تحولات لبنان و فلسطین

صبح چهارشنبه نوزدهم مهرماه، خبر تلخی میان اهالی ادبیات و فرهنگ با پیام و گفت‌وگو منتشر شد؛ استاد دکتر محمدرضا راشدمحصل درگذشت.

به یاد استاد محمدرضا راشدمحصل از آخرین آموزگاران دانش و حکمت و آدمیت در قالب ادبیات

به گزارش قدس آنلاین، اگر کسی حتی یکی از نوشته‌های استاد را خوانده یا حتی ساعتی در محضرش نشسته باشد نیز تلخی بیکران این خبر ناگوار را تا روزها با خود حمل خواهد کرد؛ چه برسد به کسانی که همچون نویسنده این یادداشت سال‌ها خوشه‌چین خرمن دانش و حکمت و آدمیت او بودند و نیز کسانی که از دوستان و نزدیکانش به‌شمار می‌آیند. ما که از نخستین روزهای دانشجویی از دهه‌ها پیش با استاد آشنا شدیم، بزرگی را شناختیم که نه‌فقط تا همیشه به شاگردی‌اش افتخار می‌کنیم، بلکه باز تا همیشه افتخار می‌کنیم که در صف بی‌شمار مریدان و عاشقان این استاد بزرگ بایستیم. 

 از افضل‌آباد تا همه ایران 
استاد دکتر محمدرضا راشدمحصل سال۱۳۱۵ در روستای افضل‌آباد از توابع بیرجند در خراسان‌جنوبی متولد شده و تحصیلاتش را در بیرجند و مشهد و تهران تا مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی طی کرده و سپس بیش از نیم قرن در دانشگاه‌های مشهد و اهواز و تبریز و بیرجند استاد بود و این شغل شریف را تا آخرین روزهای عمرش در ۸۷سالگی نیز رها نکرد. استاد در طول این سال‌ها همواره به کارهای فرهنگی اشتغال داشت و بی‌آنکه در پی نام و نان باشد، به‌قول خودش، به هیچ درخواستی اگر در حوزه «فرهنگ» باشد «نه» نمی‌گفت. همکاری مفید و مؤثر با نهادهایی همچون فرهنگستان زبان و ادب فارسی، شورای کتاب کودک، دایره‌المعارف، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، مرکز خراسان‌شناسی، قطب علمی فردوسی‌شناسی دانشگاه فردوسی مشهد و خردسرای فردوسی، بخشی از فعالیت‌های فرهنگی و ادبی استاد بود. این در حالی است که او هرگز از مطالعه و پژوهش درباره آثار کلاسیک ادبیات فارسی لحظه‌ای غفلت نمی‌کرد و ده‌ها کتاب و مقاله مهم نوشت و منتشر کرد که هر کدام اینک به‌عنوان مرجعی مهم برای پژوهشگران و سندی علمی در حوزه مطالعات ادبیات فارسی است. 

 تدریس و تحقیق و عشق 
عشق و علاقه استاد راشدمحصل معطوف به فردوسی و شاهنامه‌اش بود؛ به‌طوری که بی‌اغراق باید بگوییم روزی نمی‌گذشت مگر آنکه استاد در آن روز درباره حماسه ملی ایران و حکیم توس مطالعه‌ای نکند یا سخنی نگوید یا گفت‌وگویی نداشته باشد؛ سخنان و گفت‌وگوهایی که هر کدام یک دوره آموزشی درباره شاهنامه فردوسی به‌شمار می‌آمد و مهم‌ترین درس‌ها را در این باره با خود داشت. با این حال، تدریس و تحقیق استاد منحصر در فردوسی‌شناسی و شاهنامه‌پژوهی نمی‌شد و نوشته‌های جاودانه‌ای نیز در باب خیام، عطار، سنایی، تاریخ خراسان، فرهنگ ایران، شناخت حماسه‌های ملی و عرفان اسلامی در کنار مقاله‌ها و رساله‌ها و کتاب‌های درخشانش درباره شاهنامه فردوسی از او به‌یادگار مانده است. کتاب «تأثیر قرآن و حدیث در ادب فارسی» نوشته استاد راشدمحصل که نشان‌دهنده ژرف‌نگری‌اش در کتاب خدا و سنت رسول(ص) و احادیث اهل‌بیت(ع) از یک سو و تسلط کم‌مانندش در آثار کلاسیک ادبیات فارسی است، حدود چهار دهه کتاب درسی دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی است. 

 طبیب جان‌ها 
این تسلط کم‌مانند در حوزه شناخت و آموزش ادبیات کلاسیک فارسی را هرگز نباید با گزافه‌گویی‌ها و برخی افراد این روزگار که مدعی استادی و تسلط بر ادبیات هستند اشتباه گرفت؛ وقتی از تسلط استاد در این حوزه سخن می‌گوییم، بدان معناست که هر کس از دانشجویان و پژوهشگران و استادان این رشته اگر با پرسش بی‌پاسخی روبه‌رو می‌شد که آن را در هیچ مقاله و کتاب و پژوهشی نمی‌یافت و کسی نبود که به او پاسخی بدهد، او را چنین راهنمایی می‌کردند که «از استاد راشدمحصل بپرس!» از استاد راشدمحصل می‌پرسیدیم و استاد با فروتنی کم‌مانند و اشتیاقی که در رفتار و گفتارش به آموزگاری داشت، می‌ایستاد و پاسخ می‌گفت. شگرف‌ترین و ژرف‌ترین نکات را درباره شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، قصاید ناصرخسرو، دیوان سنایی و خاقانی و شاعران بزرگ دیگر را از استاد می‌پرسیدند و استاد پاسخی می‌گفت که هرگز در جای دیگری پیدا نمی‌شد. 
مولوی جایی در مثنوی‌معنوی صفت «بیمارجو» را برای «طبیب حاذق» به‌کار می‌برد؛ همان طبیبی که از عالم معنا آمده است تا دردهای جان را مداوا کند. صفت «بیمارجو» بیش و پیش از هر معنایی به این اشاره دارد که طبیب عالم معنا همانند طبیبان دیگر نیست تا بنشیند و بیماران به او مراجعه کنند تا مداوایشان کند یا نکند، بلکه خود در پی بیمارانی می‌رود که جانشان به دردی مبتلا شده است و باید درمان شوند. استاد راشدمحصل را در حوزه کاری خود با چنین تمثیلی می‌توان به‌یاد آورد؛ با عشق و اشتیاقی که به ادبیات فارسی و آموختن و آموزاندن آن داشت. 
در این نیم قرن اخیر، نسل‌های پی‌درپی از استادان و دانشجویان و معلمان زبان و ادبیات فارسی که اینک در دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها و مراکز فرهنگی به کار مشغول‌اند و خود در مراتب مختلف از مراجع علمی این حوزه به‌شمار می‌آیند، یک‌یک به شاگردی در محضر استاد شناخته می‌شوند؛ کسانی که برخی از آن‌ها حالا دیگر پا به سن گذاشته‌اند و بیش از شصت‌سال سن دارند و برخی دیگر جوانان بیست‌ساله‌اند. 

 دانش و حکمت و آدمیت 
یکی از مسائلی که در یکی‌دو دهه اخیر از مسائل جدی حوزه پژوهش و آموزش ادبیات فارسی است و بحث‌های بسیار در پیرامون آن می‌شود این است که می‌گویند نسل استادان بزرگ ادبیات فارسی که از ملک‌الشعرا بهار و بدیع‌الزمان فروزانفر و سعید نفیسی تا ذبیح‌الله صفا و پرویز ناتل‌خانلری و عبدالحسین زرین‌کوب تداوم داشت و اینک شمار معدودی از استادان حاضر را که عمرشان مستدام باد می‌توان بازمانده آن نسل دانست، تمام شده است و دیگر کسی نیست که بتوان آن را در شمار این بزرگان قرار داد. 
در نیم قرن اخیر، همیشه وقتی چنین بحثی مطرح می‌شد، همه اهالی ادبیات یک استثنا برای این جمله قائل می‌شدند و می‌گفتند که استاد محمدرضا راشدمحصل یکی از آخرین بازماندگان آن نسل درخشان است؛ نسلی از استادان بزرگ که در ساحتی فراتر از ذهن امروزی ما می‌زیستند و با اینکه استاد رشته ادبیات فارسی بودند اما همواره می‌کوشیدند که «دانش» و «حکمت» و «آدمیت» را از طریق ادبیات بیاموزند و آموزگار این گوهران در قالب آثار ادبی به دانشجویان و دانش‌آموزان باشند. 

 ادبیات به‌مثابه فرهنگ و اندیشه 
ادبیات فارسی به‌ویژه در آثار شاخص کلاسیک همچون دیوان رودکی، شاهنامه فردوسی، رباعیات خیام، قصاید ناصرخسرو، خمسه نظامی، دیوان سنایی و انوری و خاقانی، مثنوی‌های عطار، مثنوی معنوی مولوی، بوستان و گلستان سعدی، غزلیات حافظ، دیوان صائب و کلیم و بیدل و قصاید ملک‌الشعرا بهار، اگرچه در زیباترین فرم‌های هنری و ادبی آفریده شده، در عین حال دربردارنده بخش مهمی از دانش و حکمت و آدمیت ایرانیان بوده و به‌یقین می‌توان گفت که اگر کسی بخواهد با فرهنگ و اندیشه ایران در عالی‌ترین و متعالی‌ترین نمود آن آشنا شود، ناگزیر است همین آثار ادبیات فارسی را بخواند و درست و ژرف بخواند. 
از سوی دیگر، مطالعات نوین ادبی در دهه‌های اخیر به‌سوی توجه افراطی به فرم‌های ادبی رفت و بخش زیادی از انرژی و استعداد دانشجویان و پژوهشگران و استادان این رشته صرف فرم‌گرایی و بازی بی‌پایان آن شد و بدین‌گونه میراث بزرگ آن استادان بزرگ که «دانش» و «حکمت» و «آدمیت» را در آثار «ادبی» می‌جستند و می‌یافتند و می‌نوشتند و آموزش می‌دادند، در خطر مهجوریت افتاد. در این میان، یکی از معدود استادانی که به این راه نرفت و همچنان بر همان سنت ارزشمند پای‌بند بود، استاد راشدمحصل بود. 

 ناخدایی در اقیانوس فرهنگ ایران 
در محضر استاد اگر شاهنامه می‌خواندی، هم با عالی‌ترین نمودهای هنر فردوسی آشنا می‌شدی، هم مهم‌ترین ابعاد حماسه ملی ایران را می‌شناختی و هم فراتر از آن دو می‌توانستی در اقیانوس بیکران فرهنگ و اندیشه ایرانی به صید مروارید بروی. در محضر استاد اگر مثنوی معنوی را می‌خواندی، هم از ریزه‌کاری‌های شعر تر مولوی آگاهانه لذت می‌بردی، هم به دنیای زیبای محتوای آن راه می‌یافتی و هم می‌توانستی جانت را در آسمان آبی عرفان اسلامی بالا ببری. در محضر استاد از قصاید ناصرخسرو به فلسفه ابن‌سینا راه می‌بردی و در دیوان سنایی و عطار به‌تماشای اشراق اندیشه سهروردی هم می‌رسیدی. هر کس از دانشجویان مقاطع مختلف ادبیات فارسی این توفیق را داشت که درسی را در محضر استاد راشدمحصل بیاموزد، در آن درس صاحب علم و نظر می‌شد و دیگر کسی نمی‌توانست ان‌قلتی درباره آن بیاورد. 

 از ادبیات فارسی تا دل‌های ما 
آنچه گفتیم کم است و آنچه نگفتیم بسیار است. این روزها همه اهالی ادبیات فارسی از استاد راشدمحصل سخن می‌گویند. بی‌اغراق باید بگوییم که همه هزاران‌هزار شعری را که در تاریخ ۱۲۰۰ساله ادبیات فارسی در ستایش دانش و حکمت و آدمیت سروده شده است می‌توان به آستان بلند استاد دکتر محمدرضا راشدمحصل تقدیم کرد و نمودی از انسان آرمانی آن شعرها را در این استاد دید. با این حال، این نوشته را با بیتی از سعدی به پایان می‌بریم و با دریغ و اندوه بسیار یاد استاد را تا همیشه در صف بزرگان امروز ایران و نیز در دل‌های خویش بزرگ می‌داریم. 
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

خبرنگار: یوسف بینا

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.