تحولات منطقه

روز دوم آذرماه ۱۳۳۴ روزنامه‌ها تیتر زدند: «رهبر جمعیت فداییان اسلام و دو تن از یاران او دستگیر شدند». عملیات به دام انداختن «نواب صفوی» از چند روز پیش و پس از ترور «علاء» آغاز شده بود و مأموران گویا ناغافل به خانه «حمید ذوالقدر» ریخته و نواب را دستگیر کرده بودند.

بازداشت «فدایی اسلام» در حال نماز
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

۲۰ هزار تومان پاداش
ماجرای دستگیری رهبر فداییان اسلام دو روایت کمی تا قسمتی متفاوت دارد. روایت مختصر اول مال فردی به نام سرهنگ «سیف‌الله معنوی» است. براساس خبر کوتاهی که ۱۴مهرماه ۱۳۵۸ در روزنامه اطلاعات منتشر شد، سیف‌الله معنوی که مأمور سابق شعبه۲ آگاهی و دستگیرکننده مرحوم «نواب صفوی» بود توسط پاسداران کمیته «لشگرک» شناسایی و دستگیر می‌شود. اطلاعات سال ۵۸ نوشته: «سرهنگ معنوی پس از دستگیر شدن اعتراف کرد که او مرحوم نواب صفوی را دستگیر کرده و افزود: موقعی که من برای دستگیری نواب صفوی به‌ منزلش رفتم، او تازه از حمام بیرون آمده بود و در حال نماز گزاردن بود که آن مرحوم را دستگیر نموده و حتی اجازه ندادم انگشتری‌اش را از لب حوض بردارد. دستگیرکننده نواب صفوی همچنین گفت: بعد از انجام این مأموریت، مقام‌های مافوق مبلغ ۲۰هزار تومان پاداش نقدی به من دادند».
حتی من و شما هم که حالا و پس از ۴۴ سال این خبر را می‌خوانیم با مختصر اطلاع از تاریخ معاصر و ماجراهای فداییان اسلام، می‌دانیم که این، همه ماجرای دستگیری رهبر فداییان اسلام نیست و سیف‌الله معنوی هم تنها فرد حاضر در صحنه عملیات دستگیری نبوده است.

۲۰ ماه زندان و شکنجه
دستگیری روز اول آذر۱۳۳۴ می‌توانست اولین و آخرین دستگیری نواب صفوی باشد، البته اگر چهار سال قبل و در زمان دولت مصدق به خاطر اختلاف میان طیف‌های مختلف سیاسی و مذهبی دستگیر نشده و ۲۰ ماه را زیر شکنجه در زندان نگذرانده بود. یکی از بهانه‌ها برای دستگیری‌اش هم به اتفاق سال۱۳۲۸ در ساری برمی‌گشت که نواب صفوی به یک مشروب‌فروشی حمله کرده بود! این دستگیری بالاخره با پادرمیانی علما و شخصیت‌های مختلف پس از ۲۰ ماه ختم به خیر شده و نواب آزاد شده بود. 
 دستگیری دوم که ساعت ۵/۳ بعدازظهر چهارشنبه، یکم آذر۱۳۳۴ اتفاق افتاد کار مأموران شهربانی و فرماندار نظامی بود و نواب صفوی متهم به تلاش برای سوءقصد به جان نخست‌وزیر وقت یعنی «حسین علاء» شده بود. علاء البته از این سوءقصد جست، اما رژیم پهلوی که احساس می‌کرد نواب صفوی و همفکرانش افکار بزرگی مثل تشکیل حکومت اسلامی را در سر دارند، این بار قصد کوتاه آمدن نداشت و با اتهام «توطئه برای براندازی حکومت خاندان جلیل سلطنت» درصدد بود فوری و فوتی کار فداییان را یکسره کند. بلافاصله پس از دستگیری هم نواب صفوی و همراهانش را به اتاق تیمسار سرلشکر علوی‌مقدم، رئیس کل شهربانی بردند و بازجویی مقدماتی آغاز شد. ساعت ۵ بعدازظهر عکاسان روزنامه‌ها اجازه پیدا کردند از دستگیرشدگان عکس ‌بگیرند و بعد از آن در سه اتاق جداگانه حبس شدند تا روز بعد که بازجویی‌ها ادامه پیدا کند. 

شلوغش نکنید
«... بر مأمورین روشن شد مظفرعلی [ذوالقدر] به تحریک جمعیت فداییان اسلام که در سال‌های اخیر پنج مرتبه مرتکب سوءقصد علیه جان زمامداران وقت شده‌اند، اقدام به سوءقصد و شلیک گلوله به سوی آقای علاء نموده است و بالنتیجه مقامات انتظامی چه شهربانی و چه فرماندار نظامی مصمم شدند رهبر این جمعیت را که بعد از وقوع حادثه مخفی شده بود بازداشت نمایند... بیست اکیپ دو و یا سه نفری مأمور شده بودند که فعالیت خود را آغاز کرده و در محلات مشکوک و نواحی دولاب، مسگرآباد، جنوب شهر و قم و حضرت عبدالعظیم به طور مخفی گردش کرده و برای کشف مخفیگاه رهبر جمعیت فداییان اسلام تحقیقات خود را آغاز کنند... در روزهای اول چند نفر از افراد جمعیت فداییان که به وسیله مظفرعلی معرفی شده بودند بازداشت شدند... تقریباً هیچ‌یک از آن‌ها از محل اختفای رهبر فداییان اطلاعی نداشتند... در نتیجه کاوش‌ها، مأمورین طی یک هفته ۴۳۶ خانه را که از نظرشان مظنون بود و از سال‌ها قبل افراد مؤثر جمعیت در آن‌ها رفت و آمد داشتند بازرسی کردند و عده دیگری را نیز به وسیله پلیس مخفی تحت نظر قرار دادند... حلقه محاصره طوری بود که رهبر فداییان نمی‌توانست در آن رخنه نموده و مخفیگاه خود را تغییر دهد.
یک مأمور آگاه به خبرنگار اطلاعات چنین گفت: ما حلقه محاصره را هر روز تنگ‌تر می‌کردیم و گاهی نیز از روی نقشه‌های پلیسی به طور ناگهانی وارد یکی از خانه‌های وسط حلقه محاصره شده و اطاق‌های خانه را مورد بازرسی قرار می‌دادیم... بالاخره موفق شدیم و پس از پنج روز محاصره و تلاش رهبر فداییان اسلام به دام افتاد بدین معنی که در حدود ساعت ۳ بعدازظهر دیروز قرار شد طبق نقشه یکی دیگر از خانه‌ها بازرسی شود و مأمورین به طور ناگهانی وارد آن خانه شوند... درست در ساعت سه و ربع مأمورین اداره اطلاعات شهربانی در حالی که به دو دسته تقسیم شده بودند یک دسته خانه زردرنگ را محاصره کرده و چند نفر دیگر در حالی که اسلحه‌های خود را برهنه کرده و آماده شلیک بودند به طور ناگهانی وارد منزل شدند... مأمورین موقعی که وارد منزل می‌شوند با هیچ‌گونه ممانعتی برخورد نمی‌نمایند... بدون سر و صدا از پله‌ها بالا رفته و به دری می‌رسند که به وسیله یک پرده سفیدرنگ پوشیده شده بود، موقعی که پرده را پس می‌زنند نواب صفوی را در گوشه اطاق می‌بینند.
نواب صفوی در حالی که عمامه خود را از سر برداشته و کنارش گذاشته و به رختخواب‌های پشت سرش تکیه داده بود با دو نفر دیگر که یکی واحدی و دیگری ذوالقدر، صاحبخانه بود مشغول گفت‌وگو بود و یک ظرف شیرینی نقره‌ای پایه‌بلند نیز که مقداری نان‌برنجی اصفهان در وسط آن قرار داشت مقابل آن‌ها دیده می‌شد. مأمورین بلافاصله بعد از دیدن نواب صفوی در حالی که اسلحه‌های لخت خود را از جیب درآورده و به دست گرفته بودند وارد اطاق می‌شوند و به آن‌ها اخطار می‌کنند: «تکان نخورید و الا شلیک می‌کنیم». نواب صفوی که منتظر چنین منظره‌ای نبود بلافاصله از جا برخاسته و به مأمورین می‌گوید: «من تسلیم هستم... شلوغ نکنید... بفرمایید».
البته این روایت دوم هم گزارشی کاملاً رسمی و پلیسی است که بیشتر سعی دارد تلاش و زیرکی مأموران لابد وظیفه‌شناس شهربانی را به تصویر بکشد. پس واقعیت ماجرا می‌تواند چیزی بین این دو گزارش باشد.

خبرنگار: مجید تربت زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.