت آن با گویشوران دیگر زبانها سخن بگوییم، نسبت مطرح شدن ادبیات فارسی در سطح جهان بسیار بالاست. زبان فارسی همیشه یکی از مهمترین زبانهای جهان بوده است، این اهمیت تنها به خاطر تعداد افرادی نیست که به این زبان سخن میگویند بلکه به این دلیل است که برخی از مهمترین شاهکارهای ادبیات جهان به این زبان سروده شده است. کتابهایی مانند «شاهنامه» فردوسی، «رباعیات» خیام، «منطق الطیر» عطار، «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس» مولانا، «بوستان» و «گلستان» سعدی، «دیوان حافظ» و «خمسه» نظامی جزو میراث ادبی همه جهانیان هستند و مردم همه جای دنیا آنها را میشناسند.
بسیاری از بزرگترین نویسندگان و شاعران جهان، در آثار خود تأثیرپذیری شدید خود از شاعران فارسی زبان را به تصریح بیان کردهاند، «گوته» شاعر بزرگ آلمانی شیفته و عاشق حافظ بود و «خورخه لوئیس بورخس» نویسنده بزرگ آمریکای لاتین در نوشتههایش بارها از تأثیر منطق الطیر عطار بر خودش نوشته است. مروری بر تاریخچه ترجمههای متعدد از آثار نویسندگان و شاعران کلاسیک ایران در حوصله یک گزارش مطبوعاتی نیست و باید در این باره چندین کتاب نوشت؛ آنچه در این میان مهم است پاسخ دادن به این پرسش است که آیا ادبیات معاصر ایران هم توانسته خود را در سطح جهانی مطرح کند؟
صادرات کلمه مهمتر است یا روده؟
ادبیات معاصر ایران و آثار برخی شاعران و داستاننویسان آن مانند مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، شهریار، احمد شاملو، سهراب سپهری، صادق هدایت، سیمین دانشور، محمود دولتآبادی، محمدرضا شفیعی کدکنی، هوشنگ مرادی کرمانی، عباس معروفی و... به زبانهای مختلف جهان ترجمه شدهاند. ضمن اینکه باید به این فهرست؛ آثار شاعران ایرانی را هم اضافه کرد که در خارج از کشور به عنوان نویسنده و شاعر مطرح شدهاند و البته برخی از آنان اصولاً به زبان فارسی نمینویسند. با این حساب آثار شاعران و نویسندگان ایرانی برای مردم دنیای امروز، خیلی ناشناخته نیست و به هر حال به اندازهای که به نظر میرسد، ادبیات امروز ایران گمنام و کمنام نیست اما آنچه تا امروز برای جهانی شدن ادبیات ایران عملی شده نسبت به ظرفیتهایی که این ادبیات دارد، بسیار اندک است. این مسئله را هم باید در نظر داشت که در وضعیت فعلی، زمینه برای مطرح شدن بیشتر ادبیات فارسی در جهان فراهمتر است.
نخستین دلیل این است که ایرانیان و فارسی زبانان باسواد، اهل ادبیات و آگاه به ظرافتهای زبان فارسی و مسلط بر زبان مبدأ نسبت به سالهای پیش بسیار بیشتر شدهاند و هر کدام از آنان میتوانند بخشی از بار ترجمه آثار ادبی فارسیزبان را در جهان برعهده بگیرند.
نکته دوم این است که امکانات نشر و توزیع آثار ترجمه شده نسبت به سالهای قبل بسیار متنوعتر شده است و اگر زمانی انتشار کتاب تنها و البته گرانترین راه انتشار آثار ادبی بود، امروزه جایگزینهای متنوع و ارزانتری به میان آمدهاند و انحصارهای رسانهای و انتشاراتی نسبت به قبل بیشتر شکسته شدهاند.
صد البته که در این میان باید دولت، سرمایهگذاری جدی کند.
دولتها در سالهای اخیر تلاشهایی قابل قدردانی برای امکان ترجمه آثار فارسی به زبانهای دیگر در قالب طرحهایی چون گرنت فراهم آوردهاند اما به نظر میرسد میزان این کمکها نسبت به آنچه بخواهد جریانساز باشد، بسیار اندک است. دیدگاهی در مدیران کلان اقتصادی کشور وجود دارد که صادرات را تنها با زبان عدد میفهمند، با این حساب البته صادرات روده گوسفند از صادرات ادبیات مهمتر است چون به میزان قابل توجهی دلار و ریال و کیلوگرم ختم میشود اما مسئله اینجاست که صادرات ادبیات در حقیقت صادرات تفکر، روح ایرانی و وارد کردن ایران در خانه ذهن و زبان مردم جهان است و باید از این منظر به آن نگاه کرد.
نظر شما