زن یک بچه توی بغلش است، یکی را هم دنبال خودش میکشد و انگار کسی دنبالشان افتاده باشد تند تند میرود تا به ایستگاه مترو برسد. با خودت میگویی اینطور که میروند، هیچ چیز نمیتواند متوقفشان کند، نه سنگینی بچه توی بغل و نه غرغر آن یکی که در پیاش کشیده میشود که یکمرتبه انگار آپاراتچی دنیا دکمه استپ را زده باشد، زن در میانه میدان میایستد و بچهها را به خط میکند کنارش و بعد دستها میرود روی سینه و سرها خم میشود؛ چند ثانیه لبهایشان میجنبد و بعد زن از بچهها میپرسد: گفتین سلام امام رضا(ع)؟ بچهها که میگویند بله، فیلم دوباره میرود روی دور تند و قافله تند میرود که از مترو جا نماند. دلت برای آن چند ثانیه مکث محض خاطر امام رضا(ع) میرود. مکثی که روایتگر رسمی قدیمی در میان مشهدیهاست؛ رسم سلام به حضرت.
میایستادم به تماشا
خانهمان محله عیدگاه بود، پشت بازار رضا. ما ته یک کوچه بنبست مینشستیم. خانه کم کم واسه جد جدمان بود. ته بنبست تنباکوچی چسبیده به کارخانه. کافی بود به بهانه خرید نان یا سبزی بروی بازارچه، بعد بپیچی سمت خیابان و بدوی تا بازار رضا. آن وقت خیلی زود چشمت به آجرهای سفالی و کاشیهای آبی روشن میشد. پس از آن نوبت فوارههای فلکه بود و روبهرو حرم که در آن میانه با گنبد و گلدستههای طلا میدرخشید. میایستادم به تماشا. آن وقتها نمیدانستم اینطور عادتها توی رگ و پی آدمیزاد است. دکترها میگویند عادتها از باباها به بچه ارث میرسد و روی این حساب سلام به گنبد باید به همه بچههای محله عیدگاه، بچههای بالاخیابان، پایین خیابان و... ارث رسیده باشد. حالا تو بیا حساب کن چند بار برق طلای گنبد به نگاه من یا تو افتاده است. نمیدانم. فقط میشود بگویم خیلی. آنقدر خیلی که این برق یک ژن شده و رفته توی خون همه بچه مشهدیها. ارثی که از رسمی قدیمی در میان مشهدیها حکایت دارد. رسم سلام دادن به حضرت(ع) از خیابانهای منتهی به حرم مطهر که به گفته کارشناس برای خودش یک میراث معنوی است؛ میراث معنوی که به تماشای گنبد طلای حرم مطهر گره خورده است. هر چند مشخص نیست از چه زمانی این رسم در میان مشهدیها شکل گرفته اما با نگاهی به سفرنامهها میتوانیم ردپای این میراث حال خوب کن را پیدا کنیم. در سفرنامهها اینطور نوشتهاند؛ اینطور که یک خیابان عریض و زیبا بود با نهر آبی در وسط که دو طرفش درختان صف کشیده بودند و در انتهای این همه زیبایی یک گنبد طلایی میدرخشید. گنبدی که پیش از رسیدن به شهر میتوانستی از تپه سلام تماشایش کنی و در برابرش سر خم کنی و به شهر هم که میآمدی، حی و حاضر مقابل چشمانت ایستاده بود.
چشم تو چشم با گنبد
گنبدی که به گواه تاریخ، دومین نشان و علامت حضور صاحبش علی بن موسیالرضا(ع) در مشهد است. علامتی که در ابتدای ساخت، آجری بوده و در دوره تیموریان فیروزهای شد. در این سال، پس از آنکه بنای مسجد گوهرشاد به پایان رسید، با دستور گوهرشاد خاتون و مهندسی قوامالدین شیرازی، گنبد دوم را روی گنبد اول، با قاعده بلندتر ساختند تا بلندی بنای مسجد گوهرشاد، مانع زیارت گنبد نباشد. در همین سال بود که روی گنبد را با کاشی سبز متمایل به فیروزهای پوشاندند و از این زمان به بعد بود که از مسیرهای منتهی به مشهد میشد دورنمای گنبد را دید. گواهش هم یاداشتهای سفرنامهنویسان درباره دیدار گنبد از بیرون شهر است. یکیاش هوتم شیندلر نامی است که در سفرنامه خراسان ضمن اشاره به مکانی در محدوده شهر با نام تپه سلام، مینویسد از این تپه شهر مشهد با گنبد مقدس امام نمایان است. اما این گنبد طلاکاری شدهای که امروز مقابل چشمان ماست همان گنبد 600ساله است که بنا به گفته کتابهای تاریخ، شاه تهماسب یکم صفوی به شکر پیروزی بر ازبکان و آزادی خراسان، دستور داد طلاپوشش کنند. اینگونه هرچه خانه میساختند و بام روی بام اضافه میکردند، گنبد در آن میانه میدرخشید. میدرخشید تا چشمها را بنوازد و زائران به شکرانه این نوازش، هر بار که با گنبد چشم تو چشم میشدند، یک لحظه انگار دکمه توقف دنیا را میزدند و تمام قد میایستادند تا عرض اردات کنند.
عظمتی که هنوز سرها را خم میکند
شکوه و عظمت این آستان حتی در دورههای بعد که شهر دارای عمارتهای بیشتری شده باز هم به چشم میآمد: «وقتی شاه تهماسب شهر را توسعه داد، گنبد مطهر را با آجرهای طلایی روکش کرد، یک مناره زیبا ساخت و آن را طلاکاری و دور مرقد ضریح طلایی نصب کرد. نادرشاه پس از تاخت و تاز افغانها، شکوه و جلال مشهد را به درجه کمال رساند و بر موقوفات این مکان افزود. درِ بزرگ را در طرف جنوب غربی نصب و مرقد را با جواهر و تزئینات مزین و ضریح فولادی را دور آن برپا کرد. باید اعتراف کنم تا آن تاریخ بنایی به این عظمت و شکوه ندیده بودم». (فریزر، سفرنامه «از استانبول به طهران») هر چند این روزها ساختمانهای نخراشیده و نتراشیدهای در اطراف حرم مطهر بالا رفتهاند و دیگر نمیتوان از بیرون شهر که هیچ از داخل شهر، گنبد طلا را دید اما همچنان عظمت این بارگاه سرها را خم میکند و این است که مشهدیها هنگام عبور از خیابانهای نزدیک به حرم مطهر، سواره یا پیاده، همین که چشمانشان به بارگاه نورباران امام میافتد، از همان فاصله دور یا نزدیک دست به سینه زده و خالصانه سلام میگویند.
نظر شما