۱- بی توجهی به جنبه های مثبت: در این نوع تحریف شناختی، شما جنبه های مثبت رفتار همسرتان با رابطهتان را نادیده می گیرید و فقط بر جنبه های ناراحت کننده و منفی آن متمرکز میشوید. این نوعی توجه انتخابی است که در آن قسمت هایی از یک تصویر مورد توجه عمیق و وسواسی قرار می گیرد. اما قسمت های دیگر به طور کامل از آگاهی حذف میگردد.
۲- ذهن خوانی: در این تحریف شناختی، فرد به فرضیه سازی درباره ی احساسات و انگیزه های فرد می پردازد. در این تحریف شناختی، شما بدون داشتن اطلاعات مستقیم، فرضیه های منفی درباره علت یک رفتار خاص همسرتان میسازید. فرضیه سازی دربارهی قصد فرد، خطای ذهنی مهلکی است. باورهای تأیید نشده درباره ی انگیزه های همسرتان، میتواند شما را به شدت عصبانی، ناراحت یا دلسرد نماید؛ و اگر این باورها درست نباشند، شما به یک واقعیت خیالی که ممکن است کاملاً از احساسات و انگیزه های واقعی همسرتان به دور باشد، پاسخ های قوی خواهید داد.
۳- بزرگنمایی: در این نوع تحریف شناختی، شما مسائل را بدتر از آنچه هستند، جلوه میدهید. شما در مورد اثر رفتار همسرتان اغراق میکنید یا بر احتمالات مصیبت بار آینده متمرکز میشوید. بزرگ نمایی بر کلماتی مانند وحشتناک، ترسناک، نفرت انگیز، دهشتناک و باورنکردنی تأکید میکند. روش دیگر بزرگ نمایی استفاده از کلمات حاکی از تعمیم افراطی است. برخی کلمات کلیدی که نشان دهندهی تعمیم افراطی هستند عبارتند از: همیشه، همه، هرکس، هرگز و هیچکس. بزرگ نمایی از کاه کوه میسازد.
۴- برچسب زنی کلی: در اینجا شما یک برچسب منفی به همسرتان میزنید، برچسبی که به مثابهی یک اتهام کلی به شخصیت یا عملکرد وی است. برچسب های کلی فقط رفتار را مورد انتقاد قرار نمی دهند، بلکه کل شخصیت همسر را لگد مال میکنند. (او یک دیکتاتور است... ت. او یک دروغ گو... کاملاً بی مسئولیت... خودخواه ... بیهوده... دیوانه... ه. یک غرغرو و ... است. او عصبی... احمق ... خودشیفته... نادان ... است. من با یک بیشعور و احمق ازدواج کرده ام.) برچسب زدن کلی، در واقع شکل آسیب زنندهی تعمیم افراطی است. یک تعمیم مانند (او اصلاً به پول اهمیت نمیدهد) به برچسب (ولخرج) تبدیل میشود. یا (او تا پای مرگ دربارهی هر موضوعی صحبت میکند با اصطلاح (دهن لق) خلاصه میشود.
۵- تفکر دو قطبی: در این تحریف شناختی، شما واقعیت را به صورت سیاه و سفید ادراک میکنید. رفتار همسرتان خوب یا بد، غلط یا درست است، نه چیزی بین این دو حالت. خوب؛ یعنی این که او خواسته های شما را برآورده میکند و بد؛ یعنی این که خواسته های شما را برآورده نمی کند. وقتی رفتار همسرتان درست است که سخاوتمندانه باشد و زمانی غلط است که خودمحورانه باشد. وقتی این نوع برچسب ها زده میشود، درک همه ی انگیزه ها و خواسته های پیچیده ای که بر هر رویداد بین فردی تأثیر می گذارد، دشوار میشود.
۶- استدلال غلط: در این تحریف، شما یک رویداد کوچک را میگیرید و از آن رویداد بزرگی برداشت میکنید.
۷- احساس کنترل غیرمنطقی: در این نوع تحریف شناختی، افکار خودکار، شما را به سمت یکی از دو قطب افراطی میکشاند. یا خود را مسئول کامل نیازها، احساسات و شادی های همسرتان میدانید (و در نتیجه اگر مشکلی در هر یک از این موارد وجود داشته باشد، خود را مقصر میدانید) و یا خود را فاقد کنترل و ناتوان از ایجاد تغییرات مثبت در خودتان یا همسرتان میبینید. هر یک از این دو قطب انتهایی پیوستار کنترل، شما را دچار مشکل میکند. اگر شما مسئولیت هر چیزی را که در رابطهتان اتفاق میافتد به عهده بگیرید برای هر مشکلی خودتان را سرزنش خواهید کرد. از سوی دیگر، اگر احساس کنید که همسرتان بر همه چیز کنترل دارد و شما ناتوان هستید، در نتیجه همسرتان را برای هر اشتباهی که پیش میآید، سرزنش خواهید کرد. در واقع، تصورات اشتباه دربارهی کنترل تعیین میکند که انگشت اتهام به سمت شما یا همسرتان نشانه رود.
۸- سرزنش دیگران: هستهی اصلی این مغالطه این باور است که همیشه دیگران مقصر درد و رنج شما هستند. آنها موجب این کار شدهاند و به شما آسیب زدهاند و لذا شایستهی تنبیه هستند، عدالت حکم میکند که آنها بابت رنجی که بر شما تحمیل کرده اند تاوان پس بدهند. جنبهی دیگر این مغالطه این باور است که شما برای جلب توجه و همکاری همسرتان باید عصبانی شوید و دست به خشونت بزنید.
الهه ضمیری - خبرنگار تحریریه جوان قدس
نظر شما