این شگردها میتوانند به تعداد کتابهای موجود در دنیا متفاوت باشند؛ از غرق کردن مخاطب در دنیای فانتزی گرفته، تا سردرگم کردن او با معماهای عجیب و وسوسه کننده. با این حال جادوی این جادوگران کاغذی به قدری شیرین و لذتبخش است که هر مخاطب دوستدار کتابی آرزو دارد در معرض این طلسم و جادو قرار بگیرد و در میان صفحات کتاب به دنبال همین اتفاق است.
در ادبیات کودک و نوجوان نیز کتابها مخاطبان را به روشهای مختلف به سمت خود جذب میکنند. یکی از این روشها به تصویر کشیدن لذت خواندن است. اثر تأثیرگذار«این کتاب را ممنوع کنید» نوشته آلن گرَتز، «سهگانه جوهری» اثر درخشان کورنلیا فونکه، مجموعهی سرشار از رمز و راز «کتاببازها» نوشته جنیفر چمبلسین برتمن و «داستان بیپایان» شاهکار میشل آنده، از این دست آثارند.
هر کدام از این چهار اثر به شیوه خود مخاطب را با کتابخوانی مأنوس میکنند. باستیان در «داستان بیپایان» کتابی را از کتابخانه میزدد. آن را با خود به اتاق زیرشیروانی مدرسه میبرد و شروع به خواندنش میکند، با این تصور که تا آخر عمر از آنجا خارج نشود. اما جادوی کتاب چنان او را از اتاق زیرشیروانی بیرون میکشد که باستیان ناگهان خود را در دل ماجرای کتاب میبیند. در دنیایی پر از شگفتی و حیرت. اوست که باید سرزمین خیالی رویا را از هیچی و نیست شدن برهاند؛ سرزمینی که به خاطر باور نداشتن کودکان به رویا ذره ذره در حال نابود شدن است.
در «سه گانه جوهری»، با پدر و دختری روبرو میشویم که قدرتی خارقالعاده و جادویی دارند. آنها با بلند خواندن کتاب و ادای کلمات آن میتوانند شخصیتهای کتاب را به دنیای واقعی بیاورند. این کتاب سرشار از امور جادویی است. «تفکر جادویی، درست همانند بازیهای وانمودی کودکان را قادر به گشتوگذار در عوالم تصویری خیالی میکند، و از این رو به آنها کمک میکند تا دنیای واقعی را کمکم آنگونه که هست ببینند و بر آن زوایای مختلف تأثیر بگذارند... نتایج این مطالعه نشان داد که مواجههی کودکان با جادو میتواند به گسترش تخیل آنها کمک کرده و آنها را به تفکر خلاقتری ترغیب کند» (سابوتسکی،1393: 77).
نویسنده همچنین، در شروع هر فصل، پاراگرافی از آثار برتر ادبیات داستانی آورده است. از هاکلبریفین گرفته تا هابیت، هزار و یک شب و... این بریدهها، به خوبی تاثیر آثار مختلف را بر نویسنده و بر کتاب روشن میکنند. ضمن آن، با ایجاد ارتباطی بینامتنی، مخاطب را با این آثار آشنا میکنند. آشنایی که ممکن است به خوانش کتابی تازه منجر شود.
«این کتاب را ممنوع کنید» ماجرای ایمیِ عاشق کتاب است. او به خاطر ممنوع شدن و جمع شدن کتاب مورد علاقهاش از کتابخانه مدرسه، دست به کاری عجیب میزند. او که اعتقاد دارد این کتاب هیچ نکته منفی و بدآموزی برایش نداشته، جنگی علیه ممنوعیت بیدلیل کتابها به راه میاندازد. این جنگی است برای دفاع از حقوق کتابخوانها و کتابها...
در کتاببازها، شاهد بازی مرموزی هستیم که کتابخوانها را دعوت به مشارکت میکند. کتابخوانها با حل معماهای عجیب و مرموز موفق به یافتن کتابها میشوند. کتابها مانند گنجینهای پنهانند که باید پیدا شوند.
در این چهار اثر به شکلهای مختلف تاثیر و ارزش کتاب و مطالعه را شاهد هستیم. فرصت خودسازی و نجاتبخشی نصیب باستیانِ داستان بیپایان میشود. او که شخصیتی ترسو و خجالتی است، با سفر به کتاب تجربههای تازهای به دست میآورد و بعد از بازگشت، دیگر باستیان قبلی نیست. مگی و مو در قلب جوهری با خواندن کتابها و به زبان آوردن کلمات سحرآمیزشان به یاری دیگران میشتابند و فنوگلیو (مرد نویسنده در این داستان)، با دست به قلم شدن، سرنوشتها را تغییر میدهد. در واقع این قدرت کلمات است که سرنوشتساز است. ایمی آن در این کتاب را ممنوع کنید، تنها پناه و مأمن خود را کتابخانه و کتابهای آن میداند. جایی که از مشکلات و شلوغی و بیتوجهی زندگی به آنجا پناه میبرد. کتابخانه چون خانهاش است و کتابها چون اعضای خانوادهاش. برای همین است که با جمعآوری و ممنوع شدن بعضی از کتابها به خشم میآید و لب به سخن میگشاید؛ نظرش را بیان میکند و اعتراض میکند؛ کاری که هیچ وقت انجام نداده است. او در این جنگ میآموزد که باید حرف بزند و اگر چیزی او را ناراحت کرده، باید آن را بیان کند و این را به مخاطب کتاب نیز میآموزد. «بررسیهای انجام شده نشان میدهد که تقویت رفتارهای مثبت اجتماعی کودکان به صورت مستقیم یا از راه پند و اندرز شدنی نیست؛ بلکه ارائهی الگوهای مناسب در عمل یا از طریق شخصیتپردازیهای جذاب در داستانها، اشعار، سرگذشتها و...در این زمینه تأثیرگذاری بیشتری دارند» (ظهیری ناو و رجبی، 1390: 147). در کتاببازها ایمی و جیمز در پی دنبال کردن سرنخهای بازی و حل معمایند، اما طی جریان داستان، بازی آنها به یک بازی واقعی و اسرارآمیز تبدیل میشود. راه نجات از این بازی تفکر و توانایی حل مسأله است. در این اثر با قدرت بازیسازی و سرگرمکنندگی کتاب آشنا میشویم. بازیی که ضمن لذتبخشی، به مخاطب دقت نظر و هوشیاری و توانایی حل مشکلات را میآموزد.
با مقایسهی این چهار اثر به این میرسیم که این کتابها، همه یک آرمان مشخص دارند. همه به دنبال آموختن، رشددهندگی و لذتبخشیاند و این را با کمک گرفتن از فانتزی، واقعگرایی، آرمانخواهی، جادو، بازی و معما در ذیل عنوان لذت مطالعه محقق میکنند. همان چیزی که میتوان از آن با عنوان جادوی این جادوگران کاغذی نام برد. جادویی که باستیان در داستان بیپایان به زیبایی به آن اشاره میکند: «راستش میخواهم بدانم چه چیزی ممکن است در یک کتاب بسته وجود داشته باشد. خوب معلوم است، مقداری کلمات که روی کاغذ چاپ شدهاند. ولی با این حال، باید چیزی بیش از این باشد، چون وقتی آن را باز میکنیم یکباره داستانی پیش رویمان قرار میگیرد...»(انده، 1379: 26).
نظر شما