تحولات لبنان و فلسطین

اینکه موتورت را برداری و به سفری دور و دراز تا شمالگان و قطب شمال بروی کار راحتی نیست اما بعضی از آدم‌ها چیزی دارند به نام همت و قدرت تصمیم‌های بزرگ که محمد مهدیان یکی از آن‌هاست.

درباره موتورسوار مشهدی که سه ماه است با موتور سفر می‌کند / از محله گاز مشهد تا قطب شمال

اینکه موتورت را برداری و به سفری دور و دراز تا شمالگان و قطب شمال بروی کار راحتی نیست اما بعضی از آدم‌ها چیزی دارند به نام همت و قدرت تصمیم‌های بزرگ که محمد مهدیان یکی از آن‌هاست.

در گفته‌هایش بارها بر این تأکید کرد که از کودکی رؤیا پرداز بوده و حاصل آن رؤیا حالا سفری شده تا آن سر دنیا. میهمان امروز صفحه من نشان داده کار نشد ندارد و آنچه مهم است تصمیم و داشتن همتی برای عملی کردن تصمیم است. جزیره شمالگان که در مدار ۷۹ درجه کره زمین واقع شده، تنها جزیره‌ای است که انسان در مدارهای قطبی در آن زندگی می‌کند.


من عاشق کوه و موتورم
سال ۱۳۶۴ در یک خانواده چهار نفره در محله گاز مشهد به دنیا آمدم. به دلیل عشق و علاقه‌ای که به طبیعت و کوه داشتم سال۱۳۸۰ به‌طور جدی وارد ورزش کوه‌نوردی شدم و توانستم به قله‌های فراوانی صعود کنم. حدود ۱۰سال مشغول ورزش کوه‌نوردی بودم تا اینکه سال ۸۸ همراه با یکی از دوستانم سفر با دوچرخه را شروع کردیم. آن زمان از مسیر ارمنستان، گرجستان از حاشیه دریای سیاه به استانبول رفتیم. انجام آن سفر با دوچرخه تجربه جدیدی را به من داد و برایم بسیار لذت‌بخش شد.
سفر سایکل توریسم یا گردشگری با دوچرخه که اتفاقاً در دنیا طرفداران بسیاری هم دارد سفری است ارزان‌قیمت اما سخت؛ ولی این مزیت را دارد که دوچرخه‌سوار در همان حال که سفر می‌کند به‌خاطر وسیله انتخابی، در سفر ورزش هم می‌کند. این مزیت سفر با دوچرخه است که آن را جالب‌تر می‌کند و علاقه‌مندان فراوانی هم دارد. سفر ما به استانبول حدود ۴۷ روز طول کشید؛ از همان جا عاشق سفرهای جاده‌ای شدم.
آن سفر با دوچرخه را بگذارید کنار. علاقه‌مندی من به موتور از کودکی مثل خیلی از بچه‌های دیگر در وجودم بود، چون همیشه در خانه ما موتور وجود داشت و من از همان کودکی همیشه عاشق موتورسواری بودم، چه اینکه خودم موتور را برانم و چه با یکی از اعضای خانواده و پشت سر آن‌ها سوار موتور شوم. البته چند سالی است که یکی از دلمشغولی‌هایم چرخیدن با موتور اطراف مشهد و یا سفر به شمال و بعضی از نقاط دیگر کشورمان است. خلاصه عشق به موتورسواری از همان کودکی در من وجود داشت تا همین حالا که بیش از ۱۰۰ روز می‌شود موتورسواری می‌کنم و در حال حاضر نیز در نروژ هستم. تعداد زیادی از دوستان نزدیکم اهل سفر به شکل‌های مختلفی هستند. از این رو من هم خیلی از مسائل زندگی‌ام با سفر آمیخته شده و علاقه‌مندی مهم من در زندگی، سفر رفتن است. 
دوست عزیزی دارم به نام محمد تاجران که اتفاقاً ایشان هم مشهدی است و از سال۱۳۸۵ سفر به دور دنیا با دوچرخه را شروع کرده. تاجران تا امسال ۹۰هزار کیلومتر در بیش از۵۲ کشور رکاب زده‌؛ من از محمد هم راهنمایی گرفتم و با راهنمایی ایشان سفرم را شروع کردم.

درباره موتورسوار مشهدی که سه ماه است با موتور سفر می‌کند / از محله گاز مشهد تا قطب شمال


همه چیز از فیلم شروع شد
 ایده سفر به شمالگان برای من از چند جا شکل گرفت؛ اول اینکه چند سال پیش در یوتیوب فیلمی درباره این منطقه دیده بودم که موجب علاقه‌مندی‌ام به این منطقه شد، به‌خصوص که متوجه شدم تاکنون چند نفر ایرانی هم به این منطقه سفر کرده‌اند و سفر هموطنانم به شمالگان هم سبب علاقه‌مندی بیشتر من شد. از طرفی خواندن درباره کاشفان و جست‌وجوگرانی چون روآل آموندسن نروژی که نخستین سفر اکتشافی قطب جنوب را رهبری کرد و همچنین نخستین کسی بود که به هر دو قطب شمال و جنوب رسید موجب علاقه بیشترم برای سفر به شمالگان شد و جزیره شمالگان را در برنامه سفرم قرار دادم. 
پس از سفرم متوجه شدم این سرزمین به‌طور شگفت‌انگیزی وحشی، بکر، خاص، منحصر به‌فرد و جذاب است. البته این را هم بگویم که من از آن دسته آدم‌هایی هستم که عاشق برف، آب، کوه و جنگل هستم و این چیزها اینجا به‌وفور یافت می‌شود.
 سفر به اینجا را باید در کنار شرایط سخت انجام داد، چیزی که شاید خیلی مورد پسند بسیاری از آدم‌ها نباشد. اما من عاشق موتورهای چهارچرخ، اسنومبیل، ماشین‌های شاسی‌بلند، تورهای اسکی، کایاک، کشتی‌های یخ‌پیما و یخ‌شکنم و در یک هفته‌ای که در قطب شمال بودم دیدن این چیزها از نزدیک و نه در فیلم برایم بسیار لذت‌بخش بود.

۲ سالی فکرم مشغول بود
درباره اینکه چرا موتور را برای رفتن به شمالگان انتخاب کردم باید بگویم غیر از علاقه به موتور و سفر جاده‌ای، خب از آنجا که شغل اصلی من هم راهنمای تور گردشگری است و سال‌های سال است در اروپا سفر می‌کنم، می‌دیدم آدم‌های بسیاری در اروپا با موتور سفر می‌کنند. مزیت سفر به اروپا این است با یک ویزا می‌شود به بیش از ۳۰کشور سفر کرد و این نکته من را مجاب کرد به سفر با موتور به اروپا فکر کنم. فکر سفر با موتور دوسالی من را مشغول کرده بود و این سبب شد ایده سفر با موتور را با چند نفر از دوستانم که احتمال می‌دادم با من همراه شوند مطرح کنم، اما همراهی برای این سفر پیدا نشد. اما هرروز این فکر در سر من پررنگ‌تر می‌شد و برای انجام آن جدی‌تر می‌شدم. 
برای مدتی همه چیز من شده بود فکر کردن به این سفر. در این دو سال حتی وقتی به فروشگاه تجهیزات ورزشی می‌رفتم و چیزی می‌خریدم با این نگاه خرید می‌کردم که آن وسیله به درد سفر اروپا هم بخورد. این تجهیزات شامل لباس، مموری دوربین و خلاصه هر چیزی می‌شد که باید با خودم می‌بردم. سفر با موتور نوعی سفر ماجراجویانه است، یعنی ما هم سفر با موتور را دوست داریم و هم به جاده زدن و رفتن را و مزیت سفر با موتور این است که می‌توانیم با آن به هر جایی که دوست داشته باشیم، برویم و از این نظر، برای من از سفر کردن با ماشین راحت‌تر است. وقتی با موتور سفر می‌کنیم در ترافیک زیاد بعضی از نقاط دنیا گیر نمی‌کنیم، از طرفی سفر با موتور نسبت به سفر با ماشین ارزان‌تر اما سخت‌تر است، چون هم باید باد را تحمل می‌کردم و هم باران‌هایی را که در مسیر با آن مواجه می‌شدم. 
باران‌هایی که در شمال نروژ در آن‌ها گیر کردم واقعاً وحشتناک و خسته‌کننده بود. موتور را انتخاب کردم چون می‌خواستم با این وسیله به کوهستان‌ها، ساحل و نقاطی بروم که گاهی نمی‌شود با ماشین رفت. مثلاً در اروپا پارک ماشین در بعضی از پارکینگ‌ها بسیار گران است اما من به علت استفاده از موتور این هزینه‌ها را ندارم. من اینجا برای هر لیتر بنزین باید یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان بدهم و قاعدتاً مصرف بنزین موتور اصلاً قابل مقایسه با ماشین نیست، پس در هزینه‌های سوختم صرفه‌جویی می‌شود. در مورد بیمه هم برای موتور هزینه بیمه کمتری نسبت به ماشین پرداخت می‌کنم و از این نظر هم بصرفه است.

مسیر سفر من 
سفر من از محله گاز مشهد شروع شد. یک ماهی را در ایران سفر کردم؛ شمال، کردستان، قزوین و... بعد از ۷هزار کیلومتر وارد خاک ترکیه شدم و سه هفته را در کشور ترکیه راندم. شمال،غرب و جنوب غرب ترکیه را گشتم و وارد کشور یونان شدم. در ادامه سفرم به کشورهای بلغارستان و رومانی وارد شدم و از آنجا هم به سمت اروپای مرکزی ادامه مسیر دادم. پس از گذر از اروپای مرکزی و شهرهای زیبایی همچون وین، پراگ و براتیسلاوا وارد کشور آلمان شدم و از آلمان مسیرم را به سمت شرق تغییر دادم و به ورشو رفتم. سپس سه کشور چسبیده به هم یعنی لیتوانی، لتونی و استونی را دیدم و ادامه مسیرم را مجبور شدم با کشتی به هلسینکی فنلاند بروم که حوزه کشورهای اسکاندیناوی حساب می‌شود. از هلسینکی به سمت شمال ادامه دادم تا نورت کپ و از نورت کپ به شهری در جنوب به نام تُرمسو آمدم و از آن شهر هم وارد قطب شدم. در ادامه مسیر چون هوا خیلی سرد بود مسیرم را به سمت جنوب تغییر دادم.
 در ادامه به امید خدا و در صورت سلامتی خودم و موتورم مسیرم را به سمت جنوب ادامه خواهم داد، یعنی برگن، اسلو، استکهلم، گوتنبرگ، دانمارک، هامبورگ و... تا برسم به هلند.
 از هلند حاشیه دریا را به سمت اسپانیا و پرتغال ادامه خواهم داد تا تنگه جبل‌الطارق و از آن طرف خواهم راند تا به آندورا برسم، از آنجا هم وارد شمال ایتالیا خواهم شد، بعد هم سوئیس، لوکزامبورگ، مقدونیه، کرواسی، بوسنی و دوباره وارد یونان خواهم شد و انتهای سفر هم مشهد عزیز.

یاد ��طن در غربت
 در این سفر به عنوان یک ایرانی برای کشور عزیزم و وضعیت گردشگری آن افسوس می‌خورم. این را به عنوان کسی می‌گویم که راهنمای گردشگران و راهنمای تور است. شما در اروپا وارد هر شهر و هر کشوری که می‌شوید، اولین نکته‌ای که برای شما خودنمایی می‌کند این است که آن‌ها بخشی از فرهنگ، تاریخ و معماری گذشته خود را حفظ کرده‌اند، اما من در کشور خودم می‌بینم هر روز بخشی از این داشته‌ها را با ندانم‌کاری‌ها از دست می‌دهیم. متأسفانه این اتفاق هم در شهرهای بزرگ ما جاهایی مثل مشهد، تهران، اصفهان و شیراز افتاده و هم در شهرهایی که کوچک‌تر هستند.
در شهرهای خودمان می‌بینم هیچ اصولی در شهرسازی رعایت نشده است. باز هم بر این نکته تأکید می‌کنم که به عنوان راهنمای گردشگری به این نکات اشاره می‌کنم، یعنی برخی از شهرهای ما این امکان را دارند که حتی به صورت خام و بدون اینکه خدمات خاصی به گردشگر خارجی بدهند رضایت او را جلب کنند، آن هم به وسیله معماری و آنچه از گذشته به آن‌ها نشان می‌دهیم. ما در اروپا جاهایی را می‌بینیم که حتی اگر هیچ غذای خوبی آنجا نخوریم، هیچ خریدی انجام ندهیم و هیچ اتفاق خاصی در آن سفر برایمان نیفتد، اما دیدن یک هارمونی مناسب از شهر، دیدن خیابان‌ها و پیاده‌روهای مرتب، درخت‌ها و فضای سبز مرتب ما را به عنوان یک گردشگر راضی می‌کند. برای من به عنوان یک راهنمای تور اگر توری در هند برگزار کنم به دلیل شلوغی و بی‌نظمی بسیار شهرهای هند، راضی کردن گردشگری که با من آمده کار ساده‌ای نخواهد بود اما وقتی به جایی مثل پاریس، رم یا استانبول می‌روید، در هسته مرکزی این شهرها بدون اینکه اتفاق خاصی بیفتد گردشگر از سفرش لذت می‌برد، چون حداقل در یک فضای خوب و زیبا قدم می‌زند. از طرفی قسمت مهمی از یادگاری‌هایی که گردشگران با خودشان به خانه می‌برند عکس‌هایی از سفر است، به‌خصوص آن‌هایی که با ساختمان‌ها و نمادهای یک شهر گرفته‌اند و معمولاً هم برای آن‌ها قصه و افسانه می‌سازند تا عکس گرفتن کنار آن‌ها جذاب‌تر شود. در آن کشورها جامعه محلی از این داشته‌ها منفعت خودش را می‌کند اما این طرف ما با اینکه این همه شعر، داستان، افسانه‌، تاریخ، فرهنگ و بناهای ارزشمند داریم متأسفانه نتوانسته‌ایم از آن‌ها استفاده لازم را داشته باشیم و به اقتصاد کشور کمک کنیم. در همین مشهد خودمان تا چه اندازه توانسته‌ایم از فردوسی و کتاب بزرگ شاهنامه برای جذب گردشگر استفاده کنیم؟
چیزهایی هم که داریم مثلاً مجسمه نادرشاه به‌گونه‌ای است که گردشگر راحت نمی‌تواند کنار آن عکس یادگاری بگیرد. یا ورودی شهر قدیم پاژ چیزی از آن نداریم.

درباره موتورسوار مشهدی که سه ماه است با موتور سفر می‌کند / از محله گاز مشهد تا قطب شمال


یک روز سخت سفر اما خاطره ‌انگیز
یکی از سخت‌ترین روزهای سفر من در این سه ماه روزی بود که در کشور نروژ چهار ساعت به ورودی یک کارگاه کشتی‌سازی پناه برده بودم. باد و باران عجیبی راه افتاده بود و عملاً نمی‌توانستم کاری انجام بدهم و باید جایی می‌ماندم. اینجا گاهی سرعت وزش باد به ۴۰ کیلومتر بر ساعت می‌رسد، برای همین پیش از اینکه خواسته باشید از بعضی از پل‌ها عبور کنید که قوس‌دار هستند و کشتی‌ها از زیر آن‌ها عبور می‌کنند، سرعت باد نشان داده می‌شود تا بدانید بالای پل با چه سرعت بادی روبه‌رو خواهید شد. حالا فکر کنید این باد با این سرعت همراه با باران هم باشد، دیگر می‌شود یک مکافات کامل و البته خطرناک.
خلاصه آن روز هیچ لباس خشکی برای من نماند. وقتی به کارگاه کشتی‌سازی رسیدم با اینکه در کارگاه باز بود چون کسی نبود تا برای استفاده از آن مکان اجازه بگیرم همان دم در منتظر ماندم تا کسی برسد و اجازه بگیرم. پس از چند ساعت بالاخره صاحب کارگاه رسید و وضعیت من را دید. به صورت معجزه‌آسایی کلبه‌ای فوق‌العاده زیبا و شیک را در اختیارم قرار داد تا در آن استراحت کنم. یکی از آرزوهایم بود دست‌کم برای یک شب در چنین کلبه‌ای اقامت داشته باشم. آن شب من این شانس را داشتم در کلبه‌ای اقامت کنم که اجاره آن برای یک شب ۲۰۰ یورو هزینه داشت. همه امکانات لازم را داشت؛ من هم دوش آب گرم گرفتم و هم توانستم همه لباس‌های خیسم را دوباره خشک کنم. اقامت در آن کلبه همراه با محبت زیاد صاحب کلبه یکی از خاطرات زیبایم تا امروز بوده است.

برنامه آینده من
اینکه در آینده قرار است سفری بروم یا نه، ان‌شاءالله باز هم سفر خواهم رفت اما سفر رفتنم بستگی به اسپانسرم دارد. ترجیحم این است سفری به آمریکا داشته باشم که سرزمینی دورتر خواهد بود یا به سمت جنوب خواهم رفت یا شرق. به نظرم نیازی نیست الان جزئیات چیزی که در ذهنم می‌گذرد را بازگو کنم، چون بستگی به شرایط دارد و اینکه اسپانسری پای کار بیاید یانه.

درباره موتورسوار مشهدی که سه ماه است با موتور سفر می‌کند / از محله گاز مشهد تا قطب شمال


 غذای اینجا و لباس‌های من
غذایی که در شمالگان خیلی رواج دارد سیب‌زمینی و گوشت است و البته منظور از گوشت، گوشت ماهی است؛ چه به صورت نمک سود شده و چه گریل و سرخ‌شده. در کنار گوشت ماهی، گوشت گوزن، خرس موس و وال به شکل‌های مختلفی مصرف می‌شود، هم به شکل استیک هم به شکل کالباس یا سوسیس بو داده و خشک. 
در این سفر تقریباً همه لوازم موردنیاز را همراه دارم، اما لوازم من کیفیت لازم برای این آب و هوا را ندارد، چون من اغلب آن‌ها را استوک خریده بودم برای همین حالت گورتکس و آب‌گریزی خودشان را از دست داده‌اند. این مسئله سبب شد در باران‌های شدید نروژ خیلی اذیت شوم، در صورتی که اگر لباس‌ها نو ‌بود این مشکل پیش نمی‌آمد.
 

منبع: روزنامه قدس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • محسن ۱۳:۱۷ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۸
    1 0
    باعث افتخاری محمد عزیز :)
  • مرتضی ۱۰:۵۸ - ۱۴۰۲/۱۰/۰۷
    1 0
    به نظرم خیلی کار بزرگ و پر هیجانی انجام داده و امیدوارم شاهد سفرهای بعدی محمد باشیم