«گاردین» بهتازگی خلاصهای از مطالب کتاب «چگونه با تلفن همراه خود قطع رابطه کنیم؛ یک برنامه ۳۰ روزه برای پس گرفتن زندگی» نوشته «کاترین پرایس» را منتشر کرده که در ادامه بخشی از آن را میخوانید.
توجهت را نفروش!
اولین بار ساعت سه و نیم صبح، یک روز در سال۲۰۱۶ بود که فهمیدم به قطع رابطه با تلفن همراهم نیاز دارم! همانطور که نوزادم در آغوشم بود، داشتم در یکی از بزرگترین فروشگاههای اینترنتی میچرخیدم و یک آن، توهم ناشی از خستگی سراغم آمد...میدیدم طفلم به من زل زده و من فقط به تلفن همراهم خیره شدهام. وحشت کردم چون این چیزی نبود که بخواهم برای فرزندم در یک رابطه انسانی متصور باشم. فهمیدم وقت این است که به معنای واقعی کلمه به این نوع رابطهام با تلفن همراه خاتمه بدهم.
اولین بار ساعت سه و نیم صبح، یک روز در سال۲۰۱۶ بود که فهمیدم به قطع رابطه با تلفن همراهم نیاز دارم! همانطور که نوزادم در آغوشم بود، داشتم در یکی از بزرگترین فروشگاههای اینترنتی میچرخیدم و یک آن، توهم ناشی از خستگی سراغم آمد...میدیدم طفلم به من زل زده و من فقط به تلفن همراهم خیره شدهام. وحشت کردم چون این چیزی نبود که بخواهم برای فرزندم در یک رابطه انسانی متصور باشم. فهمیدم وقت این است که به معنای واقعی کلمه به این نوع رابطهام با تلفن همراه خاتمه بدهم.
آن روزها هر چه گشتم کتابی پیدا کنم که به من توضیح دهد چرا تلفنهای همراه تا این قدر وسوسهکننده هستند و چه تأثیراتی بر ما دارند، چیزی نیافتم. همین شد که خودم دست به قلم شدم تا درباره آنچه خودم در این زمینه آموختم و زندگیام را تغییر دادم، بنویسم. دلایل زیادی برای چسبیدن ما به گوشیهایمان وجود دارد اما ناراحتکنندهترینشان این است که برنامهها جوری طراحی شدهاند تا ما را و زمانمان را با هم ببلعند و برای طراحانش پول بیشتری پارو کنند. این برنامهها بخشی از چیزی هستند که امروزه از آن به «اقتصاد توجه» تعبیر میشود. در اقتصاد توجه، توجه ما (و اطلاعاتی در زمینه آنچه احتمال دارد توجه ما را به خودش جلب کند) به فروش میرسد و نه کالا یا یک جور خدمت. در واقع این ما مشتریان برنامهها و اَپها نیستیم، بلکه محصولی دستکاری شده هستیم که با ارزشترین داراییمان-یعنی توجهمان- را به رایگان واگذار میکنیم!
البته میشود دلایل زیادی برای رفتن سراغ گوشی از سر علاقه یا نیاز ردیف کرد، ولی فراموش نکنیم هر یک دقیقهای که با بیخیالی در حال اسکرول کردن و چرخیدن در صفحات مجازی هستیم، همان یک دقیقهای است که برای چیز دیگری میشد وقت بگذاریم و نمیگذاریم. یک لحظه به ابعاد و عظمت این معامله فکر کنید! همین دقیقهها وقتی تکرار میشوند، بدل به روزها و هفتهها و ماهها شده و از عمرمان محسوب میشوند. برای مثال چهار ساعت وقت گذراندن در تلفن همراه -که امروزه زمان تقریباً رایجی محسوب میشود- در مجموع ۶۰ روز کامل از یک سالمان را از آن خود میکند.
سازندگان برنامههای موبایلی ما را با استفاده از تکنیکهای دستگاههای مخصوص بازی در کازینو در تور خودشان گرفتار میکنند. «ماشین»هایی که تا به حال اعتیادآورتر از آنها ساخته نشده است. این ماشینها انگار برای چکاندن ماشه ترشح دوپامین (یک انتقالدهنده عصبی) طراحی شدهاند. دوپامین برای بقای گونه انسان ضروری است، چراکه تکرار و ادامه دادن کارهایی چون خوردن یا تولیدمثل را در آدمی تضمین میکند. اما نکته گولزننده در خصوص سیستم ترشح دوپامین این است که برایش خوب یا بد بودن یک رفتار و کار فرقی ندارد؛ همین که رفتاری، ماشه ترشح دوپامین را بچکاند ما به تکرار آن رفتار ترغیب میشویم، حالا میخواهد فعالیت مفیدی چون ورزش کردن باشد یا رفتار خطرناک و مضری چون مصرف مواد مخدر یا وقت گذرانی بیهوده در شبکه های اجتماعی. در واقع برنامههای تلفنهای همراه، شبکه های اجتماعی، کانالهای خبری، ایمیل، بازیها و خرید اینترنتی هم مملو از محرکهای دوپامین هستند .
و من دستبهکار شدم
ما اگر ندانیم که هنگام سرگرم شدن با گوشی چه اتفاقی در حال رخ دادن است- و آگاهانه با آن مقابله نکنیم- میتوانیم آنقدر شرطی شویم که در جستوجوی دوپامین مثل موش آزمایشگاهی که برای دریافت غذا مدام یک اهرم را فشار میدهد، روی صفحه گوشیمان ضربه بزنیم. عواقب این رفتار در سطح جهانی شوکهکننده است. «تریستیان هریس» یکی از بنیانگذاران و مدیر اجرایی «مرکز تکنولوژی انسانی» مینویسد: «تا پیش از این هرگز نشده تعداد معدودی از طراحان فناوری تا این حد بر نحوه رفتار، فکر کردن و زندگی میلیاردها نفر از ما نظارت و تأثیر داشته باشند».
به لطف دوپامین، ما آنقدر شرطی شدهایم که باور داریم چک کردن تلفنهایمان، رفتاری است که ارزش تکرار دارد و زمانی که به گوشیهایمان دسترسی نداریم، اغلب مضطرب شده و «فومو» (ترس از دست دادن و از بقیه جاماندن) را تجربه میکنیم. بعد برای کاهش این اضطراب چه میکنیم؟ دوباره سراغ گوشیهایمان میرویم و باز محرکهای ترشح دوپامین فعال میشوند و این چرخه تکرار میشود ... .
من برای قطع کردن این چرخه قدمهایی برداشتم. قدم اول این بود که خودم را کمتر در معرض محرکهای دوپامین قرار بدهم. از جمله اینکه بیشتر اعلانهای گوشی را خاموش کنم، برنامههایی که بیش از بقیه وقتم را میبلعید (برای من ایمیل و اخبار اینطور بود) حذف یا پنهان کنم و صفحه نمایش گوشیام را به حالت سفید و سیاه تغییر دهم. در کنار اینها مرز فیزیکی با تلفن برای خودم ایجاد کردم؛ یعنی مثلاً بردن تلفن با خودم به اتاق خواب یا قرار دادنش کنار خودم سر میز صبحانه، ناهار یا شام را ممنوع کردم و قرار گذاشتم گوشیام را برای شارژ داخل کمد بگذارم. از آن به بعد یک کتاب یا دفترچه یادداشت را در جایی که قبلاً تلفنم را آنجا میگذاشتم، میگذارم.
در کنار این موارد، از خودم پرسیدم واقعاً میخواهم اوقات فراغتم را چگونه بگذرانم و فعالیتهای جایگزینی را که تا حد امکان در دسترس هستند، انتخاب کردم. این کار موجب میشد تا هر وقت وسوسه رفتن سراغ گوشی همراه سراغم بیاید، خیلی سریع با یک جایگزین سهلالوصول و در عین حال پربار، جایش را پر کنم. برای خودم مثلاً بهتر شدن در نواختن گیتار، یک فعالیت در دسترس و پربار به حساب میآمد.
با همه این تفاسیر من باز هم مدعی نیستم که رابطهام با تلفن همراهم ایدهآل است و البته که هیچ رابطهای اینچنین نیست اما قطعاً بهبود پیدا کرده و بهتر شده، آن قدر که خودم هم وقتی تصمیم به انجام این کار گرفتم، انتظار چنین نتایجی را نداشتم. حالا توجه و تمرکزم بهتر شده و زندگی را رنگیتر میبینم. این روزها، به جای اینکه اجازه بدهم گوشی همراهم به ابزاری وسوسهکننده برای هدردادن وقتم بدل شود، از آن استفاده میکنم تا دیگران و شما را تشویق کنم که این سؤال را از خودتان بپرسید: این زندگی شماست، حالا بگویید که میخواهید چطور آن را بگذرانید؟
البته میشود دلایل زیادی برای رفتن سراغ گوشی از سر علاقه یا نیاز ردیف کرد، ولی فراموش نکنیم هر یک دقیقهای که با بیخیالی در حال اسکرول کردن و چرخیدن در صفحات مجازی هستیم، همان یک دقیقهای است که برای چیز دیگری میشد وقت بگذاریم و نمیگذاریم. یک لحظه به ابعاد و عظمت این معامله فکر کنید! همین دقیقهها وقتی تکرار میشوند، بدل به روزها و هفتهها و ماهها شده و از عمرمان محسوب میشوند. برای مثال چهار ساعت وقت گذراندن در تلفن همراه -که امروزه زمان تقریباً رایجی محسوب میشود- در مجموع ۶۰ روز کامل از یک سالمان را از آن خود میکند.
سازندگان برنامههای موبایلی ما را با استفاده از تکنیکهای دستگاههای مخصوص بازی در کازینو در تور خودشان گرفتار میکنند. «ماشین»هایی که تا به حال اعتیادآورتر از آنها ساخته نشده است. این ماشینها انگار برای چکاندن ماشه ترشح دوپامین (یک انتقالدهنده عصبی) طراحی شدهاند. دوپامین برای بقای گونه انسان ضروری است، چراکه تکرار و ادامه دادن کارهایی چون خوردن یا تولیدمثل را در آدمی تضمین میکند. اما نکته گولزننده در خصوص سیستم ترشح دوپامین این است که برایش خوب یا بد بودن یک رفتار و کار فرقی ندارد؛ همین که رفتاری، ماشه ترشح دوپامین را بچکاند ما به تکرار آن رفتار ترغیب میشویم، حالا میخواهد فعالیت مفیدی چون ورزش کردن باشد یا رفتار خطرناک و مضری چون مصرف مواد مخدر یا وقت گذرانی بیهوده در شبکه های اجتماعی. در واقع برنامههای تلفنهای همراه، شبکه های اجتماعی، کانالهای خبری، ایمیل، بازیها و خرید اینترنتی هم مملو از محرکهای دوپامین هستند .
و من دستبهکار شدم
ما اگر ندانیم که هنگام سرگرم شدن با گوشی چه اتفاقی در حال رخ دادن است- و آگاهانه با آن مقابله نکنیم- میتوانیم آنقدر شرطی شویم که در جستوجوی دوپامین مثل موش آزمایشگاهی که برای دریافت غذا مدام یک اهرم را فشار میدهد، روی صفحه گوشیمان ضربه بزنیم. عواقب این رفتار در سطح جهانی شوکهکننده است. «تریستیان هریس» یکی از بنیانگذاران و مدیر اجرایی «مرکز تکنولوژی انسانی» مینویسد: «تا پیش از این هرگز نشده تعداد معدودی از طراحان فناوری تا این حد بر نحوه رفتار، فکر کردن و زندگی میلیاردها نفر از ما نظارت و تأثیر داشته باشند».
به لطف دوپامین، ما آنقدر شرطی شدهایم که باور داریم چک کردن تلفنهایمان، رفتاری است که ارزش تکرار دارد و زمانی که به گوشیهایمان دسترسی نداریم، اغلب مضطرب شده و «فومو» (ترس از دست دادن و از بقیه جاماندن) را تجربه میکنیم. بعد برای کاهش این اضطراب چه میکنیم؟ دوباره سراغ گوشیهایمان میرویم و باز محرکهای ترشح دوپامین فعال میشوند و این چرخه تکرار میشود ... .
من برای قطع کردن این چرخه قدمهایی برداشتم. قدم اول این بود که خودم را کمتر در معرض محرکهای دوپامین قرار بدهم. از جمله اینکه بیشتر اعلانهای گوشی را خاموش کنم، برنامههایی که بیش از بقیه وقتم را میبلعید (برای من ایمیل و اخبار اینطور بود) حذف یا پنهان کنم و صفحه نمایش گوشیام را به حالت سفید و سیاه تغییر دهم. در کنار اینها مرز فیزیکی با تلفن برای خودم ایجاد کردم؛ یعنی مثلاً بردن تلفن با خودم به اتاق خواب یا قرار دادنش کنار خودم سر میز صبحانه، ناهار یا شام را ممنوع کردم و قرار گذاشتم گوشیام را برای شارژ داخل کمد بگذارم. از آن به بعد یک کتاب یا دفترچه یادداشت را در جایی که قبلاً تلفنم را آنجا میگذاشتم، میگذارم.
در کنار این موارد، از خودم پرسیدم واقعاً میخواهم اوقات فراغتم را چگونه بگذرانم و فعالیتهای جایگزینی را که تا حد امکان در دسترس هستند، انتخاب کردم. این کار موجب میشد تا هر وقت وسوسه رفتن سراغ گوشی همراه سراغم بیاید، خیلی سریع با یک جایگزین سهلالوصول و در عین حال پربار، جایش را پر کنم. برای خودم مثلاً بهتر شدن در نواختن گیتار، یک فعالیت در دسترس و پربار به حساب میآمد.
با همه این تفاسیر من باز هم مدعی نیستم که رابطهام با تلفن همراهم ایدهآل است و البته که هیچ رابطهای اینچنین نیست اما قطعاً بهبود پیدا کرده و بهتر شده، آن قدر که خودم هم وقتی تصمیم به انجام این کار گرفتم، انتظار چنین نتایجی را نداشتم. حالا توجه و تمرکزم بهتر شده و زندگی را رنگیتر میبینم. این روزها، به جای اینکه اجازه بدهم گوشی همراهم به ابزاری وسوسهکننده برای هدردادن وقتم بدل شود، از آن استفاده میکنم تا دیگران و شما را تشویق کنم که این سؤال را از خودتان بپرسید: این زندگی شماست، حالا بگویید که میخواهید چطور آن را بگذرانید؟
نظر شما